اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
133482 |
نام:
ﮔﻤﮕﺸﺘﻪ
شهر:
ﺗﻬﺮﺍﻥ
تاریخ:
9/10/2015 12:42:49 PM
کاربر مهمان
|
ﺍﻫﻞ ﺩﻝ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻫﺎﯾﻢ ﺳﻼﻡ ... ﺳﺎﯾﻪ ﺗﺎﻥ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺴﺘﺪﺍﻡ ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﯽ, ﺣﺎﻟﺘﻮﻥ ﺧﻮﺑﻪ, ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺖ ﺷﻌﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﻡ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ, ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ, ﻫﻤﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺰﺍﺭﯾﻢ, ~ﺱ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻡ.
ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺯﺯﺯ, ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺘﺎﺳﻔﻢ ﺍﺯ ﻭﺿﻌﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ, ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻡ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺕ ﮔﺸﺎﯾﺸﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﮐﻨﻪ, ﺑﺤﻖ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﺎﻣﺖ, ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ, ﺍﻥ ﺷﺎءﺍﻟﻠﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺑﻬﺖ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﮐﻨﻪ, ﻭﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻪ ﮐﻪ ~ﺩﺭ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺑﺨﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﯿﺎﻥ, ﻭﻣﺸﮑﻼﺕ ﺑﺰﻭﺩﯼ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺑﺸﻪ, ﺁﻣﯿﻦ ﯾﺎ ﺭﺏ ﺍﻟﻌﺎﻟﻤﻴﻦ,
ﺧﺎﺩﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ, ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺑﻢ ﺧﺪﺍ ﺧﯿﺮﻭﺳﻌﺎﺩﺕ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺭﻭ ﻧﺼﯿﺒﺖ ﮐﻨﻪ ﻭﻫﻤﺴﺮﯼ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﺎﯾﺴﺘﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺘﻮﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ, ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﻧﮑﺎﺕ ﻣﺜﺒﺖ ﻭﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﮕﯽ, ﺍﺟﺮﺕ ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﺱ,
ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰ ﯾﮏ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺑﺲ, ﻧﮑﺎﺕ ﺍﺭﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﺎﺩﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ﮔﻔﺖ ﺭﻭﮔﻮﺵ ﮐﻦ ﻭﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯿﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ, ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻋﺮﺿﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ, ﺑﺎﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺶ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﻭﻗﺼﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺍﺷﺘﯽ, ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻬﺖ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻩ.... ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺟﯿﻬﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﻴﻤﻮﻧﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﮑﺴﻬﺎﯼ ﻋﺮﯾﺎﻧﺶ ﺭﻭ ~ﺧﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ, ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻣﻨﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﺶ ﺩﻭﺳﺖ ~ﺳﺮ ﺩﺍﺭﻩ, ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﮐﻪ ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨﻢ ﻭﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﻨﻢ, ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺭﻭ ﺧﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭﺑﺎﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻧﺪ, ﺧﺪﺍﺷﺎﻫﺪﻩ ﺯﻧﺶ ﭼﻨﺪ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺵ, ﺑﺎﻭﻗﺎﺣﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﺶ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺑﻮﺩ, ﻋﮑﺲ ﺩﻭﺗﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ~ﺳﺮﺍﺷﻮ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﻭﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺎ ﯾﮑﯿﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯﺧﺎﺭﺝ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﻭﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﻭﯾﻪ ﻣﺪﺕ ~ﯾﮕﯿﺮ ﻗﻀﯿﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﻭﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﺑﺎﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﺍﻻﻥ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻩ. ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ.......... ﺣﺎﻻ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﮐﺎﺭﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺯﻧﺶ, ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ, ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﺮﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﮕﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻣﻴﺸﻪ, ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﻭﺣﺮﻓﺎﺷﻮﻥ ﺍﺫﯾﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻪ, ﺍﺯﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻃﻼﻕ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻞ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻓﺎﺳﺪ ﺭﻭﺑﺪﻩ, ﺟﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺯﻧﺶ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺷﻮﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ, ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ, ﻣﻨﻢ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﻡ ﺳﺮﻣﯿﺰﻧﻢ, ﺧﺎﻧﻤﻢ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺩﻭﺳﺖ ~ﺳﺮﺍﺵ ﻣﯿﺮﻥ ﮔﺮﺩﺵ ﻭ ﮐﻮﻩ ﻭ... ﺣﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺜﺎﻓﺖ ﻫﺎ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ, ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺸﺮﻡ ﻫﺎ ﺧﻼﺹ ﺷﯿﻢ, ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰ ﺗﻮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺗﻮﻥ ﺗﺠﺪﯾﺪ ﻧﻈﺮ ﮐﻨﯿﺪ.
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺗﻮﻥ ﺑﺨﯿﺮ, ﮐﻨﺪ ﻫﻤﺠﻨﺲ ﺑﺎ ﻫﻤﺠﻨﺲ ~ﺭﻭﺍﺯ, ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺖ,
|
|
133481 |
نام:
کبوتر
شهر:
خودمم نمیدونم
تاریخ:
9/10/2015 12:17:38 PM
کاربر مهمان
|
سلام خادم حضرت زهرا(س) عزیزم درسته هستم هر لحظه پیامارو میخونم چون اگه نخونم انگار یه چیزی گم کردم ولی دیگه نمیخوام حرفی بزنم یا جواب بدم شرمنده...البته منتظرم اگه خبر خوشی بود بیام بگم تا آخر ختم یس شاید خدا فرجی کرد دیگه جوابتونو هم فقط تو دلم میگم نمینویسم مهدیه جان شما هم دیگه حرف از رفتن نزن خواهش میکنم """التماس دعا"""
|
|
133480 |
نام:
خیال
شهر:
سردرگمی
تاریخ:
9/10/2015 12:09:40 PM
کاربر مهمان
|
سلام... من خیلی وقته پیاماتونو میخونم ولی حرفی نمیتونستم بزنم الان میخوام راهنماییم کنید یه دختر بسیار مذهبی هستم تازه19 سالم شده تاحالا خیلی خواستگار داشتم ولی از ازدواج متنفرم یه مدت پیش تو یه مغازه جونی رو دیدم که داشت برای برادر زاده ش وسیله میخرید براش بهتینهارو میگرفت و میگفت اینارو که بابات نمیخره من برات میخرم چیزای ساده رو دیگه بابات میگیره خلاصه برا یه لحظه از کارش خوشم اومد گفتم عجب عمویی...این گذشت تا اینکه یکی دو روز بعد تو خواب دیدم که این فرد تو مسجدی بود پیش جمع گریه میکرد و به حاج آقایی که اونجابود گفت که عاشق شده اون ازش پرسید کی هست جواب داد روبروم نشسته اونجا من بودم ولی نفهمیدم تا اینکه دیدم مادرم به بابام گفت دخترت منظورو نگرفت وقتی فهمیدم بلند شدم یه جا دیگه نشستم و روخودم ملافه ای کشیدم...بعد از این خواب و وقتی فهمیدم دوست عموم هست خیلی دارم بهش فکر میکنم با اینکه حتی نمیدونم مجرده یا متاهل و منم هنوز از ازدواج متنفرم و اصلا شرایطشو ندارم . امروز برحسب اتفاق دوباره دیدمش خیلی تنم لرزید انگار میترسیدم الان که دارم مینوسم دستم میلرزه نمیدونم چکار کنم چطوری از ذهنم پاکش کنم خواهش میکنم کمکم کنید...
|
|
133479 |
نام:
مریم
شهر:
ایلام
تاریخ:
9/10/2015 11:29:14 AM
کاربر مهمان
|
سلام دلم گرفته برام دعا کنید خواهش میکنم به دعاهاتوون نیاز دارم
|
|
133478 |
نام:
فاطمه
شهر:
حدس بزن
تاریخ:
9/10/2015 11:16:07 AM
کاربر مهمان
|
خدایا....مصیبتی بزرگ دارم....دختران هرزه ی امروز مادران فردایند.........ایا بهشت زیر پای مادران است...التماس دعا...
|
|
133477 |
نام:
خادم حضرت زهرا
شهر:
تبریز
تاریخ:
9/10/2015 10:17:04 AM
کاربر مهمان
|
سلام به همه صبحتون به خیر و شادی
سلام کبوتر جان میدونم که تو سایتی و پیامهارو میخونی خوبی یه خبر از خودت بده منتظرم
سلام به گمگشته ی هزیز خوبی . بابت دعاهایی که در حق دوستان و خواهر زاده ی من میکنید بی نهایت ممنونم از خدا میخوام به حرمت شهید کربلا هر چه زودتر مشکل برادرتون حل بشه و خودتونم سلامتیتونو بدست بیارید ان شا الله
سلام به فاطمه عزیزم خوبی .عزیز میدونم چقدر مشکل داری و این زمونه با این کارفرماهای نامرد چقدر برات مشکل ایجاد کردن ولی اگه قوی نباشی نمیتونی جلوی مشکلات بایستی و زود از پا درمیایی میدونم خودت بهتر از من میدونی ولی مثل یه خواهر از میخوام به خدا توکل کنی و بسپاریش به خدا .بعد نمازهات با خودش درد و دل کنی حتما جوابتو میده قول بده دیگه زیاد ناراحت نشی با ناراحتی فقط داغون میشی و چیزی حل نمیشه از خدا میخوام هر چه زودتر مشکلاتت حل بشه و دلت به آرامش برسه. مهدیه خانم سلام خواهشا دیگه کسی از رفتن حرف نزنه .کسی حق نداره بره. دیروز کلی ناراحت شدم دیگه نمیخوام حرفامو تکرار کنم باشه گلم.منم هم سن شمام هنوز م ازدواج نکردم ولی واگذار کردم به خدا هر وقت صلاح دونست مشکلو حل میکنه استغفر الله مگه من از خدا بیشتر میدونم که بخوام زورکی چیزی بخوام. توکل به خودش. غریبه با هزاران سوال ،سلام .مطمئن باشید زحمتتون بی نیجه نمیمونه خدا به فکر همه هست خدایی که ذره هم نمیگذره حتما به کارهای شمام نظر داره مطمئن باشید قبول نشدنتان حکمتی داشته برا خود من اتفاق افتاده .ان شا الله سال بعد خبر قبولی توبهترین رشته ای که حتی فکرشم نمیکردین بهمون بدی سلام به زهرا خانم و عطیه خانم پیامهاتون فوق العاده زیبا و درست بودن دستتون درد نکنه اجرتون با سید شهدا. حرف دل ما رو زدید. سلام به آوازه از انار خوش اومدید به جمع ما اگه دلتون خواست و قابل دونستید متونید با دوستای ما درد و دل کنید. سلام دوست عزیز شاید امید آدرس اون سایتو من نوشتم .سایت الکفیل (سایت رسمی حرم حضرت ابوالفضل ).التماس دعا
آقا سید محمد از کرج دعا می کنم خدا به حرمت دلهای پاک و خون پاک شهدا به دلتون آرامش بده و هرچی میخواین بهش برسین
برادر محترم یک ایرانی و بس سلام . میخوام خواهرانه بهتون یه نصحیتی بکنم. خواهش می کنم از این دختر دوری کنید من تو دانشگاه چند تا از این دخترا رو از نزدیک دیدم چنین فردی درست بشو نیست مطمئن باش اگه هزار بار بگه غلط کرده بازم به کاراش ادامه میده اگه با شمام ازدواج کنه چون از گناه کردن ابایی نداره و طعم گناه رو چشیده دیگه نمیتونه کنار بذاره و بعد یه مدت ازتون سیر میشه و دباره کاراشو ادامه میده حیف فرد نماز خونی مثل شما با همچین آدمی معاشرت کنه .پیام دوستمون گمگشته رو اگه خونده باشی میفهمی درمورد زن برادرش چی گفته(گمگشته جان معذرت میخوام که برادر شمارو مثال زدم خواستم این برادر عزیز مطمئن بشه چه اتفاقهایی میتونه با هم چی آدمی براش بیافته )امیدوارم عاقلانه و به دور از احساسات تصمیم بگیرید .این عشق زودگذر هستش وقتی کارای اون دختر رو یه بار اگه تو زندیگیت باشه ببینی عشق تبدیل به نفرت میشه حتی نمیتونی یک لحظه تحمل کنی غیرت مرد هیچوقت اجازه نمیده زنشو تو یه جایی دیگه ببینه امیدوارم با توکل به خدا به حرف خدا گوش کنی تا به حرف دل
ببخشید دوستان عزیز پیامم خیلی طولانی شد .التماس دعا
|
|
133476 |
نام:
حسن
شهر:
تهران
تاریخ:
9/10/2015 9:24:46 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوست عزيز. براي فرج و ظهور مولامون مهدي فاطمه(ص) صلوات
|
|
133475 |
نام:
فاطمه
شهر:
تاریخ ومذهب
تاریخ:
9/10/2015 9:18:15 AM
کاربر مهمان
|
سلام امیدوارم که حال همگی خوب باشه. دیروز به نیت تمام عزیزان حرف دلی در جوار شهید گمنام شهرمون یس وزیارت عاشورا خوندم وبعد هم به نیابت از شما عزیزان در یکی از امامزادههای شهرمون نایب الزیاره شدم وحدیث کسا خوندم وامامزاده را واسطه قرار دادم که برای شما عزیزان در پیشگاه خداوند دعا کنه.این تنها کاری که ازم برمیاد. ان شالله که همه حاجت روا شوید.
|
|
133474 |
نام:
داتیس
شهر:
تهران
تاریخ:
9/10/2015 5:22:05 AM
کاربر مهمان
|
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟ روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟ یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟! دیگر کجا رفت؟! خاطرات خوب و شیرین باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، هاله ای ازعشق ونفرت، اشک هایی طبق عادت، قطرهایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه باید باور کنیم
|
|
133473 |
نام:
بی لیاقتی که آرزوی شهادت دارد
شهر:
یجایی از زمین خدا
تاریخ:
9/10/2015 2:14:45 AM
کاربر مهمان
|
سلام به همه. چقد دلتنگی مادرای شهدا سخته.واقعا ما ها چه جوابی داریم بهشون بدیم تو اون دنیا.اصلا وقتی تو چشماشون نگاه می کنیم چه حسی بهمون دست میده.اونا چشماشون به ما میگن که من بچمو فرستادم این جوونا اینجوری بیان تو خیابون.چشماشون به ماها میگن من گه نمیتونستم پسرمو پاره تنمو دامادش کنم عروسمو ببینم . بچشو ببینم.ولی وقتی گف مامان برم جبهه اجازه میدی برم جبه گفتم برو عزیزم دلم برو.واقعا چی کشیدن اون لحظه که اجازه دادن برن پسراشون.در حالی که راحت میتونستن بگن نرو من اجازه نمیدم. الان شاید بعضیا بگن خب به ما چه نمیرفتن میموندن زندگیشونو میکردن.ولی اخه اگه اونا نمیرفتن که ما نمیتونستیم زندگی راحتی داشته باشیم.هالا خدا وکیلی درسته پا بزاریم رو حرفاشون رو وصیتی که به ما کردن.من خودم اعتراف مکنم شرمندشونم اون دنیا.بچه ها من خودم داییم شهیده. خیلی خوشحالم که جز خانواده شهدام.من داییم تو عملیات بدر شهید شده.هر وقت میرم خونه مادر بزرگم عکس داییمو میگیره بغلش بوسش میکنه باهاش حرف میزنه.من داییم سال 63 شهید شده روزای قبل از عملیات به مادر بزرگم گفته بود من جنازم به این زودیا بر نمیگرده .مثل اینکه فهمیده بود تنش میخواد 10 سال مهمون جزیره ی مچنون باشه. 10 سال بعد ینی سال 73 یه تیکه از استخونشو با پلاکش اوردن برای خانوادش.به نظرتون چی کشیده مادرش اون لحظه که اون یه ذره استخونارو دیده.بنظرتون نگفته کجا رفت اون قامت پسرم.نگفته کجاس اون صورتت تا بوست کنم مادر. بیاین یه ذره حتی یه ذره هم که شده قدردان خون شهدا باشیم ببخشین اگه پر حرفی کردم.برای خواهر زاده این شهید بزرگوارم دعا کنید به آرزوش برسه .
|
|