هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
133592
نام: دلخسته
شهر: اهواز
تاریخ: 9/16/2015 8:55:41 PM
کاربر مهمان
  سلام آقایان و خانمها خواهش میکنم مراقب این حرف دلها باشید مبادا در این مکان خدای ناکرده دلی بلرزد و بلغزد و به گناه بیفتد.ارادتمند دلخسته
133591
نام: فاطمه
شهر: ززز
تاریخ: 9/16/2015 7:07:35 PM
کاربر مهمان
  میگویند: برای رسیدن به خدا باید پرواز کرد
اما چه کند..آنکه بالش شکسته...
کاش روی زمین جاده ای می بود که
انتهایش به خدا می رسید....
133590
نام: تنهای تنهای تنها
شهر: اراک
تاریخ: 9/16/2015 6:24:09 PM
کاربر مهمان
  کل ارض کربلا یعنی همه مهمان حسینیم همه.... اللهم عجل الولیک الفرج
133589
نام: زهرا
شهر: نهبندان
تاریخ: 9/16/2015 5:44:45 PM
کاربر مهمان
  ✅ شعر جدید
تقدیم به ساحت ملکوتی قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان عج


هرچه میتابی بتاب ای ماه عالم تاب من
پرده بردار از رخت ای بهترین مهتاب من

هرچه خواهی رد کن اما ردنکن این بنده را
بنده ی درمانده ی بیچاره ی شرمنده را

هرچه میباری ببار ای ابر رحمت برسرم
من کویر تشنه ام آقا مرانی از درم

هرچه میرانی بران اما نران از کوی خود
مست و مجنونم کنی بایک خم ابروی خود

هرچه میبینی ببین اما نبین بار گنه
ای به شام تار من روی تو چون سیمای مه

هرچه میخواهی بزن اما نزن با دست رد
بر دل شیدای ما رنج و فراق بی عدد

هرچه میخواهی بکش اما نکش دامن ز من
ای حبیب ای آشنا ای حضرت یابن الحسن

هرچه میگویی بگو اما نگو دیگر نیا
منتقم تعجیل کن با ذکر یا زهرا بیا

هرچه میخوانی بخوان اما نخوان اعمال من
روسیاه و نادمم ای باخبر از حال من

هرچه میسوزم بسوزان ازفراق آقای من
ای چراغ انجمن ای روشن شبهای من

هرچه میجویی بجو اینجا کسی عاشق نشد
بهر عشقت نازنین اینجا کسی لایق نشد

هرچه تنهاتر شدم تنها تورا کم داشتم
درمیان هر قنوت از عشق تو غم داشتم

هرچه خوبی کرده ای آقا بدی کردم ولی
ما گداییم و تو مولا آخرین نور علی

هرچه میگیری بگیر اما نگیر این اشک را
روضه های حضرت سقای صاحب مشک را

🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
133588
نام: فاطمه
شهر: ززز
تاریخ: 9/16/2015 5:03:07 PM
کاربر مهمان
  برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند …
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست چون خدایی هست … آری و چه زیبا نوشته بود !
همواره با خود تکرار میکنم امیدی هست ؛ چون خدایی هست …

----------------------------------------------------------------
سلام بر دوستان عزیزم..."دلخسته "از "اهواز"سلام...به حرف دل خوش اومدین .....خواهر عزیزم خادم حضرت زهرا حالت چطوره؟بهتری انشاالله؟ازوقتی گفتی دلت گرفته نگرانت بودم..انشالله دلت آرامشی از جنس خدا داشته باشه...متنی که نوشتی عالی بود..متاسفانه الان توی روزگاری زندگی میکنیم که جای همه چی برعکس شده..به هرحال توکلمون به خداست ..دیگه قول دادم این یه هفته رو ناله نکنم حرفی نمی زنم :)مهدیه جان گفته بود اگه قرار باشه از شادیهامون بگیم باید در اینجا رو تخته کنیم..هم خنده ام گرفته بود هم گریه ام جالب بود...ان شالله به همین زودیا خبرای خوشی ازتون بشنوم....گمگشته و کبوتر عزیزم که خبری ازتون نیس انشالله هرجا هستین زندگی بر وفق مرادتون باشه.دوست عزیزkh.h.mممنون بابت متن قشنگی که گذاشتین...برای شادی قلب نازنین آقا امام زمان(عج)1صلوات:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
133587
نام: بهناز
شهر: تهران
تاریخ: 9/16/2015 4:01:19 PM
کاربر مهمان
  عطر زدن زن بزرگسال با اصرار و رضایت شوهر در بیرون از منزل چه حکمی دارد؟
133586
نام: بنده ی خدا
شهر: همین نزدیکی ها
تاریخ: 9/16/2015 3:46:24 PM
کاربر مهمان
  سلاااام...خواهش میکنم کمکم کنید امروز حدود ساعت ۵ صبح اتفاق عجیبی برام افتاد نمیدونم خواب بودم یا بیدار نمیدونم خیال خودم بود یا واقعیت...
ایا باید برای کسی تعریفش کنم؟؟ نمیدونم باید چیکار کنم....ولی هرچی که بود مطمینم خیلی واقعی به نظر میرسید...گیج شدم و وقتی بهش فک میکنم ضربان قلبم بالا میره درکی از اتفاقی که افتاد ندارمم...باید چیکار کنم؟؟ نمیتونم با کسی راجع بهش حرف بزنم...
ولی عجیببببب ترین لحظه های عمرم بود
133585
نام: مسافر
شهر: اسلام
تاریخ: 9/16/2015 3:05:25 PM
کاربر مهمان
  سلام دوباره..
و التماس دعای فراوان..
اول اینکه هیچ اشکالی نداره عین خوابتون رو تعریف کنید..بله..چه اشکالی داره،وقتی این موضوع تخیل عاشقی و دوست داشتن رو ایجاد می کنه
گاهی به نظر کسی غیر از خودمون احتیاج داریم..
البته اگه بتونند همراه باشند و مهربونی کنند..
خب هر تنفری دلیلی داره،شما باید ریشه تنفر رو پیدا کنید..
خواهر شوهر منم که نزدیک 22 سالشه میگه متنفرم اما در پس این تنفر شدیدا دوست داره عاشق باشه..عاشق کسی که بتونه همراه باشه و فاکتورهای ذهنی اون رو داشته باشه و چون می ترسه این نباشه میگه متنفرم!.. و این از معایب اوایل جوانیه!
---
خدمت آقای هادی ص م از گیلان
سلام
این مورد رو که فرمودین محیطهاشون بد بود خارج شدین اگه می دونستین نمی رفتین
خب بله..
اما گاهی زندگی و هر لحظه زندگی تجربه و خاطره است..
تجربه ای میشه ذخیره کرد در مراحل بعد دیگه تکرار نکرد و اینه که انسان رو میسازه ..و انسانها نباید نسبت به اشتباهاتی که انسان یکبار انجام داده و درس گرفته و تکرار نکرده،سرزنش بشه یا خودشو سرزنش کنه..
اگه اون اشتباه تکرار بشه میشه حماقت و اگر تکرار نشه میشه تجربه مفید..
پس دلیلی نداره خودمون رو سرزنش کنیم کافیه سعی کنیم تکرارش نکنیم و از خداوند راهنمایی و راه درست رو بخوایم..
هم


133584
نام: خادم حضرت زهرا
شهر: تبریز
تاریخ: 9/16/2015 3:05:09 PM
کاربر مهمان
  امام علی (ع) می فرمایند:
من و فاطمه به محضر مبارک رسول خدا (ص) مشرف شدیم و او را در حالی که شدیدا گریه میکرد مشاهده نمودیم به او گفتم:
پدر و مادرم به فدایت، چه چیزی شما را به گریه واداشته است؟ حضرت فرمود:
ای علی در شب معراج که به آسمان رفتم، زنان امت خود را در عذاب شدید دیدم به طوری که آنها را نشناختم. از همین رو برای آنچه از شدت عذاب آنها دیدم گریان هستم بعد فرمود:
1-زنی را دیدم که او را به موهایش آویزان کرده بودند، و مغز سرش می جوشید.
2-زنی را دیدم که به زبانش آویزان بود، و حمیم در حلق او می ریختند.
3-زنی را دیدم که گوشت بدنش را می خورد و آتش از زیر آن زبانه می کشید.
4-زنی را دیدم که دو پایش به دستهایش بسته و بر او مارها و عقربها مسلط بودند.
5-زنی را دیدم که به دو پستانش آویزان شده بود.
6-زنی را دیدم کر و کور و لال، در حالی که در تابوتی از آتش، مغز سرش از دماغش خارج میشد و بدن او به صورت جذام و برص می بود.
7-زنی را دیدم که به دو پایش آویزان کرده اند، در حالی که در تنوری از آتش بود.
8-زنی را دیدم که گوشت بدنش را از قسمت جلو و عقب به وسیله قیچیهائی از آتش جدا می کردند.
9-زنی را دیدم که صورت و دستهایش آتش گرفته، در حالی که روده هایش را میخورد.
10-زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدن او بدن الاغ، و بر او هزار هزار انواع عذاب بود.
11-زنی دیدم به صورت سگ که آتش از عقب او خارج میشد و ملائکه با گرز آهنین از آتش بر سر و بدنش می کوبند.
بعد حضرت فاطمه (س) خطاب به پدر بزرگوارش فرمود:
به من بگو که این زنان عمل و روششان چه بود که خداوند چنین عذابی را برای آنان مقرر فرموده است؟
رسول خدا (ص) فرمود:
آن زنی که او را به موهایش آویزان کرده بودند، برای این بود که موهایش را از مردان نامحرم نمی پوشانید.
آن زنی که به زبانش آویزان بود، برای این بود که شوهرش را با زبانش اذیت میکرد.
اما آن زنی که گوشت بدنش را می خورد، بدنش را برای مردم زینت میکرد.
آن زنی که به پاهایش آویزان بود برای اینکه از خانه بدون اجازه شوهرش خارج میشد.
اما آن زنی که به دو پستانش آویزان بود، از همبستر شدن با شوهرش خود داری میکرد.
آن زنی که پاهایش به دستهایش بسته بود و مارها و عقربها بر او مسلط بودند، برای اینکه از آبی که نجس و آلوده بود برای وضوء و شست وشوی استفاده می کرده و رعایت پاکی و نجسی را نمی نموده است. و همچنین با لباس نجس و کثیف بوده و پس از جنابت و حیض غسل انجام نمی کرد و در نمازش سستی میکرد.
اما آن زنی که کر و لال بود از راه زنا بچه دار میشد و به شوهرش نسبت می داد.
آن زنی که صورت و بدنش را با قیچی جدا می کردند، خود را بر مردان عرضه میکرد.
اما آن زنی که صورت و بدنش می سوخت، در حالی که روده هایش را می خورد برای اینکه واسطه عمل منافی عفت بود.
آن زنی که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود سخن چین و دروغگو بود.
آن زنی که بصورت سگ بود به خاطر آنکه در دنیا آوازه خوان و حسود بود.
آنگاه رسول خدا (ص) فرمود:
وای بر زنی که شوهرش را ناراحت کند، و سعادتمند آن زنی است که شوهرش از او راضی باشد.
عیون الاخبار الرضا جلد 1 صفحه 249 و بحارالانوار جلد 103 صفحه 246
133583
نام: رضا
شهر: تبريز
تاریخ: 9/16/2015 2:22:18 PM
کاربر مهمان
  لطفا مرا راهنمايي كنيد بنده حدود دوسال است كه با يك روحاني اختلاف دارم و مرا از كتابخانه مصلا اخراج كرده و بنده شكايت نزد امام جمعه محبوب شهرمان بردم و ايشان دستور دادند كه به كتابخانه قبلي خود يعني كتابخانه جعفريه برگردم و اين روحاني حقوق بنده را نميدهد و تماهي روخانيوني كه براي ميانجيگري رفتند به همه آنها هم توهين كرده وگفته خودم امام جمعه را راضي ميكنم و من بازهم رفتم نزد حضرت آيت الله شبستري امام جمعه محترم و ايشان به بنده گفتند برو كتابخانه و منتظر باش و بنده هم اطاعت امر كردم شما بگوييد من چكار كنم برم تهران و دفتر حضرت آقا شكايت كنم يا كار را خراب ميكنم و منتظر بمانم.تشكر
<<ابتدا <قبلی 13365 13364 13363 13362 13361 13360 13359 13358 13357 13356 13355 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=13360&mode=print