هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
13392
نام: آدین
شهر: خیال !
تاریخ: 11/14/2005 2:27:28 AM
کاربر مهمان
  ( به نام یکتا خالق هستی )


* یا رب الحسین، به حق الحسین، اشف صدرالحسین، به ظهورالحجه *

( اگر حسین ما نبود عشق این همه زیبا نبود ! )

با سلام :
هنوز هم حال و هوای دیشب را دارم. ای کاش همیشه همین حال خوش را داشته باشم !
صدای زیبای نوجوانی که معلوم بود تازه کار مداحی را شروع کرده ، ولی چیزی توی صدایش بود که قلبها را آتش می زد ... عشق نوپایی که بوی خوشش فضا را عطرآگین کرده بود !
پاکی و صفای خاصی که در مجلس بی ریای هیات جوانان حضرت عباس (علیه السلام) موج می زد، دلم را با خودش به کربلا برد ...
خدایا ! تو شاهد آن اشکهای پاک و زلال هستی که عاشقانه بر روی گونه ها راه خود را پیدا می کرد ... به حق قطره قطره خون امام حسین (علیه السلام) جوانان را دریاب !!!

(اللهم عجل لولیک الفرج)( الهی آمین )


13391
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 11/14/2005 2:25:54 AM
کاربر مهمان
  بیایید با خورشید پشت ابر مانده بیعتی دوباره کنیم
بیایید او را به خلوت تنهاییمان مهمان کنیم
بیایید با عشق طلب معشوق کنیم

***********************************************

السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
السلام علیک یا قاطع البرهان
السلام علیک یا امام الانس و الاجان
السلام علیک یا مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف

**********************************************

آسمانى را كه بر سينه دشت گسترده شده ، سوگند می‏دهم
زمينى را كه در حجم انجمادها، سكنى گزيده قسم می‏دهم
هستى را با همه تضادهايش، با تمامى تناقض‏هاى واژگونش شاهد مى‏گيرم كه: اينجا هيچ خبرى نيست....
دلم مى‏خواهد امشب قدرى با تو درد دل كنم. با تو از زمينى بگويم كه نسيان را بلعيده و با شير غفلت رشد كرده است.
من ديروز تمام كوچه‏هاى شهرم را دور زدم. تمام مدت چراغ طلبيدم، براى يافتن انسانيت ، اما افسوس كه بشريت‏ سر بر بالين تغافل نهاده است.
اما تو در كدام سمت افق منزل كرده‏اى؟! اى اشراق موعود!
دل خورشيدى‏ات تاكى بر صحيفه غيبت مستدام میماند؟!
تا كى قرار است‏ شاعران انتظار، با قافيه « ظهـور» دل خوش كنند و در رديف « بيـا » بمانند.
هر شب وقتى چشم مردمان خاموش مى‏شود و پلـك‏هايشان پرده تماشا را مى‏كشد، همان هنگام كه به روستاى خواب آباد مى‏كوچند، تو را در آسمان نجيب شب به تماشا مى‏نشينم.
حتى ماه ، اين چشم هميشه بيدار نيز در جستجوى تو حيران مانده است. زمين همچنان در مدار تكرار خويش جريان دارد و آسمان همواره در تپش فوقانى خود، برقرار.
ولى تشيع ، اين بغض در گلو مانده تاريخ ، در پس اين مرام‏ها و مدارها، نيلوفرانه به تنهايى خويش مى‏پيچد و تو را استغاثه مى‏كند
و تو اى موعود ازلى!
با تو چه مى‏توان گفت و چه مى‏شود كرد ، وقتى ميان عاشق و معشوق حائلى نيست و ما خود حجاب خوديم و... و چه مى‏شود كرد، جز اينكه خود بايد از ميان برخيزيم.
با اين همه، به هر سو كه مى‏نگرم، جاى خالى توست كه نگاه را پر از زخم مى‏كند و دل را لبريز از آتش.
خوب جاودانه‏ام! لحظه‏اى درنگ كن! اين چنين چابكانه بر اسب تجلى تاختن تا به كجا؟! تا به كى؟!
تو را سوگند به مرور مكرر تاريخت ، به انسجام غربت صحيفه‏ات ، به مظلوميتى كه در « سقيفه ‏» تولد يافت ، به حقيقتى كه با ميخ در، بر سينه قرآنى عشق حـك شد!
تو اى روح ازلى! كدام گوشه صبر ايستاده بودى آن ‏دم كه باد خزان صورت ياس را نيلى كرد؟! و گلدان مدينه را تـر ك داد.
كدام سمت تحمل به زانو در آمدى، آن لحظه كه دستان مرد انقلاب‏ها را بسته ديدى؟!
كجاى تاريخ سر بر ديوار روزگار نهادى، آن هنگامه تلخ كه لبان مجتبوى(ع) بر پاره‏هاى جگر خويش بوسه مى‏زد؟
چند بار خود را در آغوش خدا رها كردى و چند بار فرشتگان با كوثر صبر، تو را به هوش آوردند، آن‏دم، آن لحظه، آن ناگهان شگفت كه چشمه عاشورا از رگ حنجره حسينى‏(ع) جوشيدن گرفت؟!
كدام ايوب بر روح الستى‏ات نزول كرد كه تاب آوردى، تشييع غربت‏ سيدالساجدين(ع) را به سوى رستاخيز اشك‏ها؟!
چند بار فروريختى ، آن‏ دم بلوغ را كه شكافنده علوم‏(ع) گستره ادرا ك‏ها را به سوى برزخ موعود امتداد داد؟!
كجا شانه‏ات در زير تازيانه مصيبت مولاى صداقت، جعفر صادق‏(ع) ، خم شد؟!
چگونه تاب آوردى، آن هنگام كه ديدى خورشيد زخم بر زندان موسى‏بن جعفر(ع) تابيدن گرفته است، آن لحظه كه... كه خودت مى‏دانى چه گذشت‏ بر
13390
نام: سمانا
شهر: مرگ
تاریخ: 11/14/2005 1:34:38 AM
کاربر مهمان
  زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد.
13389
نام: سمانا
شهر: مرگ
تاریخ: 11/14/2005 1:34:35 AM
کاربر مهمان
  زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد.
13388
نام: سید محمد حسین
شهر: تهران
تاریخ: 11/14/2005 1:17:58 AM
کاربر مهمان
  و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند ، گناهان آنان را مي پوشانيم و آنان را به بهترين اعمالي كه انجام مي دادند پاداش مي دهيم . عنكبوت -7

13387
نام: علي
شهر: ري
تاریخ: 11/14/2005 12:13:07 AM
کاربر مهمان
  گفتم اين خبر را هم بخوانيد و دعايش كنيد:خس خس سینه . سرفه‌های خشکی که هربار جان را به لب می‌رساند . نفسی که مدت‌هاست چون فرو می‌رود ، مفرح ذاتش نیست و برنمی‌آید تا ممد حیاتش باشد . هر از گاهی درد مثل طوفان درونش را برمی‌آشوبد . هر لحظه شمع وجودش بیشتر آب می‌شود. و ... او راضی است به رضای الهی . هیچیک از این دردها توان ناتوان کردن او را ندارد . دردی که این جانباز شیمیایی از آن می‌نالد ، درد دیگری است . . .
13386
نام: مست وصال
شهر: تهران
تاریخ: 11/14/2005 12:06:32 AM
کاربر مهمان
  از مظلوميت تا غربت راهی نيست؛ چنانکه مظلوميت مسير هميشگی غربت است ...
آنگاه که قلم برداشتيم و خواستيم از غربت مولايمان بنويسيم؛ اما دريغ از حافظه تاريک ما و ذهن خاموش قلم!
ما خود خوب می دانيم که از چشم انتظاری چيزی نفهميديم! ما نه محبيم و نه عاشق! آنگاه که ادعای عاشقی کرديم و از جمعه هايمان به سادگی گذشتيم! آنگاه که سوختيم و ناله سر داديم و دست به دعا برداشتيم ، اما نه برای ظهور!
افسوس که واغربتای آن کس در کار جهان می پيچد که در اين مصيبت غريبی سهيم نيست. افسوس که ما خود غربت را سبب می شويم. از چه دم می زنيم؟ به که می گوييم؟ آنان که دم از وفا می زنند وعده را از ياد برده اند .پای جان به ميان آيد همه خاموشند. آری شايد هر کس را سودای کاری است.
آنان که اشتياق صحبت او را مدعی اند ، به خلوت شبانه برنمی خيزند . آنان که " والمسارعين اليه فی قضاء حوائجه " را زمزمه می کنند کجايند هنگام حاجتش ؟! پای بی رمق را بهانه می کنند و شانه های بی تقصير خود را بالا می برند. آنان که آرزوی " والمستشهدين بين يديه " دارند جان گرامی را در ترازوهای رژيم مصرف روزانه خرج می کنند . موسيقی هايی که چنگ بر افکار مقدس می زنند و مفهوم زيبای انتظار را می بلعند . چه می گويم من ؟!
اکنون دوره عطر و ادکلن های آمريکايی است و شميم صبح جمعه از ياد رفته . دوره پارک های ملاقات و سينماهای شهرت و ايستگاه های غفلت است . چه کسی در انديشه ملاقات با اوست ؟ اکنون صدای بوق ماشين و آوای موبايل و ژست های بيگانه آن ، صدای پای انتظار را به گوش کسی نمی رساند . آپارتمان ها و برج های بلند ، غروب جمعه را فراموش کرده و ما از غروب آسمان ، سرخی را می دانيم که طبق عادت به سياهی می رود .
چيز عجيبی نيست . اينجا، همه در شهر مسلمانان ، نقش خوب بودن هم يادشان رفته . مقدسات را بايد در موزه شهرها ببينيم . اماکن مقدسه کم کم به جای زائران مشتاق ، جای خود را به توريستهای بين المللی خواهد داد ...
دلم از اين دنيا گرفته. حس می کنم قطره اشکی هستم بر روی گونه های زمين. دلم تنگ است ...
آی مردم ! نگاه آسمان را با هم بخوانيم . غروب جمعه را بفهميم . چشم هايمان را به سرخی عادت دهيم . غروب جمعه انعکاس آه دلتنگ زهرا (س) است . فرياد بلندی است در بغض فروخورده خورشيد . يادی از دلتنگی های عاشوراست . يادگار زمانی است که آسمان فهميد زين پس بايد به انتظار بنشيند . آسمانی که آن روز شاهد فروپاشی زمين بود . شاهد آن نگاهی که تا ابد روی نوک نيزه ای مات ماند !
نگاهی که می گفت :
" اين الطالب بدم المقتول بکربلاء... "

13385
نام: ناشناس
شهر: غریبستان
تاریخ: 11/13/2005 11:12:20 PM
کاربر مهمان
  سلام دوست خوبم - حسین کیمیا

ممنونم از مطلب زیبات - تلنگری بود که صادقانه بگم محاله بی تفاوت از کنارش رد بشم

ای کاش روزگار ما رو هم واقف به اعمالمون بکنه
و
ای کاش خدا در این دنیا راحت از کنار ما عبور نکنه و لحظه ای و آنی ما رو به خودمون واگذار نکنه




یا علی
13384
نام: هادی مظفری
شهر: استان گلستان شهرستان آزادشهر
تاریخ: 11/13/2005 6:14:47 PM
کاربر مهمان
  اللهم عجل لوليک الفرج
13383
نام: سمیه
شهر: زنجان
تاریخ: 11/13/2005 4:13:08 PM
کاربر مهمان
  التماس دعا
<<ابتدا <قبلی 1345 1344 1343 1342 1341 1340 1339 1338 1337 1336 1335 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1340&mode=print