هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
132662
نام: ؟
شهر:
تاریخ: 7/20/2015 4:24:31 PM
کاربر مهمان
  سلام خانمی که از دست شوهرتون ناراحتید. به شوهرتون فرصت بدید باور کنید که درست میشه. شما می تونید از اکسیری به اسم محبت استفاده کنید به خدا قسم با فرض اینکه اون دختر دوباره بیاد سمت شوهرتون اگه شوهرتون از طرف شما محبت زیادی دیده باشه وجدانش خیلی آزارش میده فقط نگید گه وجدان نداره که محاله. صبر کنید و شک نکنید که درست میشه عجول من که خودم مردم وقتی زنم بهم محبت زیادی بکنه اگه با کسی هم باشم به خدا ولش می کنم. عجول نباشید همه جیز درست میشه
132661
نام: انسان
شهر: جهنم
تاریخ: 7/20/2015 12:58:18 PM
کاربر مهمان
  خدایا دم از تو و مهدی میزنم ولی در عمل چیزی ندارم کمکم کن
132660
نام: رها
شهر: زمین خدا
تاریخ: 7/20/2015 12:07:49 PM
کاربر مهمان
  سلام طاعات همگی قبول حق انشاا.. که حاجتای همه با حکمت خدا یکی باشه و حاجتامون براورده شه
لطفا برام دعا کنید
نمیدونم چرا کسی منو راهنمایی نکرد
من دختری بودم که به همکلاسیم علاقه داشتم یه علاقه دو طرفه.
من دلم نمیخواد گناه کنم و حتی همون اوایل که این علاقه ایجاد شد به خانوادم گفتم پدرم مخالفت کرد دلایل خودشو داشت میگف این علاقه زود از بین میره اما بعد از این همه مدت نرفته هنوز
انقد بهم گفت که احساسی برخورد نکنم و منطقی تصمیم بگیرم یه جورایی مجبور شدم که به یکی از خاستگارام جواب مثبت بدم ما دو ماهی هست که نامزدیم من خیلی سعی کردم همکلاسیمو فراموش کنم اما واقعن نمیشد مدام مقایسشون میکردم نامزدم خیلی منو دوست داره ولی من هیچ علاقه ای بهش ندارم بعد گذشت یک ماه از نامزدیمون یه سری مشکل به وجود اومد که پدرم دیگه خیلی راضی به این ازدواج نیست منم که از خدا خاسته الان بیشتر از یک ماهه که با نامزدم حرف نمیزنم
نمیخام دلشو بشکونم اما میدونم اگه بخام بهاش ازدواج کنم بهش خیانت کردم چون دلم باهاش نیست البته نامزدی ما رسمی نیست ینی جز خانواده هامون کسی نمیدونه درحد یه صحبت بین بزرگترهاس و اجازه دادن که ما باهم صحبت کنیم
حالا باید چی کار کنم؟
مدتی هست که دوباره با همکلاسیم درارتباطم اما تو ارتباطمون تمام مس ایل شرعی رو رعایت کردیم.هیچ وقت باهم بیرون نرفتیم وهمیشه حواسمون بوده که خدا بالای سرمونه و میبینه کارامونو
از شهید اوینی میخام کمکمون کنه.منو همکلاسیم دست به دامن ایمه شدیم
همکلاسیم عید جنوب رفت از شهدا خواست که کمکمون کنن منم از شهید اوینی میخام کمکمون کنه
لطفا راهنماییم کنین
لطفا برا من و برای همه ی جوان ها دعا کنین
بازم ازتون میخام که راهنماییم کنین
یاعلی...
132659
نام: هاجر
شهر: تبریز
تاریخ: 7/20/2015 12:02:46 PM
کاربر مهمان
  سلام اقا سید. خوبین؟ اون بالا خوش میگذره؟ چرا که نه.
میدونین الان حال اون سه چهار سالگیمو دارم که تو بازار مشهد گم شده بودم. بغض داشتم ولی با همون نگرانی و با اون چشای هراسون امید داشتم که پدر و مادرم الانه که برسن. تا بابامو دیدم انگار دوباره جون گرفتم تا رسید کنارم یه کشیده خوابوند زیر گوشمو بغلم کرد. چه گریه ای کردم. ولی راحت شدم اخه بغضم دیگه خفه م نمیکرد. نمیخواین کاری بکنین؟ نمیخواین یه کشیده بخوابانین زیر گوشم که باز چرا گم شدم؟ میشه از خدا بپرسین من چه هیزم تری بهش فروختم که هر بار صداش میزنم امتحانم سخت تر میشه. شما بگین من باید چکار بکنم؟ چقد از خودم دفاع کنم؟ چقد مواظب خودم باشم؟ چقد غرورمو بشکنم ؟ نمیخواین واقعا کاری بکنین؟ نمیدونم شکایت همه رو میبرم پیش خدا. شکایت خدا رو کجا ببرم جز پیش خودش. دلم یه کشیده حسابی میخواد که بغضم رو بشکنه و هوار بزنم و بعد خودشم ارومم کنه تا همه خوشبختی رو لحظه ای حس کنم. میشه از خدا بخواین اینکارو بکنه؟
132658
نام:
شهر:
تاریخ: 7/20/2015 9:27:07 AM
کاربر مهمان
  با سلام
خیلی ناراحتم و دلم گرفته اصلا نمی دونم چکار کنم اومدم تو سایت شهید آوینی که استخاره ی قرانی انجام بدم که این قسمتم چشمم بهش افتاد گفتم حداقل حرفما اینجا بگم شاید خدا خواست و کسی پیدا شد و با من در این زمینه مشورت کرد-
هنوز دو ماه نشده که ازدواج کردم و الان سه چهار روز خونه مامانم اینا ام شوهرم قبل از ازدواج با من برای خودشون دوست داشتن به مدت ۳ سال و این ماجرا را نگفته بودن و دوران نامزدی مونم که مدت ۲۰ ماه بود این دوستی شونا ادامه دادن که در نهایت من متوجه شدم و خواستم همون دوران نامزدی که ۳ ماه پیش بود این ماجرا ازش جدا شم اما خونواده هامون نذاشتند و من با توکل به خدا و رفتن به امام رضا و توسلی که خودم به حضرت زهرا کردم شوهرما بخشیدم و مراسم ازدواجا برگزار کردیم و راهی خونم شدم اما دلم شکسته بود و اعتماد به نفس ما از دست داده بودم و با این ماجرا مبارزه می کردم و همش کارم دعا بود که شوهرمم اصلاح بشه و به راه درست زندگی برگرده دعا می کردم که زندگی مون خوب باشه که عشق مون پاک بمونه که دیگه خیانت سمت م ا نیاد که من دیگه طاقتشا نداشتم اما زد و دقیقا ۴۰ روز بعد از عروسی مون همسرم کلا ازین رو به اون رو شد و مدت ده روز بسیار با من بد رفتاری می کرد یعنی وقتی از سر کار خونه می اومد کاملا قهر بود نه حرف می زند ونه توجه می کرد و در جواب سوالات من که چرا و بر اساس چه دلیلی داری این کارا می کنی فقط سکوت می کرد این ماجرا تو همین ماه رمضون امسال از شب ۱۹ به بعد بود تا اینکه تو ۳۰ ماه رمضون همین چند روز پیش روز جمعه وقتی داشتم نماز ظهر می خوندم و شوهرم خواب بود گوشی همسرم زنگ زد و دیدم باز اون دختر تماس گرفته با این که تقریبا دوماه بود هم من و هم همسرم سیم کارتا مونا تعویض کرده بودیم و اون دختر ادعا کرد که این چه ازدواجی که کردی هنوز دو ماه نشده شوهرت بهت خیانت کرده و گفت که من حتی خونتون اومدم و همسرتون خودشون آدرس دن و خودشون درا برام باز کردن و کاملا تمام ویژگی هایونا گفت و بعدش چیزهای دیگه ای که همسرت حاضر نیست دست از سر من برداره - بعدش با همسرم دعوامون شد و همسرم در جواب خونه اومدن اون دختر میگه ادرسا از در و همسایه پرسیده و اومده بالا و در واحدمونا زده و من خواب آلود بودم درا باز کردم و متوجه نشدم و اون اومده تو و چند دقیقه وایساده و بعدش رفته - و تو این ده روز که نراحت بودم و با تو بد رفتاری می کردم به خاطر این بود که همش مزاحمم می شد و من همش می ترسیدم که باز تو متوجه شی و ناراحت بشی - من الان باید چکار کنم چطوری حرف همسرما باور کنم -نکنه دوباره این ماجکرار شه - نکنه شوهرم داشت با من بد رفتاری می کرد که من خودم بزارم و برم - چرا این ده روز اا را که قبلا همه چیزشا من می دونستم از من پنهان می کرد - اگهمن گوشی را بر نمی داشتم و جواب نمی دادم به جای همسرم باز این داستان ادامه پیدا می کرد - چرا همسرم این همه پنهان کاری می کنی - درخواست من و خونوادم از همسزرم اینه که از دست این دختر شکایت کنه اما هرگز قبول نمی کنه چون میگه نمی خوام جنگ بشه آیا این دلایل منطقیه من چکار کنم -خدایا کمکم کن -
132657
نام: سید ابوالفضل
شهر: ایران
تاریخ: 7/20/2015 12:12:43 AM
کاربر مهمان
  خدایا این زندان دنیا خیلی دست و پام رو بسته
خدایا نمیتونم سه طلاقه اش کنم
خدایا کمکم کن از این بحران بیرون بیام و به آگاهی که دارم عمل کنم و مدیون نباشم
خدایا هر چی صلاحه راضی ام ولی صبرش هم بده
خدایا اراده اش هم بده که از تجدید شدن توو امتحانات شرم سارم
خدایا کمکم کن تا لایق خدمت به امام زمانت و خلقت باشم
خدایا متشکرم از همه موهبت هات و شرمسارم از همه ناسپاسی هام
خدایا به امید خودت
132656
نام:
شهر:
تاریخ: 7/19/2015 6:41:55 PM
کاربر مهمان
  خدایا پس من کی باید ازدواج کنم
132655
نام: سارا
شهر: کازرون
تاریخ: 7/19/2015 2:21:12 PM
کاربر مهمان
  خدایا بعداز این همه مدت
بهم امنیت و ارامش بده
132654
نام: مهدی
شهر: آذرشهر
تاریخ: 7/19/2015 11:08:59 AM
کاربر مهمان
  سلام به خدمت کاربران گرامی عیدهمگی مبارک ؛ازهمتون التماس دعادارم
132653
نام: علی
شهر: رودبار
تاریخ: 7/19/2015 2:12:53 AM
کاربر مهمان
  السلام مولای غریبم
کمکم کن تا کارهای که می دونم دلترو میشکنرو انجام ندم مولا.
فقط دم از تو می زنم ولی عملم ....
<<ابتدا <قبلی 13272 13271 13270 13269 13268 13267 13266 13265 13264 13263 13262 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=13267&mode=print