هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
14132
نام: سید محمد حسین
شهر: تهران
تاریخ: 11/29/2005 11:03:38 AM
کاربر مهمان
  کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
ولی آهسته می گویم، خدایا بی اثر باشد
14131
نام: بهرام
شهر: تهران
تاریخ: 11/29/2005 11:01:38 AM
کاربر مهمان
  دل ارام گیرد با یاد خدا
14130
نام: علي
شهر: مريوان
تاریخ: 11/29/2005 10:47:44 AM
کاربر مهمان
  كجاييد مردان بي ادعا
14129
نام: امیر
شهر: شیراز
تاریخ: 11/29/2005 10:40:34 AM
کاربر مهمان
  به عاشق چشم و دل دادی که از یاد تو غافل نیست
چه مسکین تیره بختانند از یاد تو غافلها
14128
نام: دكتر مسعود اسلاميان
شهر: اصفهان نصف جهان
تاریخ: 11/29/2005 10:36:38 AM
کاربر مهمان
  سلام
اول دعوانا الحمد لله رب العالمين
اللهم ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لدنک سلطان نصيرا
اينخانه كه از گرد هوس تيره وتار است
يارب نتوان گفت كه خلوتگه يار است
هربوالهوسي سالك اين راه نباشد
جزآنكه دلش شيفته روي نگار است
مرغان همه آئين تغنّي نتوانند
بر شاخ گل آن يك كه زندنغمه هزار است
از راه هوا طي نشود كعبه مقصود
بگذار وگذر كن اگرت روي گذاراست
گر طالب انوار لقا همچو كليمي
شوفاني وبين في الشجرالاخضر نار است
رحمي بكن اي دوست كه حيران متحيّر
با ياد تو سرگشتهء هر شهروديار است
نظري اي دل غافل كه جهان در گذر است
اين گذرگاه عجب منظر اهل نظراست
حظّ نادان بجهان نعمت وناز است ولي
قوت دانا همه ديديم كه خون جگراست
آوخ از گردش گردون كه زدون پروريش
گرم ازكاه وعلف وآخورهرگاووخراست
جاي ترديد نباشد كه زبيداد فلك
عقده راس وذنب در خور شمس وقمر است
آنكه شد شيفته خواب وخوروآز وهوس
كي توانم بشرش گفت كه او جانور است
هيچ شك نيست كه نادان نبرد راه بدوست
آنكه ره برده بسر منزل جانان ديگر است
حجّت منتظر اي قائم برحق نظري
كه دل از آتش هجران تواندرشرراست
با تو پيوستم واز غير تو تا بگسستم
اشك اندوه بياذ تو روان از بصر است
آنكه از هجر تو افكنده بدل سوز گداز
آه جانسوز من وناله مرغ سحر است
بنثار قدمت جز تن وجان نيست مرا
رنجه فرماي كه حيران برهت منتظراست
والسلام من تبع الهدي
بشينيد وتا صبح قيامت براي هم تعريف هديه كنيد
mseslamian@yahoo.com
14127
نام: مست وصال
شهر: تهران
تاریخ: 11/29/2005 10:16:29 AM
کاربر مهمان
  هواللطيف
سلام به عزيزانی قصه دلشون دلکش و خواندنيه. قصه عشق و درد دلشون تا ابد موندنی. يه زمانی رفتن و خودشونو ميزبانه شعله های سرکش کردن که لياقتشو هر کسی نداشت.رفتن تا بسوزن تو اون شعله ها. هر کدومشون که عاشق تر بودن بيخودتر شدن و قشنگ تر سوختن. بيخود شدن و درويش تر شدن فانی شدن و گرد شعله سوختن. اما حالا رفيقای اون درويشا مثل لاله های صحرا زنده و جاويد موندن و دلشون پر دردتر از اون فانی ها شده. با خيال رفيقاشون خوش هستن. از هر طرف بوی عشق بوی نای بوی شعله سر به فلک کشيده به مشامشون می رسه. اما دلشون پر درده! پر درد!!!
توی دلشون يه صدای غريب مياد يه کم که دقيق گوش کنيم صدای يک چنگ می شنويم که با ناله عشق همراه شده داره تو دلشون آتش می زنه. پيش خودشون ميگن رفيقامون از ما سبقت گرفتن و رفتن بعد خودشونو سرزنش می کنن ميگن اونا افلاکی بودن و ما خاکی.
باخودشون زمزمه می کنن و خاطره رفيقاشونو به ذهن ميارن وقتی تو عالم مستی بودن وقتی قطره قطره بودن و خودشون تنهايی حکم دريا داشتن.

بعد دلشون می گيره از زمين و زمان سير ميشن کم کم اون مرواريدهايی که خدا بهشون هديه داده رو گواه ميگيرن و روی صورت پاکشون می لغزونن. سيمشون وصل ميشه نور بالا می زنن و رو می کنن به خدا و ميگن يه رخصتی بده تا ترک اين هستی کنيم. بشکنيم اين شيشه تا مستی کنيم...
خدا هم از دل پر دردشون خبرداره با يه نسيم پرده جدايی را می زنه بالا و مست وصالاشو گلچين می کنه و می بره پيش خودش. اونجاست که اونا با رفيقاشون ديدار می کنن و ميگن راست می گفتين ناديدنی ها ديدنيه...

**************
دلم به حرف دل برادرانم عبدالفاطمه، گمشده، ناشناس، بی قرار آتش گرفت. مست وصال اين خواهر بی مقدار شما کجا يارای درک درد دل شما را دارد که او مست وصال است. در قفس باز است ولی او بالش شکسته.
چه می توانم بگويم در مقابل الطاف تک به تک شما که خود می دانم هيچم...
دعايم کنيد که مثل شما خالص شوم و مست وصال!!!
14126
نام: امنه
شهر: سبزوار
تاریخ: 11/29/2005 10:07:25 AM
کاربر مهمان
  آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

با تشکر
14125
نام: عبدالفاطمه
شهر: همین نزدیکی
تاریخ: 11/29/2005 9:04:57 AM
کاربر مهمان
  یا مقلب القلوب
سلام مهربونای حرف دلی
خدای من! در این زمان که کس از دل خویش خبرندارد چه رسد بر غم دوست!چگونه فریاد بر نیاورم؟
مهربان خدای من! در این زمان که درد دل بر دل غافل سنگینی می کند،و کس جز مهربان چون تو نزدیکتر از خویشم نیست، چگونه بغض برگلو نمانم؟
خدای من! هرروز بارها بر صمدیت تو اعتراف می کنیم و باز هنگام گرفتاری به دنبال بنده ات می افتیم که بیا و چاره ی کارم باش!
نازنین اله من! در این زمان که به انتظار نشسته ام تا مهربانی سراغ از دلتنگی عبدالفاطمه گیرد، و او هنوز نیامده است و من اشک از دیده روان نساخته ام چون ایمان دارم که یک روز خواهدآمد!
یا ربّ! فریاد بر نمی آورم و کظم غیظ می کنم از این که عده ای خود را عاقل بدانند و دیگران را غافل از آنچه در اطراف می گذرد! خدای من می دانی که همیشه این دغدغه با من بوده که چه بر سر مردم می آورند!
الهی! این بار هم صبوری می کنم!! آنقدر که یک نور حقیقتی از مولایم بر این دل حقیر بتاید و روشنم سازد!
خدای من! من که هر لحظه اعتراف به جهالتم را به درگاهت عرضه می کنم پس زچه روست ... نمی توانم گفتن .
الهی! عبدالفاطمه از آنچه بر مردم می رود آنقدر می داند که دلش از شدت آن خرد شود، ولی خدای من تو رو به همون بی نیازیت توان کاری کردن رو بهم بده!
الهی! از آنانم قرار مده که ادعای دردمندی داشته باشم و هیچ نکنم! الهی! تو خود آگاهی که کجای این زمینت نشسته و زچه دردیست که می نگارم پس از بی دردان خویشت قرارم مده!
********
گم شده جان!! عزیز چوخ خوشحالام که آذر شهریسن!
دییسن نیه!؟ چون چوخدان دی کی بیرکسی ایستریرم که بیر شهیدن منه اطلاعات جمع ایلسین!( او شهید آذر شهری دی) اگه لطف ایلسن و زحمت اولماسا منه اطلاع ورسن که ایلیه بیلسن کمک ایلین یا خیر!؟ تا اگه حاضر به کمک اولسان میلیمی وارد ایلیم تا جزئیاتی خدمتیزه عرض ایلییم!
الله امانیندا
*******************
الهی! به امید تو مانده ام و مهربانی هر شب به تو می سپارم به سلامت دارش خدای من! امروز بی نهایت از کشف حقیقتی خوشحالم - خدا بر شادی دلهایتان بیفزاید
درپناه حق- یا زهرا(س)
14124
نام: سودا
شهر: کرج
تاریخ: 11/29/2005 8:57:46 AM
کاربر مهمان
  اگرتویک انسانی چرالحضه دیدنت می لرزم
14123
نام: ادمین
شهر: آوینی دات کام
تاریخ: 11/29/2005 8:43:08 AM
کاربر مهمان
  از شما خواهش کردم...
قوانین حرف دل رو رعایت کنید...بحث های بی نتیجه نکنید!
با همدیگر دوست باشید. نگذارید جمع صمیمی حرف دلیتون رو کسی بهم بزنه!
<<ابتدا <قبلی 1419 1418 1417 1416 1415 1414 1413 1412 1411 1410 1409 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1414&mode=print