هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
15362
نام: غریب
شهر: روزگار
تاریخ: 12/29/2005 8:29:58 AM
کاربر مهمان
  سلام
15361
نام: عبد الفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 12/29/2005 8:28:36 AM
کاربر مهمان
  یا غیاث المستغیثین
سلامی دوباره
انگار امروز از اون روزایی که همش من باید بنویسم!!! چه کنم که یاران دیرین اهل دل امروز برا خودشون تو یه جاهای دیگه صفای دل می دن! خدای من! خودت می دونی که چقدر دلم می خواست الان کجا باشم! دلم می خواست بشینم کنار.... از یه دنیا شادی نداشتن ها بگم! دلم می خواست یه بار دیگه با اون نگاهی که اتیش به جونم کردی، می شدی مهمون دل بی قرار عبدالفاطمه
خدای من! امروز ، عصر پنجشنبه به یاد مهربونی می نویسم که جنون مجنون رو باور کرده بود! به یاد عزیزی می نویسم که اگه بود خدا می دونه من رو جزء کدوم دسته ی بعد از جنگ شهید باکری می خوند
خدای عظیم من! اله صمد و غنی من! دلم می خواست غم روی دل هیچ یک از بچه شیعه های حرف دلی نشینه! خدایا تو خود شاهدی که دلم می خواد تموم دردای بازمونده ها و ناشناس ها وبی قرارها و شهدای گمنام امروز، مست شدگان و سورناها و گمشدگان و کیمیاها و تنهایان و...بشینه رو دل عبدالفاطمه و خروشی تو دلش به پا کنه که با هیچ اشک غربت زده ای نشه شکوه نورش رو از بین برد!
خدای من! دلم می خواست یه جرعه ( که برای تو کاری نداره)از اون ........
خدای من! می دونم که ظرفیت ندارم! عبدالفاطمه کجا و چاه تنهایی علی کجا! فاطمه کجا و شهادت در گمنامی کجا! عبدالفاطمه کجا و...
الهی! تو خود آگاهتر از من به احوال منی، در این دنیای هزار چهره آنقدر به دنبال خواسته های خودیم و آنقدر صبح تا شب به دنبال رضای بندگان توایم که می مانیم کجا وقت برای با تو گفتن پیدا کنیم!؟
خدای من! دراین چند روزه که باید امتحان اندک علم اموخته را به بندگانت پاسخ دهیم، مانده ام چگونه در پیشگاه تو در روز محشر پاسخ آن همه کم کاری ها و ناکاری ها در قبال دشمنان دینت را خواهیم داد!؟
الهی! نشسته ایم و دست روی دست گذاشتیم که هرچه باداباد! به ما چه که صهیونیست گستره اش از مسیحیت به اسلام کشیده شود! به ما چه که فلسطینی ها عرضه!! ندارن و....
ای خدا! تو دانشگاه که دیگه نمی شه....
خدای من! تنهای عزیز از ندبه گفت و...
ندبه، ندبه ، ندبه!!! ندبه ای که با چشم می گرییم و بعدش چشم به نامحرم می دوزیم و ندبه ای که توش می گیم این السبب المتصل بین الارض والسماء و این قاصم شوکة المعتدین این هادم ابنیتة الشرک و النفاق و...بعد گفتن اینا یادمون می ره که دشمن داره تو نزدیکیمون چی کار می کنه و نفاق بین شیعه ها، خدایا از کسی که قرار شوکت تجاوزکاران رو بشکنه می خوایم بیاد و اونوقت ما نشستیم که...
وای به حالمون، وای به حالمون...........
هیهات که گوش شنونده ای نمی بینم
در پناه حق - یازهرا(س)
15360
نام: تنها
شهر: غریبستان
تاریخ: 12/29/2005 7:05:07 AM
کاربر مهمان
  خیلی برام عجیبه که بروبچه های سایت همه یه جورایی مثل همیم مثل هم فکر می کنیم می نویسیم. حالا نمیدونم حرفای غریبه ها زیر نظر مسئول سایت حذف میشه یا نه واقعا اینجا حریم حرم اون سرور شهدای اهل قلمه که هر کسی نمی تونه واردش بشه!الله اکبر از این همه همدلی.
البته یه جورایی حرف دل همه بایدم یکی باشه اونم دوری و مهجوری از آن یار دلرباست.
توی ندبه های انتظارتون من حقیرم یاد کنید.
بچه شیعه ها شاید فردا باشد آن ..........ان شاء الله
اللهم عجل لولیک الفرج
15359
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 12/29/2005 6:17:46 AM
کاربر مهمان
  الا بذکر الله تطمئن القلوب
سلام حرف دلی ها
یه روز می بینمت........
خروش عزیز! اگه تو اون شرایط هستی که داره غربتت رو دلم سنگینی می کنه ، می تونم حس کنم که چی می گی!
خدایا ! خودت می دونی که یه روزایی منم پشت پلک هام منتظر یه دنیا خروش اروند بودم! خدایا! اگه خروش عزیزی که الان داره از سنگرای غربتش می گه، من چی باید می گفتم اون روزا!؟
خروش عزیز! خروش مهبونیت رو دیده بودم ولی این خروش داره دلنگرونم می کنه، نکنه یه موقع بشی اسیر غم که عبدالفاطمه درد آشناست ولی نه غم دنیا که بدجور باهاش مخالفه!
خروش عزیز! یه موقع اومدی که تو کویر وجودم دنبال جرعه ای آب حیات بودم ....ولی حالا که مهربون شدی حرف دلی نباید به قول بازمانده بگذاری غم وغصه بشه مرامت مهربون!
خروش عزیز! اگه بگم دلم می خواست الان تو طلائیه دنبال یه نگاه سبز گم شده می گشتم! دلم می خواست غربت خروش رو ازش بگیرم و بگذارم رو دلم که نبینم خروش حرف دلی بشینه پشت سنگر غربتش
خروش عزیز!دل عبدالفاطمه همین جوریش هم پر ترک نامرادی و نامردی روزگاره،پس مهربون با همون خروش مهربونیت و بزرگواریت مارو مهمون اون خلوت های انست با خدای مهربونت کن !منم مثل ناشناس منتظرم
ناشناس درد آشنای عبدالفاطمه! به خاطر نوشته ی قبلیت که یه دنیا تشکر!
سورنا ی عزیز! از نزدیک کربلا چه خبر !؟ نمی خوای دلمون رو صفا بدی به نسیم کربلایی؟
آقا این مسئول روابط عمومی حرف دل کجاست!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علی آقا از تهران داشتیم برادر!؟ می یای می گی و دلا رو منتظر وتشنه ی حرف دلات می گذاری می ری با معرفت!؟
بازمانده جان با شما موافقم که نمی شه همیشه منتظر غم وغصه بود، ولی درد شیرین عبدالفاطمه که غصه دار نمی کنه آدم رو....تازه به وجود بی معرفتم یه شادی می ده دلربا!!!!!
آشنا از شیراز! عزیز همین که می دونی باید شروع کنی و به خویش بازگردی بسی جای شکر داره که خیلی هامون هنوز به گناه خود پافشاری می کنیم.!
یه بنده خدایی بود که بدجور تند وتیز اومده بود و از همه شاکی بود و می گفت تو اینجا همه تعارف به هم هدیه می دن، کجاست این دل مهربون !؟ ان شاءالله که خیره
آقا حسین کیمیا! برادر نه خبر!؟ عبدالفاطمه یاددان آپاردوز!؟ اله کی گوریرم اوزاق گزیب یوخون یادان چوخار! هارداسان عزیز قارداش!؟
گم شده ی عزیز! وقتی میای یه سر به حرف دل بزنی! یه تیکه از اون حرف دلای نابت رو بگذار که ما هم استفاده کنیم مهربون!
تا بعد در پناه حق - یا زهرا(س)
15358
نام: عبد الفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 12/29/2005 6:16:45 AM
کاربر مهمان
  الا بذکر الله تطمئن القلوب
سلام حرف دلی ها
یه روز می بینمت........
خروش عزیز! اگه تو اون شرایط هستی که داره غربتت رو دلم سنگینی می کنه ، می تونم حس کنم که چی می گی!
خدایا ! خودت می دونی که یه روزایی منم پشت پلک هام منتظر یه دنیا خروش اروند بودم! خدایا! اگه خروش عزیزی که الان داره از سنگرای غربتش می گه، من چی باید می گفتم اون روزا!؟
خروش عزیز! خروش مهبونیت رو دیده بودم ولی این خروش داره دلنگرونم می کنه، نکنه یه موقع بشی اسیر غم که عبدالفاطمه درد آشناست ولی نه غم دنیا که بدجور باهاش مخالفه!
خروش عزیز! یه موقع اومدی که تو کویر وجودم دنبال جرعه ای آب حیات بودم ....ولی حالا که مهربون شدی حرف دلی نباید به قول بازمانده بگذاری غم وغصه بشه مرامت مهربون!
خروش عزیز! اگه بگم دلم می خواست الان تو طلائیه دنبال یه نگاه سبز گم شده می گشتم! دلم می خواست غربت خروش رو ازش بگیرم و بگذارم رو دلم که نبینم خروش حرف دلی بشینه پشت سنگر غربتش
خروش عزیز!دل عبدالفاطمه همین جوریش هم پر ترک نامرادی و نامردی روزگاره،پس مهربون با همون خروش مهربونیت و بزرگواریت مارو مهمون اون خلوت های انست با خدای مهربونت کن !منم مثل ناشناس منتظرم
ناشناس درد آشنای عبدالفاطمه! به خاطر نوشته ی قبلیت که یه دنیا تشکر!
سورنا ی عزیز! از نزدیک کربلا چه خبر !؟ نمی خوای دلمون رو صفا بدی به نسیم کربلایی؟
آقا این مسئول روابط عمومی حرف دل کجاست!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علی آقا از تهران داشتیم برادر!؟ می یای می گی و دلا رو منتظر وتشنه ی حرف دلات می گذاری می ری با معرفت!؟
بازمانده جان با شما موافقم که نمی شه همیشه منتظر غم وغصه بود، ولی درد شیرین عبدالفاطمه که غصه دار نمی کنه آدم رو....تازه به وجود بی معرفتم یه شادی می ده دلربا!!!!!
آشنا از شیراز! عزیز همین که می دونی باید شروع کنی و به خویش بازگردی بسی جای شکر داره که خیلی هامون هنوز به گناه خود پافشاری می کنیم.!
یه بنده خدایی بود که بدجور تند وتیز اومده بود و از همه شاکی بود و می گفت تو اینجا همه تعارف به هم هدیه می دن، کجاست این دل مهربون !؟ ان شاءالله که خیره
آقا حسین کیمیا! برادر نه خبر!؟ عبدالفاطمه یاددان آپاردوز!؟ اله کی گوریرم اوزاق گزیب یوخون یادان چوخار! هارداسان عزیز قارداش!؟
گم شده ی عزیز! وقتی میای یه سر به حرف دل بزنی! یه تیکه از اون حرف دلای نابت رو بگذار که ما هم استفاده کنیم مهربون!
تا بعد در پناه حق - یا زهرا(س)
15357
نام: بازمانده
شهر: متولد تهران
تاریخ: 12/29/2005 6:01:59 AM
کاربر مهمان
  ای خداوند مستعضفان :

مستعضفان زمین ، دراین زمان تنها پرستندگان تواند.توکه فرشتگانت را در پای ادم بسجده افکندی ، اینک نمیبینی که بنی ادم را در پای دیوان بخاک سجود افکنده اند؟

ای مظهر عدالت :

انها که به ایات تو کفر میورزند ، و پیامبران تو را بناحق میکشند ، و نیز مردانی را که از مردم برخاسته اندو بعدالت برابری میخوانند نابود میکنند ، هنوز بر جهان مسلط اند.-عذابی را که مژده داده بودی بر انان فرو فرست !

ای مظهر غیرت :

به روشنفکران ما ایمان ، و به مومنان ما روشنائی ، به علمای ما مسئولیت ، وبه عوام ما علم ، و به متعصبین ما فهم ، و به فهمیدگان ما تعصب ، و به زنان ما شعور ، و مردان ما شرف ؛ و به پیران ما اگاهی ، و به جوانان ما اصالت ، و به اساتید ما عقیده ، به خفتگان ما بیداری ، به بیداران ما اراده ، و به مبلغان ما حقیقت ، به دین داران ما دین ، و به نویسندگان ما تعهد ، و به هنرمندان ما درد ، و به شاعران ما شعور ؛ وبه ناامیدان ما امید ، و به ضعیفان ما نیرو ، به محافظه کاران ما گستاخی ، به مردگان ما حیات ، به مسلمانان ما قران ، و به شیعیان ما علی ، و به فرقه های ما وحدت ، به خودبینان ما انصاف ، و به فحاشان ما ادب ، و به مجاهدان ما صبر ، و به مردم ما خود اگاهی ، و به همه مردم ما همت تصمیم و استعداد فداکاری و عزت ببخش.--
15356
نام: وجدان بیدارسورنا!
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 12/29/2005 5:26:25 AM
کاربر مهمان
  ادمین جان اگر می شود شماره ۴پیام ۱۵۳۵۴مرا حذف کنید تا از این بیشتر عذاب نکشم.
خرووووووووووووووووووووش!چی شده استاد ؟؟؟
تا برو بچه های قلعه از این بیشتر نگران نشده اند بگو چه شده؟
15355
نام: محسن
شهر: قائم شهر
تاریخ: 12/29/2005 4:58:34 AM
کاربر مهمان
  خدایا تموم جوونهای ما رو به راه راست هدایت کن
15354
نام: سورنای شرمنده
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 12/29/2005 4:54:31 AM
کاربر مهمان
  سلام
ادمین جان سلام.واقعا شرمنده ام. اشکال از سرعت پایین شبکه و بی دقتی و خودخواهی من بود.
جدا شرمنده ام واز ته دل از شما عزیز عذر می خوام.حلالم کنید!
خروش مهربان!خروش باصفای حرف دل! داشتیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
15353
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 12/29/2005 4:14:15 AM
کاربر مهمان
  اهل دل سلام
من هم دیریست دلتنگ تنگه چزابه وخروش مستانه اروند هستم.مجال نبود دفعه قبل که مشرف شدیم یک دل سیربر عقده های کهنه ام گریه کنم ومی دانم که ممکن است تا مدتها امکان سفر به آنجا را پیدا نکنم...خدای من !چه می شود اگر من را دوباره بخوانی؟خدایا مرا که به شلمچه و اروند و دهلاویه خواندی ،اصلا خود من که بچه منطقه جنگی ام!!اهل قلاویزان ،کله قندی...وپایگاه لشگر31پس چرا همیشه دلتنگم!همیشه تشنه ام.انگار ساکن دنیایی دیگرم و از این هیاهو بی خبر...و جرم من چقدر سنگین تر است!آخر من دیدم.شنیدم و لمس کردم.صدای غرش هواپیما،انفجار خمپاره،اعزام نیروها و صدای جیغ هزار کودک ترسیده،هرچند خود کودک خردسالی بیش نبودم!و انفجارهای مهیب کنار جاده اسلام آباد-پل سیمره .خمپاره های عمل نکرده وآن وحشت کشنده حین عملیات مرصاد. اما انگار حافظه ام را از دست داده ام.خدای من کمکم کن.نگذار در جرگه غافلان بمانم.حسی به من بده که شعر ناتمامم را تمام کنم.یا خودم به اتمام برسم!
باز این دل یاد مهران کرده است یاد سنگرهای ویران کرده است
می رسد بوی شلمچه برمشام بوی عطر عشق در هر صبح وشام
بوی شط و بوی آتش ،بوی خون از ورای عقل ،غوغای جنون
بوی فکه بوی شرجی بوی هور انفجار مین در حین عبور
...و مانده ام در مضمون و قافیه و شاید هم در خودم!!

00000000000000000000000000000000000000000000000000
1-خروش با صفای حرف دل خوب ما را به آن حال و هوا بردی!دست مریزاد.اما چی شده ؟؟؟؟؟؟؟
2-منتظر بزرگوار من پیام جدیدی ندیدم که جواب بدهم.اما کما فی السابق ارادتمند شما هستم.از لطف بی شائبه و همیشگی تان ممنون.
3- ناشناس مهربان آی گفتی !!من هم منتظر خروش همیشگی خودمان هستم.حسین کیمیای عزیز!ممنون از پیامهای وزین و خوبت.
4- ادمین عزیز پیام مرا حذف کردید چرا؟آیا به این دلیل که فارسی،ترکی،عربی، انگلیسی و... نبود و کردی نوشته شده بود؟؟-البته از ارادت من به شما هیچ وقت کم نمی شود-
ملتمس دعایتان"سورنا"از نزدیک کربلا
<<ابتدا <قبلی 1542 1541 1540 1539 1538 1537 1536 1535 1534 1533 1532 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1537&mode=print