هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
13952
نام: اکبر
شهر: اسفنجان
تاریخ: 11/25/2005 12:38:53 PM
کاربر مهمان
  با سلام

زشتیهای اخلاقی اگر ترک هم شوند مانند زخم پس از شفا یافتن، جای آن باقی خواهد ماند.

تشخیص دادن عیوب خیلی بهتر از دیدن هنرهاست.

13951
نام: پیمان o0v0o
شهر: بی سرزمین تر از باد
تاریخ: 11/25/2005 12:38:02 PM
کاربر مهمان
 
امشب به قصه دل من گوش ميكني

فردا مرا چو قصه فراموش ميكني

اين دٌر هميشه در صدف روزگار نيست

ميگويمت ولي تو كجا گوش ميكني !

دستم نميرسد كه در آغوش گيرمت

اي ماه با كه دست در آغوش مي كني؟

در ساغر تو چيست كه با جرعه نخست

هشيار و مست را همه مدهوش ميكني

گر گوش ميكني سخني خوش بگويمت

بهتر ز گوهري كه تو در گوش ميكني

جام جهان ز خون دل عاشقان پر است

حرمت نگاه دار اگرش نوش ميكني

سايه چو شمع شعله در افكنده ايي به جمع

زين داستان كه با لب خاموش ميكني
13950
نام: مريم
شهر: تهران
تاریخ: 11/25/2005 12:37:00 PM
کاربر مهمان
  حقيقت ادمها ان چيزي نيست كه بر شما اشكار ميكنندبلكه ان است كه از اشكار كردنش بر شما عاجزند بنا براين اگر مي خواهيد انها را بشناسيد به انچه مي گويند گوش ندهيد بلكه به انچه نا گفته ميگارند گوش بسپاريد
13949
نام: حلاج
شهر: تبریز
تاریخ: 11/25/2005 12:27:08 PM
کاربر مهمان
 
بيدار شويم از خواب چند هزار ساله و به ياد آوريم كه مرغ باغ ملكوتيم .

13948
نام: حسین کیمیا
شهر: تبریز
تاریخ: 11/25/2005 12:22:33 PM
کاربر مهمان
  از دل مااندرآ شاد آمدی ... شمع شب فروزی مرحبا شاد آمدی ... جان صوفیانی الصلا شاد آمدی ... و تاج ما و چتر ما شاد آمدی ... عشق را چون مصطفی شاد آمدی ...
دل‌افروز و دلارام آمدی ... به نام ایزد به هنگام آمدی
چو آمدی همه آن دردها دوا کردی(یاحق)
13947
نام: حلاج
شهر: تبریز
تاریخ: 11/25/2005 12:19:54 PM
کاربر مهمان
  سلام

تاحالا شده دنبال خدا بگردين تا باهاش حرف بزنين؟ يا بدونه اينكه معصومي را

واسطه قرار بدين ازش چيزي بخواين؟ يا بجاي اينكه از بقيه بخواين براتون دعا كنن خودتون برين و با خدا حرف بزنين؟
به نظر من كه اينهمه واسطه لازم نيست. حتي اگه گناهكارترين آدم باشيم حتي اگه بدترين كارهارو هم كرده باشيم بازم ميتونيم باهاش حرف بزنيم بگيم كه اشتباه كرديم و بخوايم كه ما رو ببخشه.... حتي مي تونيم بشينيم و باهاش درد و دل كنيم... كي راز دار تر از خدا؟
يه خاطره: بدترين اتفاقه ممكنه برام پيش اومده بود و من حتي نتونسته بودم يه قطره براش اشك بريزم... شب شد و همه خوابيدن ، فكر كردم همه خوابيدن ولي انگار يكي بيدار بود....آره....خدا بيدار مونده بود كه حرفهاي منو بشنوه......براش درد و دل كردم ، گفتم خدايا چرا اينجوري شد؟ تو كه مي تونستي اين كارو نكني و....
يه قطره اشك از گوشه چشمم سر خورد پايين.....ولي احساس كردم خدا داشت زار زار براي من گريه مي كرد....قطره اشكمو پاك كردمو چند تا نفسه عميق كشيدمو به خدا گفتم: گريه نداره كه داريم مثل دو تا مرد حرف ميزنيم...
(هم خيلي ناراحت بودم هم از اين حرفم خندم گرفته بود كه من ، يه موجود ناچيز به يه عظمت بي انتها ميگفتم گريه نكن)
امتحان كنيد....حرف زدن با خدا كلي حال ميده...

13946
نام: گل یخ
شهر: بر فراز قله
تاریخ: 11/25/2005 12:05:38 PM
کاربر مهمان
  به نام الله
ما آن چیزی هستیم که میاندیشیم ، هستیمان با افکارمان بلندی میگیردو دنیایمان را با اندیشه هایمان میسازیم.
13945
نام: گم شده
شهر: تبریز
تاریخ: 11/25/2005 11:29:23 AM
کاربر مهمان
  هوالمعشوق :
با سلام
از اول بچگي از دلسوزي و ترحم بدم مي اومد ولي وقتي يكي محبتي را كه جانانه و با شوق نثار شد، يك خير ديده اي ، دلسوزي تلقي كرد و با اون تحكم گفت ( به اين پديده مي گن دلسوزي) از شخصيت خودم بدم اومد . من گمان نمي كنم نه كسي نياز به دلسوزي داره و نه كسي لياقت و جايگاه اين رو داره كه براي ديگرون دلسوزي كنه اونهايي هم كه مي گن دلم براي فلاني سوخت نمي دونند كه دلشون براي خودشونه كه جلز ولز مي كنه . دلسوز فقط خداست و بس و مقام ما ك.چكتر از اونه كه بخواهيم برا كسي دل بسوزونيم .
از اول بچگي از اين وا‍ژه متنفر بودم و هر كسي بهم از اين واژه ( دلسوزي )مي گفت غصه ام مي گرفت . هر جا بوي دلسوزي به مشامم مي رسيد اونجا نمي رفتم حتي اگه عزيزترينم اونجا باشه اين وا‍ژه برام مثل واژه رشوه و دو رويي است كه اگر از يكي بشنوم ازش متنفر مي شوم در واقع به برخي كلمات آلرژ‍ي دارم .
بگذريم وقتي اومدم اينجا، تصميم گرفتم دل نازكي رو كنار بگذارم . ديگه كمتر زود از يك چيزي ناراحت بشم . البته اين خوبه اما جامعه مرد را مي شكند چه برسد به اينكه دل نازك هم باشي .. اما من ...
يك استادي داشتم مي گفت هيچ وقت نگذاريد روح زنانگي تان بميرد . خوب گفت . اما بعضي وقت ها نياز هست كه سر هر چيز دلت نگيره . آره اون روز آنقدر دلخور بودم كه مي خواستم گمشده ، اون شخصيتي كه همه حرف دلي ها مي شناختن بميره و ديگه براشون درددل نكنه .
اما آنقدر به اين نام مستعار عادت كرده بودم كه براي مرگش ساعتها گريستم . دلم براي همه تون تنگ مي شد . تو اين دو روز فهميدم چقدر دوستتون دارم . چقدر خوبيد و با مرام . من بيشتر شناختمتون .
حالا تو اين دور و زمونه عاطفه شده كيميا ، حالا كه مردها و حتي زنها براي مرگ عزيزشون پريشون نمي شن و عاطفه به تاريخ پيوسته شما ها ثابت كردين كه خدا حق داشت به ملائك بگويد . ( فسجدوا ) پس سجده كنيد براي آدم . شما همان آدمي هستيد كه خدا خلق كرد تا قدرت خود را متجلي سازد . دلاتون پاك و آئينه . به قول يكي از بچه ها شما ثابت كرديد كه چقدر براي همديگه مهم ايد .
من خوشحالم كه دوستاي گلي مثل حسين ، عبدالفاطمه ، بازمانده و خيلي هاي ديگه دارم . من تا وقتي خدا بهم نفس بده اجازه نمي دم گمشده بميره . اما بازهم مي گم اگه يه روزي نتونستم بيام تو سايت براي شب اول قبرم دعا كنيد . چون بد جوري مي ترسم . ترا خدا دعام كنيد .
پيمان جان : اوني هك تو حرف دل نفس بكشه اونقدر پست نمي شه كه جاي خدا تصميم بگيره. گمشده نادان هم باشد آن قدر ابله نيست.
اگه ناراحتتون كردم منو ببخشيد و بهم حق بديد كه بخوام زيبايي دلاتون رو به همه نشان بدم . موندم وقت مردن شما چطور حلالم مي كنيد اما باور كنيد خيلي چيزها به خيلي ها ثابت شد . اما بيايد يك قولي به هم بديم از امشب سر هر نماز براي هر كي كه شب اول قبرش باشه و دستش از دنيا كوتاه يك هديه اي بديم . يك صلوان يا ون يكاد و يا شماها بهتر از من مي دونيد .
اومدم تا بيشتر بشناسمتون . دوستتان دارم به اندازه تمام دلم .
ادمين جان ديگه حرفهام رو سانسور نكن . زياد شده مي دونم ولي خوب اين يك روز را به من ارفاق كن . مي بينيد كه سيد مرتضي چطور جوانهاي اين مملكت رو دوست داره .
دوستتان دارم .
يا علي


13944
نام: بنده
شهر: سرزمین خدا
تاریخ: 11/25/2005 11:10:49 AM
کاربر مهمان
  توجه توجه......اگه قرار باشه نان رو از راه دین دراورد.بقیه هم برای ارتباط با خدا احتیاج به رابط داشته باشند.مثل مسیحیها....انوقته که اون رابطهائی که من و شما ساخته ایم ادعاهای انچنانی میکنند،و باورهای مردم کمرنگ وکمرنگ میشه که من شما هم در ان بی تقصیر نیستیم.و چه چیزی بدست چند نسل بعد میرسه خدا میدونه.اخه اگر یکی با امام در رابطه باشه میاد بوق....راه میاندازه.اصلا اقا این اجازه رو میده، اقا با این مجلسیها که سرمایه مستعضف را خرج همه چیز میکنند جز مستعضف چه کار داره اقا میاد اینهایی رو که جز خدمت به اسلام ومسلمین هر کاره دیگری راانجاممیدهند را بر داره تا ثروت مسلمین بین همه تقسیم بشه نه بین چند تا...
امروز کسی نمیدونه به کی اقتدا کنه تو قنوتش کی را دعا کنه و اخر نماز از خدا بخواهد ریشه کی را بکنه.
سالهاي اخير توجه روزافزون اقشار مختلف جامعه، به ويژه جوانان، به موضوع مهدويت و انتظار موجب رونق بازار كتابها و نشريات مرتبط با اين موضوع شده و هر از چند گاه كتاب يا نشرية جديدي به اين جرگه وارد ميشود.
پديدة يادشده گرچه در جاي خود بسيار مبارك و اميدواركننده است، اما بيمها و نگرانيهايي را هم در پي دارد كه جا دارد علماي حوزه، صاحبنظران مسائل اعتقادي و مسئولان فرهنگي كشور با حساسيت و دقتنظر بيشتري اين پديده را مورد توجه قرار دهند.
يكي از موضوعاتي كه در اين ميان بسيار حائز اهميت بوده و نيازمند دقت و توجه بيشتري است، پرداختن افراطي به موضوع تشرفات و ملاقات با امام زمان(ع) است. متأسفانه موضوع يادشده اين روزها دستماية بسياري از كتابها و نشريات نوظهور قرار گرفته و نويسندگان و ناشران اين قبيل كتابها و نشريات تلاش ميكنند كه با داغتر كردن فضاي بحث و گفتوگو از اين موضوع مخاطب بيشتري جلب كرده و بر تيراژ كتابها و نشريات خود بيفزايند.


با توجه به اهميت موضوع يادشده و به دليل پرسشهاي فراواني كه در اين زمينه از سوي دانشجويان، فرهنگيان و... مطرح ميشود، در اين مقاله به بررسي ابعاد مختلف آن پرداخته و تلاش ميكنيم پاسخ مناسبي براي اين پرسشها ارائه دهيم.

1. امكان يا عدم امكان تشرف
امام مهدي(ع) در آخرين توقيعي كه خطاب به چهارمين نايب خاص خود، علي بن محمد سمري، صادر ميكنند، ميفرمايند:
يا علي بن محمد السمري أعظم الله أجر إخوانك فيك فإنّك ميّت ما بينك و بين ستة أيّام فاجمع أمرك و لاتوص إلي أحد يقوم مقامك بعد وفاتك، فقد وقعت الغيبة الثانية [التامة] فلا ظهور إلّا بعد إذن الله عزّ و جلّ و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القوب و امتلاء الأرض جوراً و سيأتي شيعتي من يدّعي المشاهدة، ألا فمن ادّعي المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كاذب مفتر.1
اي علي بن محمد سمري، خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز ديگر ميميري، پس كارت را سامان ده و به كسي به عنوان جانشين پس از خود، وصيت مكن كه ديگر غيبت تامه واقع شده است. ديگر ظهوري نيست مگر به اذن خداوند و آن پس از مدتي دراز و بعداز آن كه دلها سخت شد و زمين از ستم پرشد، به وقوع خواهد پيوست. به زودي از شيعيانم، كساني خواهند آمد كه ادعاي ديدار (مشاهده) مرا ميكنند. آگاه باشيد هركس پيش از خروج سفياني و صيحة آسماني ادعاي ديدار مرا كرد، دروغگو و مفتري است.
اين توقيع شريف زمينهساز بحث و گفتوگوهاي فراواني در زمينة امكان يا عدم امكان
13943
نام: علی ابراهیمی
شهر: رشت
تاریخ: 11/25/2005 11:05:14 AM
کاربر مهمان
  ان گاه که اسمان و زمین بر هم بوسه میزنند لحظه دیدار می رسد
<<ابتدا <قبلی 1401 1400 1399 1398 1397 1396 1395 1394 1393 1392 1391 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1396&mode=print