هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
125382
نام: p
شهر: اصفهان
تاریخ: 5/7/2014 3:56:26 PM
کاربر مهمان
  سلام میخواهم از روزگار نامرد وانسانهای نامردش ننالم آخه خواهرم گفته سه روز روزه ی سکوت بگیرم وجواب بی احترامی های شوهرم را ندهم پیاده روی شوهرم هنوز پابرجاست تازه حرفهای این واون را کجای دلم بگذارم .امروز دوتا نشونه دیدم که خدا به ذکر وصبر دعوتم کرد اول صبح توی اتوبوس که داشتم می رفتم سر کار دست کردم داخل کیفم کهیک بیسکوییت بخورم درحالی که حالم خیلی بد بود تسبیحی که موقع مشکلاتم با آن ذکر میگویم توی دستم آمد دلم آرام شد وشروع کردم به ذکر گفتن.دیگه هم اینکه ظهر موقع برگشتن که از اتوبوس پیاده شدم باز هم ناراحت بودم یک تسبیح زیبای سفید با ذکر محمد وعلی جلوی پام افتاده بود برداشتم دلم آروم شد وشروع کردم به ذکر گفتن.امان از تهمت وحرف زور که وصله یتنت هم نباشه.
خیلی خسته ام تورا خدا وبه حق این شبهای عزیز دعام کنید.
125381
نام: لیلی
شهر: اردبیل
تاریخ: 5/7/2014 3:02:19 PM
کاربر مهمان
  گاهی زمان رافراموش کردن هنرنیست،گاهی دلی راشکستن هنرنیست به یادت قدمهایی رافراموش کردم که دوستش داشتم به یادت پروانه ها راپرواز دادم به یادت نخلهای اشتوار راشکستم قصه را اززبان تومی گویم،گاهی درجمع بودن ولی تنهای تنها شدن عذابم میدهد گاهی گمان میکنند که خیلی شادومغرورم،گاهی احساس میکنند که نیازم به کسی نیست اما تورا فراموش کردند،فراموش کردند که درگذشت زمان نبودنت همه جا بود،ومن دل به دلی بستم که همه فکر میکنند دیگر نیستی.
جواب دلم راچگونه می دهی؟عذابم می دهی یا جواب؟بگذار حرف دلم را واضح تر بگویم:باباجان درکدام قبله ی دلم خانه کردی،نمی گویم که تاآخربامن می ماندی ولی کاش خدا این چند روز آخررا مهلت می داد،کاش زودتر نمی رفتی که نبودنت را نمی توانم تحمل کنم،کاش تنهایم نمی گذاشتی جای خالیت را هیچ کس پر نمی کندنبودنت کابوس روز وشبم شده است برایم قول دادی برمی گردی....برایم قول دادی....
گاهی دلتنگی امانم نمی دهد،گاهی اشکهای مادرم را نمی توانم قبول کنم گاهی اشکهایم را گواه میگیرم که شاهد باشند چقدر درفراقت خون گریه کردندند،کاش پدرم رااز من نمی گرفتند....کاش...کاش....کاش...
مهتابها برای آمدنت سوسو می زنند،بهار هم گذشت وهفت سین سفره دلم توراکم داشت انگار دنیا رانداشتم.
باباجان...
بودنت دوای تمام دردهای دلم هست برگرد...برگرد...برگرد...
روزگار نبودنت را دیکته دلم می کند امانمنی توانم قبول کنم.
تورا جان لیلی،توراجان مولا....برگرد....
حسرت دستنای را میخورم که سالهاسه نوازشم نمی کند.حسرت روزهایی را میخورم که درکلبه ی کوچک خیالم یکه تازی میکردم،کلبه بود ومن وخواسته هایم...
کاش اینقدر زود نمی رفتی دلم هوای آمدنت را زمزمه می کند اما ای کاش...
حسرت روزهایی رامیخورم که من بودم وپدر ویک دنیاحرف،حرفهایم کنج دلم مانده وبرای دیدنت دلم لک می زند.
برگرد....برگرد....برگرد....

لیلی تنها
125380
نام: بنده ي خدا
شهر: جزيره ي مجنون
تاریخ: 5/7/2014 2:29:00 PM
کاربر مهمان
  بسم رب الشهداء
...

اين روزها آقا فريادش بلند شده ازبي فرهنگي يه عده

... همين ديروز بود كه يه دعوا مرافعه ي ديگه راه افتاد با يه آدم هتاك

اوضاع امروز ما ، اوضاعيه كه يه عده كمر همت بستن تا تمام ارزشهامون رو بي ارزش كنن و ما رو هم استحاله
ين روزها ، ناي حرف زدن ِ زيادي نيست ديگه
قبلا گفتمت بازم ميگم
اين سنگر نبايد خالي بمونه
ما بايد تكليفمون رو انجام بديم و الا سيل تهاجمي كه بر عليه اعتقادات و آرمان ها مون راه افتاده رو نميشه سد كرد !
گاهي وقتها به قول حاجي اينقدر بهت فشار مياد كه ميبيني كيبوردت داره خيس ميشه
اونوقت پناه ميبري به ذكرِ سبوح قدوس ربك الملائكة و الروح
گاهي كارِ مون از گريه ميگذره
گاهي
گاهي
گاهي
...
يا الله ، گاهي نگاهي


دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته‌پاره بر موج، رها، رها، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من




يا علي مددي
125379
نام: هانیه خوش گفتار
شهر:
تاریخ: 5/7/2014 1:18:06 PM
کاربر مهمان
  من فردا امتحان تیز هوشان دارم و می خواستم استخاره ای بگیرم وقتی نتیجه را دیدم بسیار اروم شدم
125378
نام: محتاج دعا
شهر: تهران
تاریخ: 5/7/2014 12:59:50 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه خوبان حرف دل
سلام به آیه مهربونی و دخترگلش ، در کامنت قبلی از ایشون هم یاد کرده بودم که بدلیل حجم بالای مطالب درج نشده بود، امیدوارم هرکجا که هستند تندرست ، موفق ، شاد و سرخوش باشند، آروز میکنم هرچه زودتر یک مرد مؤمن و صادق و درستکار سر راهش قرار بگیره و در بهترین شرایط یه زندگی جدید رو در کنار یاری عاشق تر و مهربانتر از عزیز از دست رفتش و مهدیس عزیز شروع کنه.
چند روزیه یه مطلبی خیلی ذهنمو درگیر کرده که فکر کردم اگه اینجا مطرح کنم برا بقیه هم قابل تأمله
من سالهاست صبحها بعد از نماز صبح و قبل از رفتن سرکار میرم پیاده روی، توی یکی دو سال اخیر یک پیرمرد بازنشسته با ظاهری مرتب و موجه میان و آروم راه میرن و هر ۵ دقیقه یکبار میشینن و بعد دوباره راه میرن و...
من معمولا برای اینکه موقع پیاده روی ذکر میگم و همیشه وقت کم دارم و باید زودتر برم سرکار با افرادی که برای ورزش و پیاده روی اومدن همراه نمیشم و تنها اون مدت مقررو طی میکنم،فقط با بعضی ها که دیگه هرروز تو مسیر راه رفتن هستن سلام و علیک میکنم...
چند روز پیش اون پیرمرد یک شاخه گل کوچیک از پارک کند و وقتی باهاش سلام و علیک کردم به من داد و کلی تعریف و تحسین که آفرین دخترم خیلی همت داری و توهر شرایطی میای ورزش و فلان و فلان
فرداش هم دوباره همین یه شاخه گل و...وقتی گل رو به من داد گفتم پدرجان ببخشید شما خودتون طبع گل دارید و خوب هستید که ابراز لطف میکنید...ولی میشه خواهش کنم این گلها رو نکنید!زیبائی این گل برای همه است و گناه داره...
گفت دخترم توی این چند سالی که هر روز صبح شمارو می بینم ، یه غم و گرفتاری بسیار عمیقی توی چهرتون می بینم که هر شب و روز دعا میکنم که فردا که می بینمتون مشکلتون حل شده باشه و چهرتون اون غم و این گرفتگی که قلب آدم رو به درد میاره نداشته باشه...تورو خدا توی زندگیتون چه مشکلی دارید که اینقدر...
باور کنید یک لحظه تمام تنم یخ شد فوری خودمو جمع و جور کردم(چون نخواستم توی مکان عمومی و با یه غریبه هرچند که پیر باشه مسائل خصوصی زندگیمو مطرح کنم...)و گفتم ممنونم شما خیلی مهربونید،انشاله که خیره خدارو شکر همه چی خوبه سلامتی ،بچه خوب و سالمو...شاید قیافه من خیلی جدیه و شاید اخمو هستم و با کسی حرف نمیزنم شما این برداشت رو کردید!!!بیشتر در حال راه رفتن ذکر میگم شاید به همین خاطر ترجیح میدم با کسی هم صحبت نشم و شمارو متأثر کردم از اینکه ممکنه ناراحت باشم و عذر خواهی کردم و ایشون هم کلی دعا کرد و خداروشکر کرد ولی کاملاً معلوم بود که باور نکرد چون مدام میگفت ولی من هرلحظه برای شما دعا میکنم که...
این گفتگو که تموم شد رفتم یه گوشه خلوت پارک جائی که کسی اشراف نداشت و درحالی که اشکام سرازیر شده بود رو به آسمون کردم و گفتم خدایا می بینی که بنده تو که نقطه ای از آفرینش عظیم توست که مهربانیش در مقابل مهربانی و رأفت و کرامت تو قابل قیاس نیست که درکش در مقابل ادراک الهی مثل نوک سوزنی است در کهکشان راه شیری که... متوجه غم بزرگ و مشکل و گرفتاری زندگی من شده و دلش به رحم اومده و درصدد برطرف کردن این مشکل...ولی تو که خدائی ، بزرگی ، مهربانی ، بخشنده ای، بنده نوازی ، شنوائی ، بینائی ، دانائی ، توانائی ، گشاینده ای ، گستراننده ای ، روزی دهنده ای ، توبه پذیری ووووو...
یعنی تو به اندازه این بندت دلت به رحم نیومد که بخوائی جواب منو بدی ! یا حداقل یه جوری با یه شاخه گل؟!؟! به من بگی من میدونم و می بینم و میشنوم ای بنده...!
موندم واقعاً که خدایا از این چهره غمگین من دلت نمیگیره!
من که با ا
125377
نام: صدف
شهر: تهران
تاریخ: 5/7/2014 12:08:22 PM
کاربر مهمان
  دوستی دارم که زندگیش ب بن بست رسیده و من هیچ کاری نمیتونم براش بکنم.فقط دعا
از همه دوستان عزیزی که این پیام میبینن.خواهش میکنم که براش دعا کنید.
125376
نام: خاطره
شهر: شیراز
تاریخ: 5/7/2014 11:32:27 AM
کاربر مهمان
  سلام
بچه ها این روزا خیلی به دعاتون مهتاجم تورو به صاحب الزمان برام دعا کنید.یا صاحب الزمان هر جا هستی برا منم دعا کن .یا امام رضا خودت میدونی خیلی دلم برات تنگ.
خدایا راضیم به رضای تو هرچی که خیرو صلاحمه پیش بیاد.
عبدالفاطمه کجایی برام دعا کن .نسرین جون سوگند جون عبدالزهرا بچه ها همتون دعا کنید برا همه
یا فاطمه زهرا بدادم برس
125375
نام: اسیر نفس
شهر: رباط کریم
تاریخ: 5/7/2014 9:08:17 AM
کاربر مهمان
  سلام فقط دعا بدجور اسیر دنیامم دعا کنید خدایم را به دنیا نفروشم
125374
نام: جعفر
شهر: مشهد
تاریخ: 5/7/2014 8:50:56 AM
کاربر مهمان
  چه بگویم که حرف بسیار است و دل از نگفتنش در عذاب چه بگویم از محل کاری که 90% کارکنانش بر ضد نظام وانقلاب و اسلامند چه بگویم از دولتمردانی که به سادگی به و برای منافع خودشان اسلام را انقلاب را خون شهیدان را امام را و تنها سنگربان نظام امام خامنه ای را می فروشند چه بگویم از قانونی که زیبا نگاشته می شود ولی بسیار بد اجرا می شود. کاش میشد دق کرد کاش میشد زمان جنگ ما هم بودیم و می رفتیم خدایا دیگر نمیتوانم تا کی صبر میکنی تا کی تحمل می کنی چرا نمی آید کسی که آمدنش را وعده دادی تو را به بزرگیت تو را به تمام قسم هایی که خوردی قسمت می ده اللهم عجل لولیک الفرج
125373
نام: سمیه
شهر: اصفهان
تاریخ: 5/7/2014 8:47:57 AM
کاربر مهمان
  سلام . ماه رب ماه استغفار به درگاه الهی شروع شده و من از درگاه خداوند متعال بخشش طلب می کنم و از خودش کمک می خواهم که کمک کنه بنده بهتری بشم .دوست دارم خدا!
<<ابتدا <قبلی 12544 12543 12542 12541 12540 12539 12538 12537 12536 12535 12534 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=12539&mode=print