هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
130442
نام: فاطمه
شهر: شیراز
تاریخ: 2/6/2015 9:11:32 PM
کاربر مهمان
  سلام بازم دلم تنگه نمیدونم چرا یاد حرم با صفات افتادم ام یا ضامن آهو..... ولی به دلم که نگاه میکنم میبینم خیلی

از شما دور افتادم....

دوستای خوبم دارم حدیث کسا گوش میدم برا همتون دعا کردم

انشاءالله به زودی زود خبر ای خوب بشنوید....

اما یه دعا دارم که خیلی خاصه

اللهم عجل لولیک الفرج
130441
نام: نجمه صبری
شهر:
تاریخ: 2/6/2015 9:08:21 PM
کاربر مهمان
  «بسم ربِّ الشهداء و الصديقين»
دوست دارم گمنام باشي و گمنام خطابت كنم، مگر نه اينكه گمنامهاي شهيد نظر كرده هاي زهراي اطهرند؟!
سلام شهيد گمنام؛
منم؛ سرخوش، سرخوشي كه هزار آينه تاريكي در دلش تلألؤ داشت. سرخوشي كه به بوي گناه سرخوش بود! چه روزهايي كه غرق در مرداب گناه، بي هيچ روزنه‌ي نيلوفري، بر روي جواني ام خطي از غلفت كشيدم! و اگر خداي بي كران آمرزنده‌ام لحظه‌اي، فقط لحظه‌اي پرده از همه چيز كنار مي زد و آشكار مي شد گناهانم، ديگر هيچ كس، هيچ كس حتي شاخه‌اي از علفهاي هرز، حتي پست ترين موجودات هم مرا بي تاب نمي آوردند!
و چه بگويم از نعمتهاي بي انتهاي خدايم در فراق من؟!
او به انتظار نشسته است با چشمي اشك و چشمي خون و مدام صدايم مي زند: «سرخوشم ! سرخوش نازنينم ! بيا، بيا و از مي من سرخوش شو، بيا و دُردانه‌ام شو ...»
و من، من غفلت زده‌ي اسير هامون!
آه نازنين خدايم! با تو چه كردم؟! با خود چه كردم؟!
و آه اي گمنام نامي تر از ستاره‌ي سهيل؛
چه بزرگوار بودند آدميان خطه‌ي تو! چه جوانمرد! چه ياري دهنده!
روزي به صفحه‌ي دلم از روي بي حوصلگي نوشتم: دلم! فقط كمي هامون زده شدم، همين!
اما دلم فريب نمي خورد، مگر مي شود دل خود را هم فريب داد؟!
دلم هنوز به طلوع نيلوفر اميد داشت، به خداي كعبه سوگند بوي اميد تمام وجودم را تسخير كرده بود!
امّا هنوز نداي عزازيل از دور دست هاي ظلماني‌ام شنيده مي شد و آه از اين عزازيل كه چه بر سرم آورد، و مي دانم كه فرداي قيامت زير بار هيچ كدام نخواهم رفت!
و خدايم، خداي بي كران آمرزنده‌ام دست دراز كرد و به سرانگشتی از مرداب بيرونم كشيد.
مُهر سفري را بر پيشانيم زد كه باورش تا دل سفر هم برايم نا ممكن بود!
ويزاي دلم به مقصد بي ستون مهر و موم شد.
و من نه درد فرهاد كشيده و نه رخ شيرين ديده، راهي بيستون شدم.
و آمدم چه فرهادها ديدم تيشه به دست كه نه رخ شيرين بر سنگ بلكه تمثال شيرين را بر لوح دل مي نگاشتند. تيشه به ريشه‌ي خود مي زنند و تخم شيرين را در نهادشان مي پراكندند و دير نبود كه شيرين ها از فرهادها برويند!
و تو اي فرهاد گمنام؛
كدامين بيستون سهم شيرينت بود كه من سجده گاه خويش كردم؟
كربلاي شرهاني؟ عطش فكّه؟ علقمه‌ي طلائيه؟ خروش اروند؟ دل سوخته‌ي چزّابه؟ يا غربت زهراي (س) شلمچه؟!
و از زماني كه بيستون فرزندان زهرا (س) را دیدم به دنبال تيشه‌ام، تيشه‌اي كه دمار از ريشه‌ي سرخوش برآرد تا طلوع شيرين را از پس دنياي ظلمانيم به نظاره بنشينم.
فقط دعایم كن كه دير نشده باشد و هنوز بهار زندگيم پايدار باشد!
شفاعتم كن كه خداي بي كران آمرزنده‌ام در اين راه پر تلاطم تنهايم مگذارد.
و شما گمنامان پر آوازه؛ شمايي كه به گفته‌ي سيّد علي – که جانم فداي لبخندش باد –ستاره هاي راهنماييد، خضر راهم شويد و تا وصال آب حيات دستم را رها نكيد.
نجمه صبری
130440
نام: مسافر
شهر: اسلام
تاریخ: 2/6/2015 8:37:24 PM
کاربر مهمان
  سلام به همگی...
دوستان عزیزم حتما ما یه چيزای خوبی برای شکرگزاری داریم،اما متاسفانه همه چیز شده یأس و تبلیغ یأس...
هممون مشکلاتی داریم..اما بزرگترین شکرگزاری از درگاه خداوند لذت حلال بردن از نعمتهاییه که داریم و دیدن چیزای خوبمون...
پس الحمدلله...
و زکات نعمتهامون هم دادن شادی و امید به دیگران برای زندگی!
...
خدا ههمون رو هدایت کنه و کمکمون کنه بهم دیگه خوبی هدیه کنیم...

---
پس بیاین دست به دست بدیم و مهربونی ها رو بیشتر کنیم
پروردگار به بنده اش محمد در قرآن فرموده:حتی اگه چیزی برای بخشش نداری با حرفهای خوب و با محبت دلهاشون رو به دست بیار..

انشاالله مثل پیامبر مهربانی باشیم...
یا حق
130439
نام: بازمانده
شهر: saberyn
تاریخ: 2/6/2015 7:54:06 PM
کاربر مهمان
  با سلام
گاهی وقتی فکر میکنم در صدر اسلام چه اتفاقاتی افتاده ، خیلی سخت میتونم باهاش کنار بیام ، شاید بخاطر اینکه خدا را درست نشنا خته ام ، مثلا در جنگ احد که خیلی مهمه برای پیروزی اسلام ، حمزه سید شهدا شهید میشه ، تعداد زیادی از مسلمین به خاک و خون کشیده میشند ، پیامبر بزرگوارمون مجروح میشه و چند داندانش شکسته میشه و همه ان چیزها که خبر دارین ، حالا عامل اصلی این شکست کیه ؟ شخصیه بنام خالد ابن ولید همانی که سپاه اسلام را از عقب دور زد .... که بعد توبه کرده مسلمان میشه و بقول بعضی از تاریخ نویسان صیف الاسلام نام میگیره ، عجب صبری خدا دارد ......بهرجهت فکرش را بکنین اگر ما بودیم هیچگاه جنایات این شخص را فراموش نمیکردیم ، گاهی شخصی یک لطمه ای بما میزنه تا اخر عمر رفت و امد را قطع میکنیم .....
بماند که بعد از اسلام هم جنایات زیادی کرد ، البته بخاطر بیعت های زوری که برای خلیفه میگرفت خون های زیادی ریخت.....الان هم قبرش تو سوریه با گنبد و ضریح هستش ، نمیدونم چرا این تکفیری ها که همه جا را خراب میکنند چرا این قبر بارگاه را خراب نمیکنند ؟؟؟؟
نتیجه ؛؛ خداوند خیلی رحمان و رحیمه !!! نا امیدی گناه بزرگی .
یا علی و یا حسین
130438
نام: َAva
شهر: دنیای خاکی...
تاریخ: 2/6/2015 5:59:52 PM
کاربر مهمان
  "سیاسی بازی"...
"سیاسی کاری"...
"وارونه نشان دادن"...
"توجیه کردن"...
...
...
...
....
....
....
.....
....
....
....
....
....
....
....
سیدجان خداحافظ...
130437
نام: خخخخخخخ
شهر: گچساران
تاریخ: 2/6/2015 4:56:49 PM
کاربر مهمان
  من خیلی برای درسم تلاش میکنم ولی نتیجه ی نمی گیرم
130436
نام: زهرا*
شهر: بندرعباس
تاریخ: 2/6/2015 4:03:25 PM
کاربر مهمان
  سلام چه قدر اینجا خلوت شده


خیلی دلم گرفت همیشه فکرمیکردم من نیستم و بی معرفت شدم
نمیام به باغ سید سری بزنم و دوستان هستند
چندصفحه ای که نگاه کردم دوستان رو ندیدم غیر از توکل برخدا
اگه همون دوست و یار قدیمی ما باشه

مریم
فائزه
یاس سفید
آقا شهاب
و...


دلم براتون تنگ شده و به یادتون هستم
130435
نام: نسترن
شهر: اصفهان
تاریخ: 2/6/2015 2:57:25 PM
کاربر مهمان
  سلام راستش تازه با سایتتون اشنا شدم ولی خیلی خوشم اومد چون سایت فوق العاده ایه

دیدم یه گوشه نوشته حرف دل منم روش کیلیک کردم الانم نمیدونم چی بگم ولی شاید بتونم یکمی ازحرف دلمو بگم شاید..
من سن کمی دارم 15سالمه وهیچ تجربه ای ندارم
من خدارو خــــــــــــیلی دوست دارم شاید بیشترازچیزی که فکرشو بکنید ولی راه نزدیک شدن به اونو بلد نیستم میدونم نمازو روزه ویه سری کارایی باید کنی که به خدا نزدیک شی ولی اون کاره اصلی روهنوز پیدا نکردم
امیدوارم خدا ازم ناراحت نباشه ولی خدا جونم تا هنوز سنم کمه کمکم کن که تا بزرگ نشدم و وقتم نرفته بهت نزدیک شم

خدا جونم خــــــــیلی دوست دارم
ازت ممنونم بابت تموم نعمتایی که بهم دادی ...
130434
نام: صبا
شهر: تهران
تاریخ: 2/6/2015 2:18:59 PM
کاربر مهمان
  سلام .خطابم با امام رضاست: اقا جان دست به سینه رو به روی گنبدت می ایستم و خالصانه ترین سلام را تقدیمتان میکنم،صدای جوابتان را نمی شنوم و این راهم به پای گناهکار بودنم بزارین .مدتی است که غم و ترس در دلم امده که نکند اقا دیگر نگاهم نمی اندازد چرا که چند وقتی ست درگیر غم و گرفتاریهای دنیا شده کارهام پیش نمیره.اقا جان دلمو و همه زندگیمو میسپرم به خودت بازم ضامنم باش مولا جان
130433
نام: صبا
شهر: ارومیه
تاریخ: 2/6/2015 12:43:37 PM
کاربر مهمان
  نمیدونم چی بگم.کاهی دلم خیلی میگیره.ازچی نمیدونم.همین..
<<ابتدا <قبلی 13050 13049 13048 13047 13046 13045 13044 13043 13042 13041 13040 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=13045&mode=print