اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
131712 |
نام:
مهدیه
شهر:
اصفهان
تاریخ:
5/12/2015 6:59:17 PM
کاربر مهمان
|
دوست ندارم هنگام نماز قلبت پیش کسه دیگه باشه…نمیخوام فکرت مال بقیه باشه…نمیخوام مال کسی دیگه باشی نمیخوام صدات ماله غریبه باشه نمیخوام …تو مال خودمی دارم به صدات گوش میدم دارم نگات میکنمو لبخند میزنم ...بنده من نمیگم عاشقم باش نمیگم همیشه و همه جا به یادم باش…اما فقط یه کوچولو اندازه همون کسیکه تموم فکرتو به سمتش مشغول کردی حداقل یه کمشو برای من بذار …یکم به فکرم باش …یکم منو صدا بزن..اگه بدونی چقدر خوشحال میشم اگه بدونی چقدر عاشق صداتم اگه بدونی…اگه بدونی چقدر دوست دارم…
اگه میدونستی عشق من نسبت به تو چقده هیچوقت فراموشم نمیکردی…
وقتی میخوابی نگات میکنم…صبح سر یه وقت خاصی بیدارت میکنم بهت میگم :پاشو بنده خوبم پاشو میخوام الان که همه خوابن صداتو بشنوم پاشو عزیزم پاشو …اما میخوابی…دو سه بار بیدارت میکنم …اما باز میخوابی …یه کار میکنم خواب بد ببینی بیدار میشیا اما باز میخوابی…اگه بدونی حال من چقدر داغون میشه…حیف که خدام و نمیتونم برم.. …خیلی بی معرفتی…خیلی …من ازت میخوام فقط صدام بزنی چرا نمیزاری صداتو بشنوم چرا نمیزاری ؟ مگه من خالقت نیستم مگه من پروردگارت نیستم.بی معرفت من افریدمت من به فرشته ها گفتم به اسمت به نامت به مقامت سجده کنن اونوقت به همین راحتی قلبمو به درد میاری…این دنیارو میخوای چکار بنده من؟ میخوای به کجا برسی؟ بنده ی من میخوای پولدارت کنم؟ میخوای خوشگلترین همسرو برات پیدا کنم؟ میخوای بهترین ماشینو برات بگیرم میخوای خوشبخت خوشبختت کنم؟ سوگند به جلا و عظمتم همه این کارا واسم مثل اب خوردنه اما میترسم.میترسم دیگه حتی اسمم نبری…میترسم غرور برت داره…حداقل الان نمازتو تک و توک میخونی اما اگه این کارارووبرات بکنم دیگه الله هی برات نمیمونه…خیلی دوست دارم برگردی…خیلی دوست دارم ..خیلی دوست دارم فقط یه بار…فقط یه بار از ته دلت صدام بزنی..
چه اتفاق هایی که قرار بود برات اتفاق بیوفته اما نذاشتم .بنده خود منی چجوری میتونم تحمل کنم که غم داری غصه داری؟ اما تو همیشه ازم گله میکنی که چرا به یادت نیستم.چرا دوست ندارم چرا کمکت نمیکنم چرا دستتو نمیگیرم..بنده خوب من میدونستی حتی گله هم میکنی دوست دارم؟ وقتی گله میکنی ازم و سرم داد میزنی دوست دارم…داد بزن گله کن هر چی دوست داری بگو اما بنده من مطمئن باش از من دلسوزتر برات کسی نیست…امداد من غیبیه…متوجه نمیشی که چه بلاهایی رو جلوشو گرفتم…مواظبت بودم..نذاشتم ابروت بره نذاشتم اتفاقی برات بیوفته میدونی چرا؟ اخه خودم خلقت کردم …میدونم که یه روزی برمیگردی…میدونم که نه از ته دل نه !! حتی به شوخی هم میگی خدایا توبه!!! همون لحظه میبخشمت…همون لحظه دستور میدم که نامه اعمالتو مثل روز اولش از نو بنویسن…میدونستی من چقدر توبه کننده هارو دوست دارم؟ حتی به شوخی هم صدام بزن و بگو خدایا منو ببخش…
وقتی عاشق شدی…وقتی عاشق شدی و به عشقت گفتی تورو با دنیا عوض نمیکنم خیلی حسودیم شد!! با خودم گفتم منو حتی اندازه عشقشم دوست نداره…چه روزهایی که با اشکهام که تو فقط بارونشو میبینی ناراحت میشدم…چه شبهایی که بیدار بودینو و با هم حرف میزدین…ای کاش فقط یه ذره سر قول و قرار هایی که با منم میزاشتی این همه حساس بودی…ای کاش نماز صبح پا میشدی…ای کاش به خاطر خوده من نه بخاطر بهشت و جهنمم بخاطر خوده من نماز صبح پا میشدی…مهم نیست نمازت چقدر طول بکشه مهم نیست که چی میخونی همین که بخاطر من از خوابت زدی و بیدار شدی من تموم دلخوری های گذشتمو فراموش میکنم..منو بخاطر خودم بخواه ببین چه کارایی که برات نمیکنم…فقط یکم از اون عشقو علاقرو برای
|
|
131711 |
نام:
مصطفی علیزاده
شهر:
تهران
تاریخ:
5/12/2015 6:07:53 PM
کاربر مهمان
|
حرف های یه بسیجی: بسیجی که باشی،یه وقتایی دلت میشکنه...بسیجی که باشی،می فهمی نمیتونی عادی باشی،عادی بگذری،عادی زندگی کنی...بسیجی که باشی،یه دنیا دشمن واسه خودت تراشیدی...بسیجی که باشی،ولایی که باشی،از نظر مردم فقط یه شست و شوی مغزی هستی و آماج نگاه های تحقیر آمیز،بسیجی که باشی،وقتی تسبیح تو دستات می لغزد و انگشتر عقیقت خود نمایی می کنه،بهترین دوستت بهت می گه شدی شبیه پیرهای بی سواد مسجدی و تو می شکنی نه بخاطر خودت آن مسجدی که مقدس ترین مکان است وبه ظلم به اهالیش بی سواد می گویند... ادامه دارد
|
|
131710 |
نام:
مهدیه
شهر:
اصفهان
تاریخ:
5/12/2015 4:38:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقای مدیر سایت چرا پس متن منو نصفه کاره گذاشتی؟ پس بقیش کووووووووووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ای باباااااااااااااااااااااااااااااااااااا خدایا از اینجا دیگه به کجا پناه ببرم؟:-)
مدیریت حرف دل: تعداد کاراکتر های پیام شما از حد مجاز بیشتر بوده و ادامه ی پیام در سیستم ذخیره نشده است.
|
|
131709 |
نام:
افسر جنگ نرم
شهر:
خوسف
تاریخ:
5/12/2015 3:45:57 PM
کاربر مهمان
|
شهادت دررکاب امام عصر (ع)
|
|
131708 |
نام:
غزاله
شهر:
تهران
تاریخ:
5/12/2015 12:56:29 PM
کاربر مهمان
|
سلام امیدوارم که سایه پدرو مادرم روی سرمن باشد قدر پدرو مارتون را بدانید پاسخ
|
|
131707 |
نام:
زهرا
شهر:
نهبندان
تاریخ:
5/12/2015 12:42:34 PM
کاربر مهمان
|
راست میگم دیگه تسلیمه تسلیمم .دیگه فهمیدم که هر چی تو بخوای همون میشه . دیگه متوجه شدم که نمیشه با تقدیر مبارزه کرددیگه ایمان آوردم که تو تنها ترین قدرت مطلق جهانی. خداجون دیگه دارم کم میارم . دیگه دارم زانو میزنم
خدایا راه رو تو نشونم بده . آخه من که توی این دنیای به این بزرگی به یه امید که بیشتر زنده نبودم . شاید امیدم نا امید شده ولی من با وجودت هیچ موقع خودمو نا امید نمی بینم . خداجون من که میدونم از پس هر کاری برمیای واسه همین اینقدر صدات می کنم . اگه تو هم تنهام بذاری اونوقت من با کدامین امید باید زندگی کنم .
خداجون احساس می کنم که دارم تو خودم مچاله میشم . احساس می کنم تموم دنیا رو سرم اوار میشه . احساس می کنم هرلحظه دارم به مرگ نزدیکتر میشم
احساس می کنم دارم از درون نابود میشم .
خداجون می خوای امتحانم کنی ؟! باشه حرفی نیست . می خوای ضعفمو بهم نشون بدی ؟! قبول، ولی خداجون داری خیلی سخت می گیری ؟! می ترسم نتونم تو امتحان قبول بشم شاید هم تا حالا رفوزه شدم خداجون هوامو داشته باش . ولی تو رو به یگانگیت قسم ، تو رو به بزرگیت قسم
،تو رو به خودت قسم ، تورو به حرمت تموم کسانی
که دوستشون داری قسم ، خداجون کمکم کن بدون تو
وکمک تو نمیتونم دووم بیارم .خداجون میدونم صدامو میشنوی ولی منتظر جوابت می مونم .
|
|
131706 |
نام:
غریب امام زمانم..
شهر:
انتظار..
تاریخ:
5/12/2015 10:58:02 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب الشهدا..
ای انسان شهادت عالمی فوق عالم هاست.شهادت عشقی فراتر ازعشق هاست.شهادت نقطه وصال آدمی بامعشوقش.راه رسیدن به این عالم عشق،گذر ازعالم خودوتعلقات خوداست.آنچه نمی گذارد در همه حال شهیدباشی نفس توهست.آنچه نمی گذارد رهاشوی تعلقات توهست.اگرمی خواهی حیات یابی ومرده ای دراین جسم متحرک نباشی بگذار وبگذر!رها کن غیر اورا. شهادت نقطه مرگ نیست.شروع حیات هست.شهادت تنهادرلحظه مرگ نیس،شهادت لحظه لحظه شهیدوار زندگی کردن است.لحظه لحظه پیکارکردن است با نفس باگناه.کسی که می خواهدشربت شهادت نوشد باید درمیدان جهاد اکبر(جهادبانفس)که درهرلحظه ی توست پیروز وسربلندشده واز عوالم هواهای نفس گذرکرده ونیز به عالم شهادت رسید.آری شهادت گذرکردن ازغیراوست. ای انسان گذرکن تا رهاشوی وبه او وصل شوی که اوباقیست ومابقی فانی. اللهم الرزقنا توفیق شهادة فی سبیلک برحمتک یا الله الله الله الله
|
|
131705 |
نام:
غریب امام زمانم..
شهر:
انتظار
تاریخ:
5/12/2015 10:40:43 AM
کاربر مهمان
|
بسم رب الشهدا..
امام خمینی ره:« مقام شهادت خود اوج بندگی و سیر و سلوك در عالم معنویت است. »
شهید سیدمرتضی آوینی:«و چگونه از جان نگذرد آنکه می داند جان بهای دیدار است.» «هنر آنست که بمیری قبل از آنکه بمیرانندت و مبدا و منشاء حیات آنانند که چنین مرده اند.»
*راه " فطرت" راه " علم حصولی " و اکتسابی نیست، راهی وصول است. بندگی خدا میثاق ازلی است که در عمق فطرت خویش بدان شهادت می دهد و او فطرتأ به مبدأ عالم، علم و گرایش دارد و اگربه نفس خویش رجوع کند در باطن خویش خواهد یافت که خداوند فجور و تقوا را به نفس او الهام فرموده است و آسمان لایتناهی تمنای او را هیچ کرانه ای جز قدرت و اراده مطلق ، علم مطلق ، حسن مطلق و حیات محض محدود نمی کند.
*زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است ، سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند *یاران شتاب کنید...گویند قافله ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ، اما پشیمانان را می پذیرند
|
|
131704 |
نام:
شهر:
تاریخ:
5/12/2015 9:55:25 AM
کاربر مهمان
|
سلام جهت خشنودی قلب آقا امام زمان(عج) ۱ صلوات باوعجل فرجهم بفرستید ممنون.
|
|
131703 |
نام:
مهدیه
شهر:
اصفهان
تاریخ:
5/12/2015 9:48:29 AM
کاربر مهمان
|
متن زیرو حتما بخونید…
امیدوارم که بعد از خوندن متن زیر بفهمید که خدا چقدر از دستمون ناراحته و دوست داره برگردیم سمتش::::::::ک سه رکعت نماز مغرب می خوانم ، قربه الی الله ، اللاااااااااااااااااااهُ اکبر!!! بسم الله الرحمن الرحیم! الحمدلله رب العالمین..( یادم باشه کتاب جامعه شناسی ام رو بردارم ، فردا باید حتما نصفش رو بخونم ) … اهدنا الصراط المستقیم صراط … (بابا یکی زیر غذا رو کم کنه ، سوووخت!) غیر المغضوب علیهم و لا الضااااالّین ( ای وای من ! به مامانم نگفتم شلوار مشکی ام رو بندازه توی لباسشویی ) … قل هو الله احد الله … ( آره! سه تا دیگه اش مونده ، وای دیدی یادم رفت مقوا بخرم برا روزنامه دیواری! ) …لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد ( می خوام بیام پیشت … جاده چه همواره !!!! آهای … خاک بر سرت ! حواست رو جمع کن ، سر نمازیا فلان فلان شده! ) …بحول الله و قوته ….. بسم الله الرحمن الرحیم ( آخی نازی! چقدر دلم برا هلیا کوچولو تنگ شده ، یادم باشه بعد نماز یه زنگ بهش بزنم !) …ایاک نعبد و ایاک نستعین … ( نمازم که تموم شد باید یه بوگیر توی کفشم بندازم ، خیلی بو گرفته ) … الحمدلله اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک … (ناخن هاتو نگاه تو رو خدا!!! میمیری یه سوهان بکشی؟ ) … یا حیُ یا قیوم … سبحان الله و الحمدلله و لا اله… (صدای آهنگ چه فیلمی بود؟ خواننده اش آشناست ، اسمش چی بود؟!!!) … سبحان ربی العلی و بحمده … ( نکنه فیلمی که دیروز تبلیغ می کرد شروع شده ، بذار ببینم ، آخ آخ ساعت هشته ، فکر کنم شروع شده ، بهتره زودتر نمازمو تموم کنم برسم به فیلم ) المدلله اشد ان لاالاله وحد شریک له و اشد ان محمد عبد رسوله اللهم صل علی محمد و آل ممد … السلام علیکم و رحمه و برکااااته… ( با سرعت نور به سمت تلویزیون دویدم ، تازه فیلم شروع شده بود ، از ته دل گفتم آخییش ! به موقع رسیدم ) بنده ی من! وقتی تو به نماز می ایستی آنچنان گوش فرا می دهم که انگار همین یک بنده را دارم اما تو در نماز آنچنان هستی که انگار صدها خدا داری… خدا میگه : ابن همه منتظرت بودم اینهمه صبر کردم که بیای کمی با هم حرف بزنیم اینطوری باهام حرف زدی..اشکالی نداره …همین که اومدی و گذاشتی صداتو بشنوم کافیه اما ای کاش حداقل سجده اخره نمازتو کمی بیشتر طول میدادی تا تو اون حالت عاشقانه نگات کنمو تورو به همه فرشته هام نشون بدم. میدونم ...میدونم بنده خوب من از من دلخوری…پول خواستی بهت ندادم…سلامتی خواستی بهت ندادم…روزی خواستی بهت ندادم …شاید بپرسی چرا…شاید گله کنی شاید از دستم ناراحت باشی اما بنده ی من …تموم ترسم از اینه که روزیتو زیاد کنمو همین چند رکعت نمازتم نخونی…میترسم نبینمت…میترسم از دستت بدم..یادته اون شب تو گریه هات چی میگفتی؟ میگفتی(خدایا تنهام نذار) …منم تنهات نذاشتم.الان خودممو خودت…من فقط تورو دارم اما تو به جز من به خیلی ها فکر میکنی… ای بنده من چقدر می خوای دلمو بشکونی یادت رفته اون روز که صدام زدی و از ته دل ازم خواستی گره زندگتو وا کنم این کارو کردم؟حق من این بود بنده من؟ خوشت میاد دلمو آتیش بزنی؟من میخوام مال من باشی ..مال خوده خودم اما هر بار که تنها شدی با اعمال زشتت منو دل سردتر کردی…بنده ی من…من دوستت دارم ایا تو منو دوست نداری؟ اما با این حال نمیتونم فراموشت کنم.هربار که خواستم برم پشیمون شدم.یاد ناتوانیت افتادم..کیه که مثل من تورو واسه خاطر خودت بخواد کیه که بخوادت نه بخاطر مقامت نه!!! بخاطر خودت…تنهات نمیذارم اما تو هم دلم رو نشکن..نمازت رو با حضور قلب بخون...دوست ندارم هنگام نماز قلبت
|
|