هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
14362
نام: EHSAN
شهر: SHAHREZA
تاریخ: 12/4/2005 12:19:20 PM
کاربر مهمان
  ONLY FOR GOD
ONLY FOR EMAM MAHDY



14361
نام: دكتر مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/4/2005 11:51:07 AM
کاربر مهمان
  سلام
سخنی از نبی اکرم صلوات الله عليه وعلي ذريته

طوبى للصابرين فى غيبته، طوبى للمقيمين على محبته.
ينابيع الموده، ج 3، ص 285، ح 2; كفايت الاثر، ص 60; بحارالانوار، ج 52، ص 143، ح 60.
خوشا به حال صبر كنندگان در ايام غيبتش، خوشا به حال پايداران بر دوستى و محبتش.

اي غايب از نظرها كي مي شود بيايي
مرغ فراق بگيري صورت به ما گشايي
اي انس وجان سپاهت، محتاج يك نگاهت
چشم همه به راهت، شايد زدر بيايي
يا بن الحسن كجايي، ميميرم از جدائي
در قلب ما حبيبي، بر زخم ما طبيبي
بر جان ما قراري، بر درد ما دوايي
جانم شود فدايت، تا بشنود ندايت
دائم زنم صدايت
يا بن الحسن كجايي، ميميرم از جدائي
چرا شب غم ما را سحر نميايد
چرا زيوسف زهرا خبرنمي آيد
عزيز فاطمه يك دم بيا به محفل ما
آخه به مجلس مادر پسر نمي آيد
آقام
آقام
اي آقام
14360
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 12/4/2005 11:42:50 AM
کاربر مهمان
  سلام علیکم و رحمت الله
عزیزان من جدا عذر می خوام.منو به بزرگیتون ببخشید.
آقای اسلامیان اگه یادتون باشه من از اول برای شما احترام قایل بودم.اما الان به شک افتادم.چند نکته هست:
۱-شما واقعا دکترین؟دکتر چی طب یا علوم دیگر؟؟؟؟
۲-پیداست شما تنهاییتونو با یاد خدا و قرآن پر کردین که به اینجا رسیدین!
۳-کسی نخواسته شمارو بدر کنه .
14359
نام: آوار
شهر: شیراز
تاریخ: 12/4/2005 11:39:30 AM
کاربر مهمان
  شماکه نزدیک کربلا هستید برای من هم دعا کنید شاید آدم شدیم
14358
نام: دکتر مسعود اسلامیان
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/4/2005 11:10:15 AM
کاربر مهمان
  سلام بر بندگان مطيع خدا
دو نعمت هست كه بر بندگان خدا مجهوله يكي صحت وديگر امنيت تا ازشون نگيرند نمي فهمند.
پس بيايد تا اين دو نعمت را ازمون نگرفتند تلاش كنيم براي آخرتمون
اول اينكه بنده مثل بعضي ها بچه نيستم كه با تهديد از راه بدرمون كنيد
دوم اينكه ما با زبون اينجا كاري نداريم مي نويسيم يعني اهل قلميم
سوم تنهايتون با خوندن قرآن وبا يادخدا جاي گزين كنيد كه ما از خدائيم وبسوي اوباز ميگرديم
جناب (اگه حدس زدين) به فرض حدسم زديم كه چي؟
واستون عرض كونم ما هركاري كرديم نفهميديم اين چيندن وپاچيدن يعني چي؟
الحمد لله تلويزيون كه داره ضرب المثل هاي تهروني را پخش ميكنه بگذار عزيز جون ماهم چندتا ضرب المثل وكنايه از اصفهان بگيم چيزي از كسي كم نميشه
14357
نام: دیونه رضا
شهر: ارومیه
تاریخ: 12/4/2005 10:46:36 AM
کاربر مهمان
  سلام
دلم پره از زمونه چرا وقتی راهی باز می شه یه دری همیشه بسته است رضا با تو هم چی می شد روز ولادت آیچی دست خالی رد نکنی مگه ما دل نداریم امام رضا برات مشهد رو روز میلاد از خودت می خوام
تو قسم به جان مادرت آن مادرت غم پروده ات ما را نرانی از درت دوستت دارم
ااااااااااااااااااامام رضا من عاشقتم
14356
نام: بی معرفت
شهر: غریبستان
تاریخ: 12/4/2005 9:57:48 AM
کاربر مهمان
  آقای دکتر خیلی با اون زبونت نیش می زنی !!
مواظب باش! آخه این چه طرز برخورده؟
حرفها و خاطره هاتون با این نیش ها به دل آدم نمی چسبه!
14355
نام: خروش!
شهر: همين دور و برا
تاریخ: 12/4/2005 9:22:18 AM
کاربر مهمان
  سلام به كربلا و سلام به(نزديك كربلا)
سلام به ياران كربلا سلام به خاك كربلا
سلام به واژة كربلا سلام به عاشق كربلا
سلام به زمين كربلا سلام به آسمان كربلا
سلام به هرچه كربلايي است سلام به هر كه كربلايي است
سلام به ......
و اما بعد
گزارش قشنگي بود از نزديك كربلا... تا بعد..



14354
نام: اگه حدس زدین
شهر: اگه حدس زدین
تاریخ: 12/4/2005 8:29:56 AM
کاربر مهمان
  سلام
بله درست است .اینجا شده جای سلام و احوالپرسی برای بعضی ها!خوش به حال شما آقای دکتر که مثل من نیستید.دلتان دریاست وهیچ نیازی به این جور گفتگوهای بعضا احساسی ندارید.خوش به حالتان!
رمز موفقیتتان را به ما هم می گویید.البته به زبان فارسی تهرانی بگویید چون گویا فارسی اصفهانی ها لغات غلط انداز زیاد دارد.
14353
نام: دكتر مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/4/2005 7:17:37 AM
کاربر مهمان
  سلام
اين محل شده براي بعضي ها محل احوال پرسي شب بخير روزبخير-نيستي هستي ‎‎-رفيق ورفيق بازي
يه داستان از جبهه جنگموقع آن بود كه بچه ها به خط مقدم بروند و از خجالت دشمن نابكار دربيايند. همه از خوشحالي در پوست نمي گنجيدند. جز عباس ريزه كه چون ابر بهاري اشك مي ريخت و مثل كنه چسبيده بود به فرمانده كه تو رو جان فك و فاميلت مرا هم ببر، بابا درسته كه قدم كوتاهه، اما براي خودم كسي هستم. اما فرمانده فقط مي گفت: «نه! يكي بايد بماند و از چادرها مراقبت كند. بمان بعداً مي برمت!» عباس ريزه گفت: «تو اين همه آدم من بايد بمانم و سماق بمكم!»


وقتي ديد نمي تواند دل فرمانده را نرم كند مظلومانه دست به آسمان بلند كرد و ناليد: « اي خدا تو يك كاري كن. بابا منم بنده ات هستم!» چند لحظه اي مناحات كرد. حالا بچه ها ديگر دورادور حواس شان به او بود. عباس ريزه يك هو دستانش پايين آمد. رفت طرف منبع آب و وضو گرفت. همه حتي فرمانده تعجب كردند. عباس ريزه وضو ساخت و رفت به چادر. دل فرمانده لرزيد. فكري شد كه عباس حتماً رفته نماز بخواند و راز و نياز كند. وسوسه رهايش نكرد. آرام و آهسته با سر قدم هاي بي صدا در حاليكه چند نفر ديگر هم همراهي اش مي كردند به سوي چادر رفت. اما وقتي كناره چادر را كنار زده و ديد كه عباس ريزه دراز كشيده و خوابيده، غرق حيرت شد. پوتين هايش را كند و رفت تو.


فرمانده صدايش كرد: «هي عباس ريزه … خوابيدي؟ پس واسه چي وضو گرفتي؟»


عباس غلتيد و رو برگرداند و با صداي خفه گفت: «خواستم حالش را بگيرم!» فرمانده با چشماني گرد شده گفت: «حال كي را؟» عباس يك هو مثل اسپندي كه روي آتش افتاده باشد از جا جهيد و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته!؟ چند ماهه نماز شب مي خوانم و دعا مي كنم كه بتوانم تو عمليات شركت كنم. حالا كه موقعش رسيده حالم را مي گيرد و جا مي مانم. منم تصميم گرفتم وضو بگيرم و بعد بيايم بخوابم. يك به يك!»


فرمانده چند لحظه با حيرت به عباس نگاه كرد. بعد برگشت طرف بچه ها كه به زور جلوي خنده شان را گرفته بودند و سرخ و سفيد مي شدند. يك هو فرمانده زد زير خنده و گفت: «تو آدم نمي شوي. يا الله آماده شو برويم.» عباس شادمان پريد هوا و بعد رو به آسمان گفت: «خيلي نوكرتم خدا. الان كه وقت رفتنه. عمري ماند تو خط مقدم نماز شكر مي خوانم تا بدهكار نباشم!» بين خنده بچه ها عباس آماده شد و دويد به سوي ماشين هايي كه آماده حركت بودند و فرياد زد: «سلامتي خداي مهربان صلوات!»

<<ابتدا <قبلی 1442 1441 1440 1439 1438 1437 1436 1435 1434 1433 1432 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1437&mode=print