هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
14482
نام: ففغقفغیقلب
شهر: ارذزفیبلسثشثیب
تاریخ: 12/7/2005 2:00:55 AM
کاربر مهمان
  من مشکلی با یکی ازاقوم داشتم که به پلیس امنیت مربت نمی شد ولی باپاتی بازی مرا بخاتر یک بکمی کوچک من را بازداشت کردند وحتی با خانودام هیچ ارتباتی نداشتم تا۴روز شخص شاکی نمی گذاشت برای من سندبگذارند
14481
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 12/7/2005 1:48:24 AM
کاربر مهمان
  سلام
لابلای این همه تلخی ودر لوای این مصیبت جانسوز که حقیقتا اندوه بیپایانش سورنا را در بستر بیماری انداخته،روز دانشجو را به همه شما امیدهای امروز وفردا تبریک می گویم.از شما می خواهم برای شادی ارواح طیبه عزیزان تازه سفر کرده وبرای شفای من وهمه بیماران دعا کنید.بیش از این توان نوشتن ندارم.
یاعلی!

ملتمس همیشگی دعایتان"سورنا"از نزدیک کربلا
14480
نام: نفیسه سیدی
شهر: تهران
تاریخ: 12/7/2005 1:23:26 AM
کاربر مهمان
  khodaya
ey kash be harfam goosh koni
ey kash manam mese oon boodam
ey kash dishab qom boodam miraftam jamkaran
ey kash emam zaman azam razi bashe
montazere an damam k negaham konad
va man be antezarash beshinam la aghal
man hichgah be vadehayam payband naboodam
khodaya be hozoorat niyazmandam
komakam kon
14479
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/7/2005 1:15:10 AM
کاربر مهمان
  كربلايى كاظم ساروقى حافظ قرآن‏از زبان پسراو


يكى از خصوصيات ديگر پدرم اين بود كه با بى سوادى كه عموم اهالى ساروق و قوم و خويشان خودش و من هم خودم شاهد بودم و چندين مرتبه او را امتحان كردم كه چيزى نمى‏توانست بخواند يا بنويسد؛ ولى هر جاى قرآن را مى‏خواندند و از او مى‏خواستند؛ جاى آن كلمه و آيه را پيدا كند؛ فورى قرآن را مى‏گرفت؛ يكى، دو برگ از قرآن را بر مى‏گردانيد و آيه مورد نظر را نشان مى داد.
اگر دويست نفر سؤال پيچش مى كردند؛ هر كدام از يك سوره يا يك آيه را مى‏خواندند؛ همه را جواب مى داد. ما بعد و ما قبلش را مى‏خواند، مى‏گفت در چه سوره و آيه چندم است. بعضى وقت‏ها قرآن را بر عكس مى‏خواند؛ يعنى از جلو به عقب.
فضلا در مدرسه فيضيه كتابهاى خود را جلو او مى گذاشتند: و مى‏گفتند اين قرآن را بخوان. و او مى‏گفت: اين كتاب، قرآن نيست. و فقط چند آيه‏اى كه در ميان عبارات عربى بود، نشان مى‏داد و مى‏گفت: فقط اينها قرآن است. مى‏پرسيدند: چطور شما مى‏دانيد اين كلمه، عربى است؟! مى‏گفت: «آيات قرآن نورانى است. آيات قرآنى ما بين اين‏ها معلوم است؛ و كلمات عربى تاريكند.»
خصوصيت عجيب ديگر ايشان، اين بود كه دعاهاى زاد المعاد از قبيل: دعاى افتتاح، جوشن كبير، دعاى سحر ماه رمضان، سمات، كميل و دعاهاى روزهاى ماه رمضان را از حفظ مى‏خواند. من مى‏گفتم: پدر! اينها را چطور ياد گرفته‏اى؟ مى‏گفت: كسى‏كه قرآن را به طور خارق‏العاده در آنِ واحد به من ياد بدهد، كه همانا به دست پر قدرت خداى متعال است، قادر است اين دعاها را هم به من ياد دهد و برايش كارى ندارد.
چنانكه گفتم، خيلى ساده و بى‏آلايش بود، چندان به لباس خود و به خودش نمى‏رسيد. مى‏گفت: لباس، پاكيزه باشد ولو وصله دار هم باشد.
در راه‏رفتن خيلى سريع بود؛ با وجودى كه پيرمردى 70 - 80 ساله بود؛ ولى ما كه جوان بوديم، هرچه تلاش مى‏كرديم به او نمى‏رسيديم.
به مال دنيا ابداً علاقه‏اى نداشت. ذكر و فكر و هدفش فقط قرآن بود و نماز. البته به كارگرى‏اش هم مى‏رسيد. اين اواخر ديگر توانايى كارگرى نداشت.
14478
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/7/2005 1:01:16 AM
کاربر مهمان
  روز دانشجو مبارك
در روز 17 آذر همزمان با ورود نيكسون به تهران، تمام دانشگاه‏هاى پايتخت در اعتصاب كامل به سر مى‏بردند و وقتى كه نيكسون براى دريافت دكتراى افتخارى حقوق در دانشكده حقوق و علوم سياسى دانشگاه تهران حاضر شد يكى از مطبوعات در سر مقاله خود با عنوان «سه قطره خون» در قالب نامه سرگشاده‏اى خطاب به نيكسون، ضمن اشاره به سنت مهمان‌نوازى ايرانيان و رسم سر بريدن يك قربانى در پيش قدم مهمان، نوشته بود: «آقاى نيكسون! وجود شما آن قدر گرامى و عزيز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين كشور يعنى دانشجويان دانشگاه را قربانى كردند».
14477
نام: مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/7/2005 12:51:48 AM
کاربر مهمان
 
تعمير قبر حضرت رقيّه خاتون عليه السلام
آية الله اثني عشري فرمودند: از آقاي حاج حسن آقا شيرازي شنيدم كه ايشان از مرحوم آية الله سيّد محسن نقل مي كرد كه:

در زمان آية الله سيّد محسن جبل عاملي، نزديك بود قبر رقيه خاتون را آب بگيرد، و اوضاع دگرگون شود، چون نهري نزديك آن بود. گفتند: بدن را از اينجا به جاي ديگر منتقل كنيد، چون ما نمي توانيم نهر را برگردانيم.

به آية الله سيّد محسن گفتند: تو اين كار را بكن.

سيّد گفت: اگر امكان نداشته باشد ما اين كار را مي كنيم. قبر را نبش مي كنيم و بدن را بيرون مي آوريم.

سيّد تصميم به نبش قبر گرفت. غسل كرد و لباس سفيد پوشيد و دستور نبش قبر داد. خاك را كه برداشتند و به خشت لحد رسيدند، گفت: صبر كنيد لحد را خودم بر دارم. سيّد در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي گفت: اي واي بر من، واي بر من.

به ما گفته بودند يزيد زن غسّاله و كفن فرستاده، ولي فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده، بدن معطّر مثل گل.

من بدن را منتقل نمي كنم، مي ترسم بدن را منتقل كنم، ديگر به عنوان رقيّه بنت الحسين شناخته نشود، و من نمي توانم جواب را بدهم. هر چه مخارج نهر است مي دهم نهر را بر گردانيد
14476
نام: محدرضا
شهر: مسافري درشهر نيويورك
تاریخ: 12/6/2005 11:43:29 PM
کاربر مهمان
  بانهايت تاسف وتاثرخبرسوقط هواپيما حامل برادران نظامي وهمچنين خبر شهادت تعدادي از قلم به دستاني كه خود هر لحظه منتظر خبر جديدي بودند را شنيدم خداوندا به اندازه كلمه به كلمه وثبت صحنه به صحنه به انها اجر عظيم ده وامشب خبر بهشت برين را به انها اعطا كن واز طرف خودم به اقاامام زمان عج ورهبر عزيز وخانواده محترمشان صبر عنايت به فرما
14475
نام: خسرو
شهر: امريكا
تاریخ: 12/6/2005 10:45:13 PM
کاربر مهمان
  خوشابه حال شهدا كه رفتن انان بردن
14474
نام: ساحل
شهر: تهران
تاریخ: 12/6/2005 10:11:35 PM
کاربر مهمان
  الهم نشکو الیک فقد نبینا و غیبت ولینا
14473
نام: خروش!
شهر: همین دور و برا
تاریخ: 12/6/2005 7:13:27 PM
کاربر مهمان
  دل تنگی دارم. تنگ تر از ........!!
نمی دانم!!! آه این چه تمثیلی است؟
دریغا تکلم سخت است. این احساس شگفت . این حالت پنهانی. این سر به گریبانی در حرف نمی گنجد...
<<ابتدا <قبلی 1454 1453 1452 1451 1450 1449 1448 1447 1446 1445 1444 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1449&mode=print