هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
136962
نام: وحید
شهر: تنهاترین تنها تهران( سلول بی مرز)
تاریخ: 9/23/2016 9:31:51 AM
کاربر مهمان
  سلام.سالهای طولانی در گناه و ذلت وقت است که باز آیی /این حرف را من هم سالها پشت گوش انداختم/سنم که بالا رفت حالا میفهمم/آن روزها پدر هروقت از مردانگی میگفت /من تمسخر میکردم/آن روزها برگرد/هر روز با اشتباه اشک پدر و مادر را جوری میریختم/خدا شاهد بود آن شب که دیر به خانه برگشتم/حالا از آن سالها حدود 30 سالی رفته/رفیقی ندارم من/چون آنها همه به فکر خود بودن/ولی من خسته و به دو قاب عکس دل بستم/پدر از دست کارهایم به پیش خدا رفته/و مادرم سالهاست که دق کرده/چقد اشتباه کردم من/چقد قدر نشناس بودم من/ولی امروز پسرم از خودم بدتر/یکی دو روزی هست به خانه برنگشته/من امروز تاوان اشکهای پدر ومادرم را میدهم/خودم میدانم که دیر است ای دوست/ولی من میدانم که این گردونه روزی بر فرزندم خواهد افتاد/بیاید هر چه هستیم خوب باشیم /بیاید تا همین امروز را قدر نعمتهای خود بدانیم/بیاید همین حالا شاخه گلی را به پدر و مادر /هدیه کنیم تا که شاد باشن /بیاید از همین امروز یک بی همتا باشیم.اینمشعر اگه قافیه نداره خودم همین الان نوشتم اسمشم میزارم اشتباه من تقدیم به اقلیا قاسمی ما آدما قدر نشناسیم همیشه قدر چیزهای بزرگ پدر و مادرو نمیدونیم من خودم رفیقم داشتم ولی خیلی وقته به این نتیجه رسیدم کانون گرم خانواده همتا نداره.من آدم بدی ام ولی دعا میکنم برادرت زودتر به خودش بیاد همین امروز .رفیقان یک به یک رفتن مرا در خود رها کردن همه خود درد من بودن گمان کردم که هم دردن شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودن به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودن گره افتاده درکارم به خود کرده گرفتارم.یاعلی
136961
نام: مارال
شهر: تهران
تاریخ: 9/22/2016 11:54:06 PM
کاربر مهمان
  چقدر اینجا خوبه حسنش اینه که هیچکس نمیشناسم.با اسم مستعار اومدم تا درد دل کنم.آخه هرچقدر هم تو دار باشی بعضی وقتا نمیشه سکوت کرد.دلم شکسته از این دنیای بی رحم و خشن.از دست همه دلگیرم.توی دلم پر نفرت و کینه است.دلم میخواد درد دل کنم تا آرامش بگیرم دوس دارم جرئت پیدا کنم بزنم به سیم آخر و خودمو خلاص کنم من با همه بی اعتقادیم از امام علی خواستم به عنوان آخرین تیر ولی هنوز جوابمو نداده.شما که منو نمیشناسید دعام کنید
136960
نام: فروشگاه اینترنتی 301030
شهر: مشهد
تاریخ: 9/22/2016 6:01:48 PM
کاربر مهمان
  میدان عمل خالیست او در پی سرباز است
چون همه ما سرباریم سردار نمی آید

الهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
136959
نام: سرباز سید علی
شهر: خراسان رضوی /شهر مرزی تایباد
تاریخ: 9/22/2016 3:56:11 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الحسین علیه السلام
136958
نام: سید
شهر: بهبهان
تاریخ: 9/22/2016 2:28:26 PM
کاربر مهمان
  سلام بر شما اقلیما قاسمی از بوشهر......شما به عنوان خواهر ایشون باید سعی کنید بچه هیئتی ها رو بکشونید طرف ایشون تا عوض بشه اگه به چند بچه هیئتی سفارش ایشون رو بدید حتما خیلی وقت میزارن روش.....و حتما عوضش میکنند...ببینید چه چیزای دوس داره براش فرراهم کن ببین دلش میخواد چه اخلاقی باهاش داشته باشی.....محبت کردن چیزی که سنگ رو هم میشکونه..........انشاالله که به کاراش فکر کنه.من که حتما براشون دعا میکنم ولی شما آستین بالا بزنید و خیلی وقت بزارید سر برادرتون برید با بزرگان مشورت کنید حتما راه حل های خوبی میدهند یا زنگ بزن مشاوره خانواده
136957
نام: منیر عشایری
شهر: خرمدره
تاریخ: 9/22/2016 1:14:09 PM
کاربر مهمان
  از زحمات طاقت فرسای مسئولین خدوم موسسه قرآنی اسراء شهرستان خرمدره به نوبه خودم صمیمانه تقدیر و تشکر مینمایم.
136956
نام: وحید
شهر: تنهاترین تنها تهران( سلول بی مرز)
تاریخ: 9/22/2016 10:25:33 AM
کاربر مهمان
  سلام به همه رفقای قدیمی و جدید بعد از چند ماه دوباره برگشتم .به نام عشق به علمدار دشت نینوا/ به نام حق به نام ارباب دست از تن جدا/ به نام معرفت و مردانگی/ به نام حنجره ی تشنه ی آب/ به نام دین و آزادگی/ به نام حر/ به نام مشک آبی که بدون آب برگشت به خیمه ها/ به نام اشک چشم زینب در قتلگاه/ به نام درد و به نام تیرهای نشسته بر گلوی اصغر بی گناه/ به نام شعرهای نا تمام من /به نام روز عاشورا هیچگاه نخواهد شد تمام/ بنام شمرها ی آن زمانو این زمان من /به نام فصل، عزای اربابم حسین(ع)/ به نام محرم از جنس پیراهن سیاه/ به نام تمام واژه های من /به نام سردار دست از تن جدا .این شعر همین الان آمد توی ذهنم اسمشم میزارم به نام عشق بنام کربلا.رفقا دلم واستون تنگ شده بود محرم در راهه و من روسیاه اربابم اربابی که همیشه جاویده یا حسین(ع) دستم بگیر هرچند بی معرفتم.یاعلی
136955
نام: مرتضی
شهر: تهران
تاریخ: 9/22/2016 9:20:09 AM
کاربر مهمان
  به هر آنچه خدا می دهد راضی باشیم

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ

مردی بارها خدمت پیامبر می آمد و با اصرار می گفت: از خدا بخواه ثروتى به من بدهد.

حضرت می فرمود:"قانع باش! مگر من الگوی تو نیستم ؟
من به آنچه خدا برایم در نظر گرفته راضیم ."

اما چوپان دست بردار نبود!

پیامبر(ص) دعا کرد:"خدایا به او ثروتى مرحمت فرما!"

بعد از این دعا با تلاش و کار، ثروتش زیاد شد،
گوسفندانش آن قدر زیاد شدند که آنها را به حومه مدینه برد .

حالا که راهش دور شد به نماز جماعت نمی رسید!

بمرور ثروتش بیشتر شد،ناگزیر از مدینه دورتر رفت و فرصت نماز جمعه را هم از دست داد.

پس از چندی مامور دریافت زکات به اردوی او رفت
اما او زكات نداد و گفت : از یهود و نصارا مالیات باید گرفت نه از ما.

مامور برگشت و جریان را به عرض پیامبر رساند،
رسول خدا فرمود: واى بر او !

آیه اى نازل شد:

بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد؛ و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!»

پس چون از فضل خويش به آنان بخشيد، بدان بخل ورزيدند، و به حال اعراض روى برتافتند.(سوره التوبه آیات 75-76)

--------برگرفته از بحار: ج 22، ص 40-------
136954
نام: اقلیما
شهر: قاسمی
تاریخ: 9/22/2016 9:12:53 AM
کاربر مهمان
  سلام به مدیر حرف دل و همه ی حرف دلی ها...
فک کنم این اخرین پیام من باشه دیگه نیستم تا پنجشنبه هفته بعد،سایت هم که متاسفانه به روز نداشت ولی اشکالی نداره...مواظب خودتون باشید،خیلی دوستتون دارم..
بچه ها بازم ازتون خواهش میکنم برای مادرم دعا کنید،دستتون درد نکنه....
خداحافظ تا هفته بعد،دلم برای همتون تنگ میشه.....یاعلی
136953
نام: اقلیما
شهر: قاسمی
تاریخ: 9/21/2016 11:17:54 PM
کاربر مهمان
  سلام به شما حرف دلی های عزیز.....
خیلی دلم گرفته و ناراحتم،بچه ها ازتون خواهش میکنم برای مامانم دعا کنید خیلی داره از طرف داداش نوزده سالم عذاب میکشه خیلی اذیتش میکنه،اصن داداشم مثل ما نیست به خدا ما ادم بدی نیستیم نمیگم خوبیم ولی بدم نیستیم که همچین داداشی دارم،من داداشمو خیلی دوست دارم ولی دیگه اون داداشی که من میشناختم وجود نداره،بابام هم یه ادم یکم تعصبیه و از وضعیت داداشم اصلا راضی نیست همش تو فکر میره و بابام هم خیلی ناراحته....،تیپ های انچنانی و ویراژ رفتن با موتور....البته کاش فقط اینا بود...خیلی وقته که داداشم اینجوری شده ولی من تا حالا جایی حرف نزدم همش سعی میکردم خودمو ناراحت نشون ندمو و جایی حرف نزنم ولی الان دیگه بغضم گرفته و همه ی این حرفا رو دلم مونده بود،بچه ها باور نمی کنید حتی داره به حدی میرسه که مامانم شاید به مرگشم راضی باشه،خیلی پدر و مادرم دارن اذیت میشن مخصوصا مادرم الان دیگه اذیتاش داره بیشتر میشه مامانم هم خیلی ناراحته،منم که میخوام عصر جمعه برم بوشهر خوابگاه،مامانم خودش اینجا تنهاست،ابجی دارم ولی هشت سالش بیشتر نیست و چیزی نمیفهمه....خیلی نگران مادرمم هر کی میبینتش میگه خیلی عوض شدی!مامانم سن زیادی نداره ولی خیلی چهرش تغییر کرده...ازتون خوااااااااهش میکنم برای خونوادم دعا کنید من اصلا خودم دعا نمیخوام از شما بزرگواران فقط برا پدر و مادر وبرادرم....
ببخشید اگه ناراحتتون کردم نمیخواستم بگم ولی دیگه نمیتونستم حرفامو تو خودم بریزم به خدا بغض داره خفم میکنه میترسم جلو مامانم اشکام دربیاد ناراحتیش چند برابر بشه خیلی دلم گرفته به خاطر همین گفتم حداقل اینجا بگم.بازم ببخشید اگه ناراحتتون کردم...از شما بزرگوارانی که اینجا هستید خواهش میکنم دعا کنید میدونم کسایی که اینجان ادمای خیلی خوبین پس ازتون ملتمسانه خواهش میکنم برا خانوادم دعا کنید،خیلی ممنون...
<<ابتدا <قبلی 13702 13701 13700 13699 13698 13697 13696 13695 13694 13693 13692 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=13697&mode=print