اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
15322 |
نام:
SHISHEH
شهر:
تهران
تاریخ:
12/28/2005 10:53:58 AM
کاربر مهمان
|
دل تنگ من دو تا گوش شنوا ودو تا چشم بینا می خواهد وبس
|
|
15321 |
نام:
باران
شهر:
زمین
تاریخ:
12/28/2005 9:32:15 AM
کاربر مهمان
|
سلام
اب ایینه عشق گذران است
|
|
15320 |
نام:
سورنا
شهر:
نزدیک کربلآ
تاریخ:
12/28/2005 8:58:03 AM
کاربر مهمان
|
یا باسط الیدین بالرحمه
گر به ظاهر حرمی نیست برای زهرا ---- دل هر شیعه مولا حرم فاطمه است
سلام برهمه سروران!
1- برادر بزرگوارما ن عبد الله از عراق مدتیست کم پیدا،نه...ناپیدا شده اند.کاش بدانند این روزها چقدر دلتنگ حال و هوای ملکوتی کربلا هستیم و چقدر محتاج دعای ایشان.
2-پانیذ مهربان !"دیریست که دلدار پیامی نفرستاد."کجایی آخر؟؟؟
3-خروش باصفای حرف دل...الو....صدای ما را می شنوی؟؟نکند در تدارک شعر دیگری هستی وسکوت شاعرانه طلب می کنی؟؟
4-عزیزانی که امتحانات پایان ترمتان نزدیک است!درسها را دریابید.
5-شهید گمنام از جزیره مجنون!همیشه از این مطالب برایمان بنویسید.
مسافر از مسافر خانه!علی آقا از تهران!غدر!معصومه جان از تهران!قدمتان روی چشم.
همیشه حرف دلی باشید.
امام باقر (صلوات الله علیه):حرف نیک را بپذیرید هر چند گوینده خود بدان عمل نکند.
ملتمس دعایتان"سورنا"از نزدیک کربلا
بابا تو رو خدا دعام کنید دیگه!
|
|
15319 |
نام:
سورنا
شهر:
نزدیک کربلا
تاریخ:
12/28/2005 8:28:59 AM
کاربر مهمان
|
سلام
التماس دعا!التماس دعا!التماس دعا!...و باز هم التماس دعا!
ملتمس دعایتان"سورنا"از نزدیک کربلا
|
|
15318 |
نام:
شهید گمنام
شهر:
جزیره مجنون
تاریخ:
12/28/2005 7:45:29 AM
کاربر مهمان
|
روز دحو الارض
امروز روز دحو الارض است و یکی از چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است و در روایتی روزه اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هرکه اینروز را روزه بدارد وشبش را به عبادت به سر آرد از برای او عبادت صد سال نوشته شود و از برای روزه دار در این روز هرچه در میان آسمان و زمین است استغفار کند و این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است و از برای اینروز بغیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل دیگر وارد است
اول نمازی که دو رکعت است و در هر رکعت بعد از حمد پنجمرتبه سوره والشمس بخواند و بعد از سلام بگوید: دعایی را که در مفاتیح الجنان در اعمال ماه ذی القعده ذکر شده خوانده شود
از دیگر اعمال این ماه زیارت امام رضا(ع) است که افضل اعمال مستحبه است.
************
التماس مخصوصه دعا برای بنده ی حقیر
|
|
15317 |
نام:
علی
شهر:
مشهد
تاریخ:
12/28/2005 7:10:43 AM
کاربر مهمان
|
ظهورآقام امام زمان ای منجی
|
|
15316 |
نام:
مریما.قیام
شهر:
فنلاند
تاریخ:
12/28/2005 6:49:51 AM
کاربر مهمان
|
هر چند که رنگ و روی زيباست مرا
سلام!!!
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
با يار چو آرمیده باشی همه عمر
لذات جهان چشيده باشی همه عمر
هم آخر کار رحلتت خواهد بود
خوابی باشد که ديده باشی همه عمر
التماس دعا یا حق
|
|
15315 |
نام:
مسافر
شهر:
مسافرخانه
تاریخ:
12/28/2005 6:05:08 AM
کاربر مهمان
|
سلام علی از تهران
چه خوبه همانند علی بیشتر موقع ها دنبال اطلاع رسانی باشیم...
راستی ***محرم نزدیکه***محرم/محرم/محرم/.....
کل سال رو منتظر محرمیم...انشاالله باشیم و فیض ببریم
مگویند شخصی حبیب ابن مظاهر را در عالم رویا میبیند حبیب ابن مظاهر را با آن مقام.....
میپرسند آیا آرزویی داری؟
میفرماید بلی ای کاش فقط برای یکبار بتوانم در روضه های اباعبدالله شرکت کنم....
*این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست*
|
|
15314 |
نام:
سید محمد حسین
شهر:
تهران
تاریخ:
12/28/2005 5:58:23 AM
کاربر مهمان
|
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما.....ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما.....جوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ماآتش
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما.....آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما.....پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل.....وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
|
|
15313 |
نام:
مست وصال
شهر:
تهران
تاریخ:
12/28/2005 5:45:18 AM
کاربر مهمان
|
وقتي خزان ، آواز طلائي خود را زمزمه كرد و گرماي عشق به سردي سورت گراييد براي اولين بار با ذره ذره وجودم احساس كردم كه ديوار بلندِ فاصله ها، تا ابد ميان قلب من و نگاه هاي مهربانت استوار خواهد ماند . ديدم كه چطور حريم امني كه برايم ساخته بودي در سرماي خزان بخار شد و رفت. خواستم بگيرمشان اما جاذبه هم با من يار نبود به زمين افتادم و به پايت؛ اما تو ديگر رفته بودي و من هر چه مي دويدم هرگز به تو نمي رسيدم تو مي رفتي و هر قدم فاصله من با تو زيادتر مي شد. ديگر حتي صدايم هم به تو نمي رسيد. دلم مي خواست مثل هميشه براي وداع برمي گشتي و نگاهم مي كردي . لبخند مي زدي و دستي تكان مي دادي اما.. اما اين بار چه شد كه تو فقط رفتي بي هيچ بي نگاه ...
براستي چرا فاصله هاي من و تو زياد شده ؟؟؟ چرا نگاهمان را از هم مي گريزانيم ؟؟؟ چرا نهال عشق در خزان زندگيمان خشكيده ؟؟؟ مدتهاست به تو فكر مي كنم و به عشق روزهاي اول. آن هنگام كه من نبودم ولي تو در دلم بودي. آن هنگام كه تو عاشقم بودي و من چون خواستم تلافي كنم گفتي جايمان را عوض كنيم. تو شدي معشوق و من شدم عاشق. اما خودت مي دانستي در اين بازي برنده تويي نه من. يادش بخير چه روزهاي خوبي بود. اما من مدتهاست چونان گذشته با تو عشقبازي نكرده ام. ميان من و تو پرده اي حايل شده كه هر روز ضخامتش بيشتر مي شود روزهاي اول از حرير بود و اينك از كتان مي ترسم كه مباد از اين هم ضخيم تر شود.
اي نازنين رفتنت در باورم نمي گنجد!... صبح ها كنار ساحل دريا ، در جستجويت بي قرارم و هر غروب ، داغ رفتنت آتش به وجودم مي زند.اي كاش دوباره مي ديدمت.
خدايا به حرفايم گوش كن حرفهايي كه با تمام وجود برايت ميزنم. مي دانم كه مي شنوي و مي دانم كه قطره هاي اشكم را كه بر گونه هايم مي لغزد مي بيني و چه زيبا و آرامبخش است وقتي دستانم را به سوي آسمان مي گشايم و دردهايم را كه درون سينه ام پنهان است ميگويم. كلماتِ خميده و حرفهايي كه هيچوقت نتوانستم براي كسي بنويسم و بگويم …
اما تو آنقدر بر همه چيز من آگاهي كه مي داني درد مي كشم مي داني غصه مي خورم و مي داني فقط و فقط به خودت ايمان دارم.
خدايا چقدر مهربان ، بارقهء اميد را در وجودم زنده ميكني امشب ميخواهم با اشك چشمانم غبار دل را بشويم و به سوي تو پرواز كنم ، پروازي به سوي ملكوت! اي بخشنده بي همتا مرا در غبار آرزوهايم تنها رها مكن ... بيا و دستم بگير تا با هم برويم. ببين افتاده ام روي زمين. دلت نمي سوزد آيا؟ بيا و به ياريم بشتاب مثل هميشه. من كه گفتم تو برنده بودي و هستي. من هم بازنده هميشگي تو.
تو را به خودت قسم نگذار اين خزان در سردي و يخبندان زمستان تگرگ شود و برسرم چون پتك بكوبد. دستم را بگير . با خودت مرا ببر خسته ام از اين كوير ...
|
|