اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
126632 |
نام:
عاطفه
شهر:
گوشه تنهاییم..
تاریخ:
6/26/2014 6:37:41 PM
کاربر مهمان
|
خدایا ... خدایا.... خدایا.....خدایا.... خدایا.......... ......... من .فقط.میخوام.بفهمم...چمه!!؟ چیکار کنم از کی کمک بخوام ..بابا من چمه.. خسته شدم..از غم بدون علللت ..خسته..ش.د.م
|
|
126631 |
نام:
قاسم زاده
شهر:
بابل
تاریخ:
6/26/2014 4:52:27 PM
کاربر مهمان
|
با سلام در صورتا امکان، وقت اذان عشا را هم در اوقات شرعی بگنجانید. باتشکر قاسم زده
|
|
126630 |
نام:
هدهد
شهر:
آسمون
تاریخ:
6/26/2014 4:33:53 PM
کاربر مهمان
|
سلام: مديريت سايت جناب خادم سيد مرتضي من وهمه ي اهالي دلنوشته به خاطر راه اندازي سايت وقسمت حرف دل از شما ممنونيم:اجرتون با خدا:انگاري يه پلي زديد بين خدا و دلهاي گرفته بنده هاش كه يه جايي گير آوردن براي حرف زدن: براي خواستن:براي دردو دل كردن.بعضي هام مثل خانم عاطفه سالاريان از قم اميد ميدن به بنده هاي دلتنگ خدا.بازم ممنون
|
|
126629 |
نام:
هدهد
شهر:
آسمون
تاریخ:
6/26/2014 4:21:12 PM
کاربر مهمان
|
سلام خداجونم سلام خودم وهمه ی زندگیم و سرنوشتم دست تو:از ته دل امروز خودمو سپردم به تو:چرخش این دنیا دست تو:وزنگی من قسمتی از این چرخشه:خودت حواست باشه گند به زندگیم نزنم:خدایا کمکم کن: تینا از اصفهان سلام:نمیدونم چه مشکلی داری که با خدا اینجوری قهر کردی نمیخام نصیحتت کنم چون خودمم یه مدتی با خدا قهر بودم به قول معروف خود اگر طبیب بودی .... ولی نمیدونم حکایت گنجشکی که لانه اش سوخت رو شنیدی اگرهم شنیدی باز برات تعریف میکنم تابدونی خدابه یادت هست هست گنجشك با خدا قهر بود…….
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هيچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا مي گرفتند
و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت:
مي آيد ؛
من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي هستم كه دردهايش را در خود نگاه ميدارد... و سرانجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.
فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت
و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگيني سينه توست. گنجشك گفت :
لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام. تو همان را هم از من گرفتي.
اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي؟ لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود؟
و سنگيني بغضي راه كلامش را بست. سكوتي در عرش طنين انداخت.
فرشتگان همه سر به زير انداختند.
خدا گفت:
ماري در راه لانه ات بود.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند.
آن گاه تو از كمين مار پر گشودي. گنجشگ خيره در خدائيِ خدا مانده بود.!!!!!!!! خدا گفت:
و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام برخاستي!
اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي درونش فرو ريخت … هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد …
"هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
آتشي که نمى سوزاند " ابراهيم " را و دريايى که غرق نمي کند " موسى " را کودکي که مادرش او را به دست موجهاى " نيل " مي سپارد تا برسد به خانه ي تشنه به خونش ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد آيا هنوز هم نياموختي ؟! که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهد ، " نمي توانند " پس به " تدبيرش " اعتماد کن به " حکمتش " دل بسپار به او " توکل " کن و به سمت او " قدمي بردار " تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني
زنی به داوود نبی شکایت کرد که من پشم می ریسم وطناب می بافم. سه بچّه یتیم را اداره میکنم که محتاج مردم نباشم. دیروز وقتی طناب ها رادر پارچه سرخی پیچیده به بازاربرای فروش بردم. باد تندی وزید و آنها ازدستم رها شد و باد برد. این چه ظلمی است که خدا درباره من کرده. مگرنمی گویید عادل است. من چه کنم معیشتم لنگ شد. ناگاه ده نفرازراه رسیده مبلغ هزاردینارطلا درنزد حضرت داوود گذاردندوگفتند:ماسوارکشتی بودیم دیروزگذشته هوا طوفانی شد.کشتی ما به صخره ای برخورد و سوراخ گردید. آب وارد کشتی شدمامشرّف بر غرق شدیم. نذرکردیم نفری صد دیناربه مستحق دهیم. اگرنجات یابیم. ناگهان مرغی در هوا بقچه ای سرخ به منقار داشت به داخل کشتی انداخت ما گرفتیم. با آنها سوراخ کشتی را مسدود نمودیم و طوفان هم کم شد. خدای بزرگ ما را نجات داد لذا آمدیم به نذرمان عمل کنیم. حضرت داوود هزار دینار را به زن داد و فرمود :بدان که خدای تعالی عادل است
|
|
126628 |
نام:
عاطفه سالاریان
شهر:
قم
تاریخ:
6/26/2014 2:34:23 PM
کاربر مهمان
|
عزیزان توکل به خدا داشته باشید خداوند به بنده هایش از مادر مهربانتر است همه انسانها درزندگیشان سختیهایی دارندپروردگار مهربان بنده هایش را با سختیها ازمایش میکند و با این ازمایشات نزد خدا عزیزتر میشویم واگر درمقابل مشکلات صابر بودیم وشکایت نکردیم وکمک از عقل وتجارب اافراد شایسته این مشکلات پایان میپزیرد وزندگی روی خوشش را به ما نشان میدهد وقطعا خداوند متعال به خاطر صبر وتوکل ودرایت ما اجرو پاداشی فوق تصور ما انسانها خواهد داد انشاالله پس ای عزیز خدا را همیشه شاهد وناظر در زندگیت بدان و شیطان را از خود دور کن ومنتظر لطف ورحمت خدا باش
|
|
126627 |
نام:
غریب
شهر:
تنهایی
تاریخ:
6/26/2014 12:52:04 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدا جونم میدونم غلط زیادی کردم اشتباه کردم .....بیجا کردم ولی خدا امروز به ابروی بی بی فاطمه زهرا وحربن ریاحی که برگشت سمت امام حسین قسم خوردم که دیگه تکرارش نکنم ممنونم بابت چیزی که توی ذهنم هست
خدا جان تورو به ابروی بی بی فاطمه زهرا کمکمون کن خواهش میکنم یا چهارده معصوم یا پنج تن ال عبا دستمونو بگیرید که این مشکلات حل وحاجت روابشیم انشالله
دوستان توی اخرین روزهای ماه شعبان ازتون التماس دعا دارم به حق امام زمان
|
|
126626 |
نام:
ناشناس
شهر:
مشهد
تاریخ:
6/26/2014 12:17:59 PM
کاربر مهمان
|
با سلام وآرزوی موفقیت برای تمامی جوانان این سرزمین شهید پرور در این لحظات و دقایق ملکوتی برای تمامی کسانی که برای موفقیت در کنکور تلاش کردند آرزوی موفقیت میکنم واز شهدای گمنام میخوام که
واسطه منو فرزندم با خدا بشن تادراین آزمون سرنوشت ساز موفق و سربلند
باشد واز شما خواننده گرامی عاجزانه میخوام برای فرزندم دعا کنید
با آرزوی موفقیت برای تمامی کسانی که برای کنکور تلاش کردند بخصوص فرزند عزیزم.
|
|
126625 |
نام:
تینا
شهر:
اصفهان
تاریخ:
6/26/2014 12:11:22 PM
کاربر مهمان
|
خدا جون! سلام...این ک این جا دارم برات چیزی مینویسم دلیلی نمیشه واسه اینکه یعنی باهات آشتی کردم.گفته باشم!فردا تولدمه!20سالم میشه..نمیدونم واسه آینده خودمو خونوادم میخوای چی کار کنی درسته همه چی ب خودمون بستگی داره اما همیشه گفتن ک تو گفتی ک وقتی شما یه قدم ب سمت من بر دارین من 100 قدم برمیدارم ب سمتتون!من روراست میگم شاید ی قدم برنداشتم اما ی نیمچه قدم ک برداشتم هیچی ازت ندیدماا!حواست هست؟؟اگه اون دنیا میخوای دست و پای منو به حرف بیاری ک علیه من شهادت بدنو گناهایی ک کردمو ب روم بیارن لطفا بالشتمو ک باهاش گریه میکنم با بغض هایی ک تو گلوم میمونه با دیدن بعضی ادم ها هم بگو بیان!من روزه نمیگیرم!یعنی نمیتونم ک بگیرم.اما اگه کمکم کردی ساله دیگه هم اعتکاف میام هم روزه هامو میگیرم.خیلی حرف داشتم باهات اما خوب اینجا نمیتونم همشو بگم...فقط تنها چیزی که ازت میخوام اینه ک امام زمان ظهور کنه چون تنها راه حلی که باعث میشه همه ی مشکلات حل بشه امام زمانه...بازم بگم.باهات قهرم...خداحافظی.
|
|
126624 |
نام:
هدهد
شهر:
آسمان
تاریخ:
6/26/2014 8:18:15 AM
کاربر مهمان
|
خدا جونم من این پایینم بین بنده هات گم شدم حواست هست؟ گمم نکنی؟ نگاهتو ازم نگیری؟ میدونم اون بالایی؟ کمکم کن؟ جاده ی زندگی پر از پیچ و خمه"يه وقت پام نلغزه برم ته دره. خدايا كمكم كن تا هميشه باعث سرافرازي ژدرم و مادم باشم:خدايا حواست به خواهرو وبرادرامم باشه خودت موجبات سعادتشون رو فذاهم كن.
|
|
126623 |
نام:
علی
شهر:
ابادان
تاریخ:
6/26/2014 2:42:42 AM
کاربر مهمان
|
سلام من یک پسر 16 ساله هستم می خوام بگم من خیلی گناه میکردم ولی امسال عید نوروز تو خودم نگاه کردم ولی اول چیزی ندیدم ولی عمیق تر که نگاه کردم خودمو تو جنگ با نفس دیدم واقعا ترسناک بود دیدم که من چقدر گذاشتم نفسو قوی بشه و وجدانم ضعیف ولی بدونین از همون لحظه تا حالا سعی کردم کمتر گناه کنم ولی می خوام به جوان ها بگم که یک بار هم که شده درون خودشون نگاه کنن ببینن که تفاوت وجدان بانفس چیه ادبته در این نورد یک متن هم گفتم(بین من و من خیلی من فاصله است مهم اینست که من من باشم نه من من باشم) بیایم یک بار هم که شده به خدا و معصومین اطمینان کنیم
خدا نگهدار
|
|