هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
14212
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 12/1/2005 4:19:37 PM
کاربر مهمان
  یا شافع
سلام مهربونای حرف دلی
خدای من جزتو بر کس نتوانم گفتن که عقل چه می گوید و دل به کجا می بردم!
اله من! شکر از این نعمت حرف دل بودن! شکر از این بچه های ناب حرف دلی! شکر از این گونه دلگویه داشتن ها
خدای من! جمعه ای دیگر از راه رسید، جمعه.... حتی شنیدن این کلمه نیز بر اضطرابم می افزاید، آری می ترسم...
خدای من! نگرانم، نگران آنچه با این دل کردم و آن گاه باید که تحویلش دهم چه گویم بر تو !!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدای من! میان خرده شکسته های این دل به نوای کدامین چنگ شکسته گوش کنم!؟ به صدای روح انگیز برخورد قطره های اشک با خرده شکسته ی دل!؟ یا نه به نوای بد آهنگ ساز ...
خدایا! نمی توانم گفتن، چرا که خود می دانم این دل شکسته جز در ره معرفت تو و اولیائت به کار نبستم! اگر تملق نکنم جز تو بر که عشق ورزیدم اله من!؟؟؟
پس چه گویم که کجا شکسته ام این سبو!؟؟؟
خدایا آن زمان که از جهالت خویش بی خبر بودم، این دل آواره ی هر کوی وبرزنی بود، ولی حال که در یافتم جهالتم تا به کجا می رسد، می دانم که جز بر در خانه ی عشقت ننشسته است!
خدای من! می دانم چه بر سرش آمده می دانم..... می دانم از بی معرفتی است و از نداشتن غلیان و جوشش عشقت!
آری! من می سوزم از این که عشقت چون آتشی بر جانم نباشد، من درد دارم از این که غافلم، از ان که راه به جایی نبردم این دل!
خدایا! از آن آتش های شور شورت میمان این دل کن که امشب بی تابم و بی قرار فردا
خدای من! فردا جمعه است و من .............. هیچ ندارم جز اشک
هیچ ندارد عبدالفاطمه، هیچ و................ دیگر هیچ.
******
آقا حسین کیمیا! همین که اون مهربونا سیم دلشون وصل خدا باشه که گوشه ای هم ممکنه نصیب حرف دلی ها بشه!!! خدا رو چه دیدی شاید امشب یکی تو کمیلش من و شما رو هم یادش بوده!!!!!!
سورنا جان! بالاخره اومدین!؟؟؟؟ من اینقدر تو این جا داد زدم که کجاست این سورنای عزیز کسی جوابم نداد! امیدوارم حضورتون مستمر باشه عزیز!
گم شده جان بی نهایت سپاسگزارم!
ای خدا! نمی دونم چرا بعضی ها فقط ادعاشون می شه!!!!! پای حرف منطقی که می شه، فرار می کنن، این نشون می ده که آدم باید تو حرفی که می زنه ثبات داشته باشه!!!
از آقای رئیس جمهور ممنونم که مارو به همون سمتی که باید یه بچه شیعه داشته باشه به خدمت رسانی موظف کردن!!!!! (شوخی بود!)
در پناه حق – یا زهرا(س)
14211
نام: سیمرغ
شهر: قاف
تاریخ: 12/1/2005 4:09:30 PM
کاربر مهمان
  سلام به روی ماه همتون
از اینجا رد می شدم دیدم عجب جمع گرمی دارید حیفه که عرض ارادت نکنم
اگه میشه منو به جمع خودتون بپذیرید
وقت است که بنشینی وگیسو بگشایی
تا باتو بگویم غم شبهای جدایی
در ضمن از همه اهل دلهای عزیز التماس دعا دارم
14210
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 12/1/2005 3:59:42 PM
کاربر مهمان
  سلام!
۱.گم شده ی بزرگوار!
آقا نگران نباش...حالا حالا ها هستیم...البته به شرط حیات و عدم ممات...حتماً دعامون کن.
۲.سورنای بزرگوار از نزدیک کربلا!
خیلی خوشحالم که دوباره اومدی و حرف دلی شدی(البته حرف دلی بودی وخواهی بود...)
۳.برادر عزیزم حسین کیمیا جان!
آقا قرار شد گم شده ی خوبمون زحمتش رو بکشه....

برای فرج آقا هم دعا کنیم...
برادر کوچیکتون بی قرار
14209
نام: پیمان o0v0o
شهر: بی سرزمین تر از باد
تاریخ: 12/1/2005 3:01:56 PM
کاربر مهمان
  قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودم


مهم نبود پریدن ولی برنده بودم!!!!!!
14208
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 12/1/2005 2:23:52 PM
کاربر مهمان
  درودو مهر فراوان به همه عزیزان.
عبد الفاطمه جان میبینی باز هم رفقا غایبند.
سورنا جان خوشهالم که سر افرازمان کردی.
البته این جور کارها وظیفه بی قرار عزیزمان هست. کجایی سررور؟؟
وظيفه از پرکاه سبک‌تر و از کوه سنگين‌تر است.به قول خودت (شوخی کردم ها)
امروز باید نگران گمشده عزیز هم باشیم حرکت کن عزیز.نشستن سنگ بودن است و رفتن رود بودن.
بنگر که سنگ بودن به کجا می‌‌ رسد .جز خاک شدن.
و رود بودن به کجا می‌رود .جز دريا شدن.
ارزوی.موفقیت به همه عزیزان از ربم می طلبم(یاحق)
14207
نام: عبد الفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 12/1/2005 12:30:40 PM
کاربر مهمان
  یا لا اله الا الله، ملک الحق المبین
سلام مهربونای حرف دلی!
******
ماشین که ایستاد و حاجی برای پیاده شدن نیم خیز شد، دیگر طاقت نیاورد، گفت: تا پاوه می خواید همین طور سوار و پیاده شید؛ توی این بارون؟؟ حاجی چیزی نگفت ، پیاده شد. او هم پیَش. قطره های باران روی کتف های حاجی می خورد و سرازیر می شدپشتش. دلش آرام نگرفت. بلند گفت: کاش بادگیرتون رو برداشته بودیم! اما او حواسش نبود. چشمش که به بچه ها و سنگرها می افتاد، دیگر حواسش به هیچ چیز نبود. چند نفر که بیرون بودند، جلو دویدند و شروع کردند بدن و لباس حاجی را دست کشیدن و بوییدن. یکیشان، انگار همت پدرش باشد، پشت او را بوسید و بادلتنگی گفت : این چند روز که نبودید سنگرامون رو آب گرفت، خیلی اذیت شدیم. حاجی با حوصله گوش می داد و دست هایش را از دو طرف قلاب کرده بود پشت آنها . انگار می خواست همه شان را در حلقه ی دو دستش جا بدهد.
وقتی بر می گشتند داخل ماشین، حس کرد حاجی هول و ولا دارد. بخار نفسَش را می دید که تند تند در فضا گم می شود. گفت: پیشونیتون خیس عرقه، آروم تر بریم.حاجی گفت: باید هر چه زودتر خودمون رو برسونیم پاوه
و.....*****
الهی! در این شب که فردایش ندبه است چگونه خود نشناخته منتظر مانده ام نمی دانم!!
خدای من! در این شب که هیچ نتواند آرامم کند جز امید دیدار یار غایب از نظر، چگونه با خود به انتظار بنشینم!
اله من! دل به تو سپرده ام و پیش می آیم وبی آنکه بدانم چه بر این دل خواهد رفت!
خدای من! تو بگو جز در میخانه ات دل به کجا توانم برد!؟
خدای من! دریاب که دل از کف برفت و جز تو کس پاسخ اشک هایم نتواند داد!
خدای من!فریاد چگونه نزنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
خدای من!..........
گم شده جان! می تونید یه سر به میل باکستون بزنید،!!!!
14206
نام: سورنا
شهر: نزدیک کربلا
تاریخ: 12/1/2005 11:36:51 AM
کاربر مهمان
  سلام
سلام
سلام
باور کنید این مدت حسرت سلام کردن به همه شما به دل من مانده بود اماشما...
فراموش کردن خصلت همه ما انسانهاست!چه می شود کرد.
می بینم که کلی آدم بامرام وباصفا به جمعمان اضافه شده.خروش!دکتر اسلامیان و...
به همه از ته دل خوش آمد می گم.
اما امان از دست...خودتان می دانید کی ها را می گم.
آرزومند آرزوهاتان
14205
نام: دكتر مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/1/2005 10:42:32 AM
کاربر مهمان
  اللهم صل علي محمد وآل محمدوعجل فرجهم
شما اگر عصباني شويد:
آن وقتي هايي بود که براي اعزام به جبهه سختگيري مي کردند ، در محل گزينش پادگان به اتفاق چند نفر ديگر از برادران مثل خودم کم سن و سال نشسته بوديم تا با ما مصاحبه کنند ، آنجا بود که من او را شناختم ، خدا رحمتش کند ، از ما که سئوال مي کردند ، دست و پايمان را جمع مي کرديم و خيلي مؤدب ، با ترس و لرز و احتياط جواب مي داديم ؛ تا مبادا نظر مصاحبه کننده برگردد و آن همه چيز که ساخته بوديم خراب شود ، اما او اينطور نبود ؛ فوق العاده حاضر جواب و خوشمزه ، مثلا يادم هست که وقتي از او پرسيدند ؛ شما اگر عصباني بشويد فحش مي دهيد علي رغم تصور همه گفت : بله . برادري که مصاحبه مي کرد با تعجب پرسيد : بله ؟ چه فحشي ؟ چه مي گويي ؟ که او پاسخ داد : مرگ بر آمريکا ! يا در پاسخ سوال شما نماز مي خوانيد ؟ خيلي محکم گفت : نه . و بعد خودش تکميلش کرد : بپا مي دارم . آن روز کلي خنديديم
(آياهر شب وصيت نامه مي نويسيد؟)
حضرت رسول اكرم صلوات الله عليه فرمودند:
المهدى من ولد فاطمه
سنن ابي داود ج 2 ، ص 310 ، ح 4284 ، سنن ابن ماجه ج 2 ص 1368، ح 4086 ، معجم كبير طبراني، ج 23 ص 267
مهدى از فرزندان فاطمه است.
شب جمعه است براي شادي همه اموات وشهدا بالاخص شهيد آويني صلواتي ختم كنيد
14204
نام: احسان آعلی
شهر: تهران
تاریخ: 12/1/2005 10:22:58 AM
کاربر مهمان
  سلام من خیلی سردرگمم خواهش مندم برایم دعا کنید
14203
نام: بشر
شهر: غلام
تاریخ: 12/1/2005 9:40:09 AM
کاربر مهمان
 
من غلام قمرم, غير قمر هيچ مگوي

پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگوي


سخن رنج مگوي, جز سخن گنج مگوي

و از اين بي خبري رنج مبر , هيچ مگوي


دوش ديوانه شدم , عشق مرا ديد و بگفت

آمدم , نعره , مزن , جامه مدر , هيج مگوي


گفتم اي عشق من از چيز دگر ميترسم

گفت آن چيز دگر نيست , دگر هيچ مگوي


من به گوش تو سخن هاي نهان خواهم گفت

سر بجنبان كه بلي , جز تو به سر هيچ مگوي


گفتم اين روي فرشته است عجب يا بشر است

گفت اين غير فرشته است و بشر هيچ مگوي


گفتم اين چيست بگو زير و زبر خواهم شد

گفت ميباش چنين زير و زبر هيچ مگوي


اي نشسته تو در اين خانه پر نقش خيال

خيز از آن خانه برون رخت ببند هيچ مگوي


من غلام قمرم, غير قمر هيچ مگوي

پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگوي

<<ابتدا <قبلی 1427 1426 1425 1424 1423 1422 1421 1420 1419 1418 1417 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1422&mode=print