اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
13782 |
نام:
صديقه
شهر:
تهران
تاریخ:
11/22/2005 6:19:41 AM
کاربر مهمان
|
فرق برنده و بازنده
|
|
13781 |
نام:
منتظر
شهر:
اراک
تاریخ:
11/22/2005 6:17:12 AM
کاربر مهمان
|
یامهدی
برای آمدنت نظر کردم که ۱۱۴ روز روزی ۱۲ بار روی دیوار قلبم ۵ سطر بنویم(خدا کند که بیایی)
|
|
13780 |
نام:
...
شهر:
تهران
تاریخ:
11/22/2005 6:15:21 AM
کاربر مهمان
|
عبد الفاطمه جان جقدر شیوا حرف میزنی من که شیفته حرفهات شده ام خیلی دلم میخواهد بدانم از کجای دوست دارم با شما بیشتر آشنا شوم
|
|
13779 |
نام:
کاوه
شهر:
فردیس
تاریخ:
11/22/2005 6:05:51 AM
کاربر مهمان
|
یا فاطمه الزهرا
|
|
13778 |
نام:
سحر
شهر:
اسکو
تاریخ:
11/22/2005 5:51:39 AM
کاربر مهمان
|
مولانا جلال الدين بلخيِ خردمند، ميگويد :
هست با گردنــده گرداننــدهاي
چون نمـــــي داند دل دانندهاي
بي خـداوندي كي آيـد كي رود
چون نميگويي كه روزوشب بخود
اين چنين بي عقلي خوداي مهين
گرد معقولات مي گردي ببـــين
يا كه بي بنّـــا بــگواي كم هنر
خانه با بنا بـود معقولتــــــــر؟
كي بـود بي اوســتادي خوب كار
خانـــه اي با اين بزرگي و وقـار
يا كه بي كاتب ؟ بينديش اي پسر
خط با كاتب بــود معقولتـــــر؟
چــون بـود بي كاتبــي اي متهم
جيم گوش و عين چشم وميم فم
يا بگيراننده داننــــــــــده اي ؟
شمع روشن، بي زگيراننـده اي ؟
|
|
13777 |
نام:
اکبر
شهر:
اسفنجان
تاریخ:
11/22/2005 5:50:03 AM
کاربر مهمان
|
زندگي به زيبايي لاله واژگون است و زيبايي لاله به واژگوني آن و زيباي زندگي به فراز و نشيبش
|
|
13776 |
نام:
پیمان oOVOo
شهر:
بی سرزمین تر از باد
تاریخ:
11/22/2005 5:36:10 AM
کاربر مهمان
|
هراسهای بیهوده
تا بوده همین بوده
فرزندهای مشروع
شرع قانون
و تباهی پوچی
بیهودگی و عمر میرسد
به سی پنجاه هفتاد
و حاصل چند فرزند
و چندین نواده
و این است ضمانت زندگی
گوسفدان آبادی بالا
چه فرق دارد آبادی پایین
چوپانها سر مست
مغرور
سر شیر است
پنیر هست
و ماستهای ترشیده
و گه گاهی
گرگهای دریده
و در هر جشنی
و در هر عذایی
سری بریده
من رفتم
میروم جایز نیست
من رفتم
من رفتم و حدیث گفتم
چوپان به از گوسفند
آزادی به از بند
چه با لبخند چه بی لبخند
آزادی به از بند
|
|
13775 |
نام:
عبد الفاطمه
شهر:
همین نزدیکی
تاریخ:
11/22/2005 5:10:43 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب یاس کبود
سلام مهربونای حرف دلی
آدین از خیال!خیلی ممنون، چشم ! این نگاه سبز رو این بار به وجود شما قسمش می دم که باهام راه بیاد و باهام آشتی کنه! آخه یه مدته نتونستم ، یعنی این چشم ناپاک لیاقت نداشته اون راه عرش رو تو نگاهش سیر کنه!!!
ناشناس مهربون! بازم!!!! باشه مهربون! من که عرض کردم چه ناپاکم! من و شیرین زبونی! این زبون به ارده ی اوست که سر بر باد نمی دهد! علی یارتون - شما که می دونین چی بر این دل می ره پس بنویس از دل عبدالفاطمه!!
گم شده ی عزیز مهربون! ما رو بی خیال این حسین آقای ما رو دریاب!
بازمانده ی عزیز منتظر یه سوأل دیگه ایم! بگین شاید یه راهی باشه برای غلبه بر این بی معرفتی
بی قرار عزیز! کدوم نامهربونی باز داره به خیال خودش کار مثبت می کنه! باز کدوم نامهربونی داره با بی فکری هیزم تو آتیش دشمن می ریزه، بابا پس کی میخوایم آگاه بشیم دارن چه بلایی سرمون میارن!؟ چرا بعضیامون فکر می کنیم خیلی بلدیم؟؟؟؟؟؟؟
**********************
بانوی من، فاطمه جان! چی شد که اینطوری شد؟ مولا رو می گم، خانم ! شما که همدل و همدرد مولا بودین چطور شد که نامحرمان بر تخت نشسته و ادعای ولایت کردن!؟
بانو مولای ما که تخت نمی خواست پس چرا دستش بستند! بانو ی من! اونا از امیر دل بودن مولا می ترسیدن مگه نه!؟ پس چقدر نادان بودن که فکر می کردن دل خریدنی است!
بانو! نکنه ما هم مثل همون اهل کوفه بشیم!! نکنه وقتی فرزندتون بیاد بشیم یکی از اونا!؟
خانم! بانوی دل عبدالفاطمه! شرمم میاد بگم مولا جون بیا! چرا؟ آخه اگه مولا بیاد بگیم آقا جون کدوم دیار رو به اسمت حکومت تشکیل دادیم!بگیم فقط همین یه تیکه زمین که دشمنا دورش زدن!؟ بانو شرمم میاد بگم مولا بیا! اخه با کدوم قدرت پشت مولا بایستیم برا گرفتن حق مظلومان!؟
بانوی من! نکنه یکی مثل همون نهروانیا بشیم که بر خود وجود آقا شورش کنیم؟ نکنه اصلاً ....
بانوی من! فرزندتون ، امام زمونم رو با چه رویی صدا کنم وقتی خویش آلوده ام و هنوز برنخاسته ام برای خودسازی؟ چگونه آقا رو صداکنم وقتی ما نیستیم و هرکس به فکر سیر کردن این شکم خود است!؟
خانم!فاطمه جان! چطور مولا رو صدا بزنم وقتی همه غرق در منجلاب خود سیر کردنن؟
درد امانم ربوده است بانو
............
یا زهرا(س)
|
|
13774 |
نام:
نادر
شهر:
وسط دریا
تاریخ:
11/22/2005 4:28:47 AM
کاربر مهمان
|
ای کاش خدا صدمیلیون تومان میگزاشت توجیبم
|
|
13773 |
نام:
مست وصال
شهر:
تهران
تاریخ:
11/22/2005 4:19:58 AM
کاربر مهمان
|
به همه شیرین سخنان حرف دل سلام. از شرمندگی و قصور زبان از زیادت لطف شما چیز دیگری ندارم برای بیان. مست وصال هیچ نیست و ره به جایی هم نبرده. مست وصال هنوز اهلی نشده تا شایسته درگاه الهی شود و طی طریق آغاز کند. مست وصال در گوشه گوشه این دنیای خاکی اشک می ریزد که چرا قول داده و بلی شهدنا گفته است و عمل نکرده. مست وصال تشنه تسنیم وصال است و مدهوش یک نگاه مولا. دست نوشته های من جز واگویه های تنهایی و هجران هیچ نیست. مست وصال از جنس خود شماست. همین جوری که هست قبولش کنید. ناشناس عزیز محبت بی دریغ شما مرا تا اخر عمر شرمنده و مدیون کرده است. این دعای شما برای همه عمر من کافی است. امیدوارم روزی برسد که به همراه عزیزانمان بیقرار و عبدالفاطمه و بقیه دوستان در محضر مولا آقا امام زمان(عج) خدمت کنید و خدمت کنیم. اینجا شده محفل افلاکیان که گوی سبقت می برند از همدیگر...
|
|