هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
122192
نام: نیکان
شهر: خاک خدا
تاریخ: 1/24/2014 5:41:14 PM
کاربر مهمان
  یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکی نبود، یه مرد بود که تنها زندگی می کرد. یه زن بود که اونم تنها زندگی می کرد . زن غمگین به آب رودخانه نگاه می کرد . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود
خدا هم اونها را می دید و غمگین بود.
خدا به اونها گفت:
بندگان محبوب من همدیگر را دوست بدارید و با هم مهربان باشید
مرد سرش را پایین انداخت و به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه می کرد، مرد را دید
خدا به آنها مهربانی بخشید و آنها خوشحال شدند، خدا خوشحال شد و از آسمان باران بارید
مرد دستهایش را بالای سر زن گرفت تا زیر باران خیس نشود، زن خندید
خدا به مرد گفت:
به دستان تو قدرت می دهم تا خانه ای بسازی و هر دو در آن آسوده زندگی کنید
مرد زیر باران خیس شده بود، زن دستهایش را بالای سر مرد گرفت ، مرد خندید
خدا به زن گفت:
به دستان تو همه ی زیبایی ها را می بخشم تا خانه ای را که او می سازد، زیبا کنی
مرد خانه ای ساخت و زن خانه را گرم و زیبا کرد . آنها خوشحال بودند و خدا خوشحال بود
یک روز زن، پرنده ای را دید که به جوجه هایش غذا می داد، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد تا پرنده میان دستهایش بنشیند، اما پرنده نیامد، پرواز کرد و رفت و دستهای زن رو به آسمان ماند، مرد او را دید، کنارش نشست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد
خدا دستهای آنها را دید که از مهربانی لبریز بودند، فرشته ها در گوش هم پچ پچی کردند و خندیدند
خدا خندید و زمین سبز شد
خدا گفت
122191
نام: نیکان
شهر: خاک خدا
تاریخ: 1/24/2014 5:32:24 PM
کاربر مهمان
  خدا گفت:
از بهشت شاخه ای گل به شما خواهم داد
فرشته ها شاخه ای گل به دست مرد دادند، مرد گل را به زن داد و زن آن را در خاک کاشت، خاک خوش بو شد
پس از آن کودکی متولد شد که گریه می کرد، زن اشک های کودک را می دید و غمگین بود، فرشتها به او آموختند که چگونه طفل را در آغوش بگیرد و از شیره جانش به او بنوشاند
مرد زن را دید که می خندد، کودکش را دید که شیر می نوشد، بر زمین نشست و پیشانی بر خاک گذاشت
خدا شوق مرد را دید و خندید، وقتی خدا خندید، پرنده بازگشت و بر شانه ی مرد نشست
خدا گفت:
با کودک خود مهربان باشید ، تا مهربانی را بیاموزد، راست بگویید، تا راستگو باشد، گل و آسمان و رود را به او نشان دهید، تا همیشه به یاد من باشد
روزهای آفتابی و بارانی از پی هم می گذشت، زمین پر شده بود از گل های رنگارنگ و لابلای گل ها پر شده بود از بچه هایی که شاد دنبال هم می دویدند و بازی می کردند
خدا همه چیز و همه جا را می دید
خدا دید که زیر باران مردی دستهایش را بالای سر زنی گرفته است که خیس نشود . زنی را دید که در گوشه ای از خاک با هزاران امید شاخه ی گلی را می کارد
خدا دستهای بسیاری را دید که به سوی آسمان بلند شده اند و نگاه هایی که در آب رودخانه به دنبال مهربانی می گردند و پرنده هایی که...
خدا خوشحال بود
چون دیگر
غیر از او هیچ کس تنها نبود
122190
نام:
شهر: قم
تاریخ: 1/24/2014 4:59:45 PM
کاربر مهمان
  من به جز سکه اشک جه توانم که به پایش ریزم
نه مرا دستی هست که غمی از دل او بردارم نه دلی سخت کزو بگریزم
122189
نام: فاطمه
شهر: جعفریه
تاریخ: 1/24/2014 3:13:21 PM
کاربر مهمان
  با چه کسی ازدواج میکنم
122188
نام: محمد مهدی مرادی
شهر: karaj
تاریخ: 1/24/2014 3:05:46 PM
کاربر مهمان
  ای خدای بزرگ از تو میخوام که کاری کنی که دو روز دیگه کبری کارشناسی ارشد قبول شده باشه تو یکی از دانشگاه های دولتی

انشالله به امید خودت خدا
122187
نام: زینب
شهر: یه جای دور
تاریخ: 1/24/2014 2:01:34 PM
کاربر مهمان
  فقط می خوام بگم اللهم عجل الولیک فرج (آمین)
122186
نام: گمنام
شهر: غریب
تاریخ: 1/24/2014 9:37:53 AM
کاربر مهمان
  بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته.(اطاعت امام امت)
گوش به فرمان امام باشیدواوراازجان اطاعت کنیدکه وجوداونعمت است درمیان ماودرعصرما.
قدرخودراخوب بدانیدوفرصت راغنیمت شماریدکه ایندگان افسوس امروزرامیخورندومدام میگویندایکاش مازمان امام خمینی بودیم وبه فرمان اودرجنگ اسلام وکفرشرکت میکردیم-همانطوریکه ماحسرت عصرامام حسین(ع)رامیخوریم ومیگوییم ایکاش مازمان ان حضرت میبودیم وهنگام بی وفایی مردم کوفه اورایاری مینمودیم.قدرامام عزیزرابدانیدواورا<<تنها>>نگذاریدکه اسیرحجاج بن یوسفهامیشوید.همدیگررابرای خدادوست بداریدوغمخوارهم باشید.ازمتملقان وچاپلوسان دوری کنید.پرحرفان بی علم راازخوددورکنیدکه افت انسانیت هستند.(ادامه دارد.....)
(قسمتی ازوصیت نامه سردارشهیدغریب وتنها.....)
سلامتی وطول عمراقاتاظهورمولا(عج).
122185
نام: صبر
شهر: هفت شهر عشق
تاریخ: 1/24/2014 9:03:32 AM
کاربر مهمان
  این مقاله را بخونید مفید است.سعی کنید وقتتونو با مطالعه؛هر چی ( رمان ، مدهبی ، علمی و ... )دوست دارید پر کنید ، تا بیهوده نباشید!

http://www.aviny.com/Article/maghale/92/10/Asrar_TamaddonGharb3.aspx


......"فرهیختگی" تنها از درون انقلاب شهرنشینی سده نوزدهم پدید شد.
تراکم متداوم و طولانی ثروت در هر جامعه، لاجرم شکوفایی فرهنگ و دانش و هنر را در پی دارد. شکوفایی و رشد علم و فلسفه در یونان باستان نتیجه طبیعی انتقال ثروت های عظیم به این سرزمین کوچک و تمرکز آن در دست اقلیتی بهره مند بود که در طول نسل ها به شکوفایی دانش انجامید. دلیل این امر روشن است: با تراکم ثروت در یک جامعه بخش های وسیع تری از مردم از "کار یدی" رهایی می یابند و در این میان گروهی پدید می شود که اوقات خود را در تکاپوی فکری و نظری صرف کند. در جامعه فقیر چنین امکانی فراهم نیست و "درخشان ترین" استعدادها در مرداب کار شاق روزانه برای تأمین معاش طی نسل های متمادی به تباهی کشیده می شود و در نتیجه زمینه ای برای پیدایش و پرورش "نخبگان فکری" پدید نمی آید. در جامعه فقیر تنها با درخشش های "استثنایی" و ظهور "نوابغ" انگشت شمار و مثال زدنی سروکار داریم؛ یکی از میلیون ها استعدادی که از کوران حوادث جان سالم به در برده و "درخشیده" است. این درخشش ها نمی تواند گروهی از "نخبگان فکری" را پدید سازد و بدون پیدایش و حضور "نخبگان فکری" ترقی یک جامعه امکان پذیر نیست. در اروپای معاصر چنین تحولی رخ داد. سه سده انتقال ثروت از طریق غارت ماوراء بحار و پلانت های قاره آمریکا شالوده مادی را برای پرورش و رشد "نخبگان فکری" و در نتیجه توسعه دانش و فن و وقوع "انقلاب صنعتی" در نیمه اول سده نوزدهم فراهم ساخت.
معهذا، این فرایند بطئی و کند بود و در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم دامنه "ثروت" و "فرهیختگی" تنها بخش محدودی از جامعه را دربرمی گرفت که به طور عمده الیگارشی مستعمراتی و کارگزاران پیرامون آن بودند. صرف نظر از مناطق فقیر شرق اروپا، در بخش های غربی این قاره نیز همگان از پیامدهای تاراج ماوراء بحار بهره مند نبودند؛ در قحطی مدهش سال 1847 فرانسه مردم گرسنه و شورشی تیرباران می شدند. حتی در "بریتانیای مرفه" نیز تا نیمه اول سده بیستم دو سرزمین انگلیس و ایرلند به دو دنیای متفاوت غنا و فقر تعلق داشتند؛ قحطی سال 1846 ایرلند بیش از یک میلیون قربانی گرفت. و سرانجام در خود انگلیس نیز دو دنیای متفاوت جریان داشت.
122184
نام: ن
شهر: تهران
تاریخ: 1/24/2014 8:54:04 AM
کاربر مهمان
  اگه احادیث اسلامی با قرآن مطابقت داشته باشد از درست بودن آن حدیث شکی نیست.
122183
نام: یاس
شهر: فسا
تاریخ: 1/23/2014 11:29:25 PM
کاربر مهمان
  سر به سرم نگذار روزگار...
دل شوخی هایت را ندارم...با توام...
سازت هم که کوک کوک باشد دیگر لبهایم خنده را از یاد برده اند.
نوازشم کن.بگذار باور کنم از دست تو غیر ازجیدن بغض در گلوواز من پنهان کردن اشکهایم پشت خنده هایم کاری دیگر بر نماید
بیا دست دوستی بدهیم نه برای همیشه بلکه برای چند ساعت
وگوشهایت تیز کن حرفهایی دارم....
دعام کنید خیلی گرفتارم....
<<ابتدا <قبلی 12225 12224 12223 12222 12221 12220 12219 12218 12217 12216 12215 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=12220&mode=print