اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
121682 |
نام:
شهر:
تاریخ:
1/8/2014 8:37:01 PM
کاربر مهمان
|
السلام عليك يا بقيه الله
ظهور حسین...
آنقدر دعای فرج
خواند کربلا
تا حسین
در او ظهور کرد...
einlam.ir
|
|
121681 |
نام:
شیده
شهر:
کرج
تاریخ:
1/8/2014 8:24:11 PM
کاربر مهمان
|
خدایاخداجونم خدای مهربونم که همه کارت یه حکمتی توش هست(قابل توجه اون خانوم یا آقایی که 25 سالشونه و افسردگی دارن) ظهورامام زمانمون روبرسون ظهورامام زمانمونو برسون شکرت بینهایت شکرت بخاطر هممممممه ی نعمت هایی که بهم دادی یاندادی چون حتما یه صلاحی توش بوده
|
|
121680 |
نام:
رهی
شهر:
هزار رنگ
تاریخ:
1/8/2014 6:39:25 PM
کاربر مهمان
|
از من کوچکتره و سالها افسردگی داشت حدود یک سال بود کمی بهتر بود یعنی می گفت خدا کمک می کنه و کمی بهتر بود غذا می خورد ولی باز نمی تونست بخوابه از اول محرم نمی دونم چی شد دوباره همه چی ریخت به هم و بدتر از قبل شده.فقط 25سالشه.میگه خدا از زجر دادن من لذت می بره.میگه خدا اونقدر هام که می گه مهربان نیست که اگه بود قدرتش رو به رخ من نمی کشید. میگه خدایی که اینهمه التماس رو ببینه و به جای کمک بیشتر اذیت کنه داره می گه زور دارم زور می گم.میگه فردا هم اون دنیا یقه ی منو گیره.میگه خدا از اول هر کی رو عشقش کشیده کمک کرده و هرکی رو دلش خواسته ولش کرده به امان خلق.گفتم بده مومن اینطوری بگه. می گه من مومن نیستم .من غلط بکنم مومن باشم.نماز بخون چندتا چندتا ختم قرآن کن و تا دلت خواست ضعیف تر از خودت رو شکنجه بده.چون می دونی همین که جلوی خدا دولا راست میشی واسش کافیه و کاری به کارت نداره.گفتم پس چرا نماز می خونی.می گه می خونم که فردا نگه اگه می خوندی نجاتت می دادم.نگه ال میکردم بل می کردم.میگه خدا خودش خواست من درباره اش اینطوری فکر کنم.می گه یکسال التماسش کردم و گفتم دیگه صبرم تموم شده ولی کو؟؟ کم آوردم.خسته ام.چکار کنم؟؟؟چکارکنم؟؟؟کم کم فکر می کنم که راست میگه.به شهیدآوینی بگید خودش رو بذاره جای اون.شده فقط برای چند دقیقه.
|
|
121679 |
نام:
م- سیدعلی
شهر:
تاریخ:
1/8/2014 6:35:01 PM
کاربر مهمان
|
ازکودکی زمانی که همه عروسک بازی می کردند من شبها چشم به اسمان دوخته و خالصانه از خدای خودم همسر و فرزندانی که جزو شهدا باشند را طلب می کردم نمی دانم دعایم مستجاب بشود یا نه ولی هنوز هم وقتی به زیارت اقا امام حسین رفتم و وقتی می خواستم برای ازدواجم دعا کنم همین را خواسته ام به هرحال بزرگ شدم و روز ها و شبها درس خواندم بماند باچه سختی و مشکلاتی ولی به امید و چشم به راه اینده تا اینکه یک بار خدا توفیقی به من عطا کرد و با دانشجویان به ملاقات جانبازان قطع نخاعی مشهد رفتم قبل از رسیدن گفتند کی می خواهد به نمایندگی از بچه ها حرف بزند ؟من که مغرور از اهدا و سرمست از تلاش خودم بودم چون با رتبه نسبطا خوب پرستار شده بودم می خواستم خدمت کنم ...! شاهکار کرده بودم که دانشگاه قبول شده بودم ...!!!!گفتم من با بیماران زیادی برخورد کرده ام همه شان یک جورایی افسرده و نا امید هستند خصوصا کسانی که اعضای خودشان راهم ازدست داده باشند ...!! گفتم من حرف می زنم... به هر حال رفتیم یک فضای بزرگ و سرسبز... یک رودخانه با جریان ملایم اب و... وقتی وارد شدیم مسئول انجا توضیحاتی داد و یکی یکی معرفی کرد .ایشان اقای.. بدون دست نقاشی میکنه... ایشان اقای...در مسابقه ... مدال اورده ... یکی شاعر و یکی عارف و ... وقتی به چهره هایشان نگاه کردم جز امید و صبر و نورو عشق چیزی ندیدم .. احساس کردم کاخ پوشالی غرور و خودخواهی ام درهم شکست حس کردم من بیمارم و ناتوان ...فقط یادم هست گریه میکردم و حقیقتا اشک میریختم هیچی نتونستم بگم فقط یادمه گفتم این ما هستیم که بیماریم ولی چون شما نمی توانستید به دیدن ما بیایید ما امده ایم تا شما از ما ملاقات کنید... یکی از انها به من گفت اب تا زمانی که جریان دارد فاسد نمی شود پس همیشه جریان داشته باش ... به هرحال خوشحالم که با شهدای زنده دیدار کردم و فهمیدم هیچی نیستم و نمی توانم ادعایی داشته باشم تا زمانی که هستند کسانی که حجت را برما تمام کرده اند . کوه هایی استوار درمقابل حوادث دریایی از صبر و حکمت به واسته ایمانی حقیقی و ازمایشی به طول تمام زندگی... وما فراموش کرده ایم که بردوش دیگران ایستاده ایم اگر قدمان بلند است و سر به اسمان بلند کرده ایم.
|
|
121678 |
نام:
محمدرضا
شهر:
مشهد
تاریخ:
1/8/2014 6:21:16 PM
کاربر مهمان
|
عزیزان سلام وقتتون بخیر عزیزان تاوقتی می تونید نافله های نمازهای یومیه رو بجا اورید نافله نمازصبح دورکعت مثل نمازصبح قبل ازنماز صبح نافله نمازمغرب چهاررکعت وبه دوسلام یعنی دو تا دو رکعتی بعداز نمازمغرب نافله نماز عشا دورکعت نماز نشسته بعداز نماز عشا
فعلا این نافله ها رو بجا بیاورید تا بعدا نافله نماز ظهر وعصر ونافله شب رو براتون بگم
ضمنا هرموقع ادم میخواد یه کار خوب مثل همین نافله ها رو بخونه شیطان میگه باشه از فردا شروع کن !!!!!!شما هم اصلا به حرفش نکنین
التماس دعا
|
|
121677 |
نام:
منم گدای فاطمه
شهر:
انتظار
تاریخ:
1/8/2014 5:07:46 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام آقا...
سلام آقا سید...
سلام رفقا...تورو خدا واسه امتحان فردام خیلی دعا کنید...خیلی میترسم...تو رو خدا دعا کنید امتحاناتم رو به گونه ای بد ندم که حضرات عبدالعظیم و امام زاده طاهر و امام زاده حمزه علیهم السلام دیبورتم کنن...خدایا میدونم طلبه خوبی برا امام زمانم نبودم و نیستم ولی...خواهشا دیبورتم نکن و فرصت جبران بهم بده...خودت کمکم کن... خدایا من وظیفم بود درسمو بخونم و الحمدلله به یاری خودت و آقا صاحب الزمان خوندم حالا خودت لطف کن و بهترین نتیجه رو قسمت این بنده حقیر سرابا تقصیرت کن...
خدایا به دل برادر بنداز زودتر این کامبیوتره مارو درست کنه...وقتی نمیام سایت خیلی کلافه ام و وقتی میام کلی انرژی میگیرم
یاعلی رفقا...و التماس دعا...
راستی بعضیا برا اربعین رفتن کربلا ولی اصلا به رو خودشون نیاوردن...ماهم سعی میکنیم با اسم نبردن ازشون به روشون نیاریم...
|
|
121676 |
نام:
شهر:
تاریخ:
1/8/2014 5:00:36 PM
کاربر مهمان
|
شما امروز غنی تر از دیروزید، اگر به کسی صمیمانه مهر ورزیده باشید. اگر غم دردمندی قلبتان را فشرده و در خلوت گریسته باشید. اگر خطای دوستی را نادیده گرفته باشید. اگر به گناه خویش اعتراف کرده باشید.
شما امروز غنی تر از دیروزید. اگر با یک شاخه گلی دلی را شاد کرده باشید. اگر قطره ی اشکی را از گونه ای سترده باشد. اگر سنگی را از پیش پای عابران دور کرده باشید.
شما امروز قوی تر از دیروزید اگر بسیار خندیده باشید اگر دست دوستی را که به سویتان دراز شده صمیمانه فشرده باشید اگر با دیدن زیبایی های طبیعت پی به قدرت پروردگار برده باشید.
شما امروز غنی تر از دیروزید اگر بدی را با خوبی پاسخ گفته باشید اگر برای به دست آوردن صفات بهتر کوشیده باشید
شما غنی تر از دیروزید اگر خواهش آشنایی را برآورده باشید
و شما امروز به راستی غنی هستید غنی تر از همه افراد جهان و شما امروز روحی دارید بزرگ به عظمت آسمان و دریا و قلبی دارید پرمهر و روشن چون آفتاب گرم بهاران و اشکی دارید به صفای شبنم و لطافت گلهای سرخ و درونی دارید بپاکی برف و زیبایی دمیدن شفق در صبح و شما امروز براستی غنی هستید.
|
|
121675 |
نام:
haji
شهر:
Montreal
تاریخ:
1/8/2014 3:35:27 PM
کاربر مهمان
|
نگفتم با خون شهدا بازی نکنید نگفتم از نام پاک امامان ما استفاد تبلیغاتی نکنید بفرمائید اقای ده نمکی جواب مردم را بدهید و در انتظار یک حادثه دیگر هم باشید مگر پیغام نگذاشتم و نگفتم که شهدای ما ناراحت هستند و از نام انها استفاده نکنید
|
|
121674 |
نام:
هدی
شهر:
اصحاب کهف
تاریخ:
1/8/2014 3:12:42 PM
کاربر مهمان
|
حکایت شگفت شهید نورالله ملاح…
از رؤیای صادقانه دیدار با نخستین شهیدة ولایت حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)… صبح یک روز گرم تابستانی، زیر سایه چادری در هفت تپه، مآمن «لشکر خط شکن ۲۵ کربلا» لابهلای تپه ماهورها، تک و تنها نشسته بودم، «نورالله ملاح» را دیدم که از دور، در طراز نرم و ملایم نور، با لبخندی از جنس سرور، به طرفم میآمد، سرش را از ته تراشیده بود. مهربان کنارم نشست.
گفتم: پسر قشنگ شدیها! عجبا چرا این روزها، بعضی از بچهها موهاشون رو از ته میتراشند! نکنه خبرایی هست ما بیخبریم، عین حاجی واقعیها شدیها!… تقصیر که میگن همینه دیگه، نه؟
شهید ملاح دستش را روی شانههایم چفت کرد و با لبخندی غریبانه گفت:... سید، بذار برات از خواب دیشب بگم. تو هم از اصحاب خواب دیشب من هستی…
گفتم: من! این یعنی چی؟ خواب! حالا چه خوابی دیدی؟ پسر نکنه جرعة شهادت را تو خواب نوشیدی!
گفت: برو بالاتر سید، اصلا یادت هست من همیشه بهت میگم که به شکل غریبانهای شهید میشم، تو هی به من بخند، ولی دیشب به ظهور رسیدم. بشارتش را گرفتم.
خندیم و گفتم: آره، تو از همین حالا سوت شهادتت رو بزن!
گفت: خواب دیدم همین اطرافم، بعد یکی به اسم صدام زد، نگاهی به دوربرم انداختم، صدا از تو چادر حسینة گردان میآمد، اما صدا یک جورایی غریبانه و خاص بود، حیرت کردم!؟ مثل اون صدا تابهحال هیچ کجا نشنیده بودم. آرام و بیتاب و بیقرار، گوشة چادر را کنار زدم، پر شدم از عطر ناب، در دم فرو ریختم. ناگهان اندیشهای مثل یک وحی ریخت توی دلم. مقابل تکهای از نور زانو زدم. مثل وقتی که مقابل ضریح آقا علیبن موسیالرضا(ع) میخواستم سلام بدهم، با اشک و بغض و بیقراری گفتم: السلام علیک یا فاطمه زهراء…
حال غریبی پیدا کردم، من و حضرت زهرا(س)… حضرت فاطمه زهرا(س)، آقا امام حسن(ع) و امام حسین(ع) دو طرفش نشسته بودند.
آنقدر مبهوت و متحیر بودم که کلامی برای گفتن نیافتم، دوباره سلام دادم، به آقا امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، به اصحاب عاشورایی، به مولا علی(ع).
حضرت زهرا(س) فرمودند: پسرانم، حسن و حسین، سلام خدا بر شما باد، ایشان (نورالله) چند روز دیگر مهمان ما خواهد بود. بعد، آقا امام حسین(ع) دست روی سرم کشیدند و من ناگهان از خواب پریدم،
این بشارت بود. سید جون! مدتهاست که منتظرش بودم، واقعیت اینه که تا منتظر نباشی، خونده نخواهی شد. باید آرزو کنی، تا آرزوهات سراغت بیان. بیدار که شدم، وقت اذان بود. وضو گرفتم، فکر کردم که قرار است چند روز دیگه… اصلاً خبر که داری داریم میریم مهران؟ میدونی، انشالله من شهید میشم، بشارتش رو گرفتم، میدونم که به غریبانگی حضرت زهرا(س) به شکل غریبانهای هم شهید خواهم شد… انشالله.
بغض گلویم را گرفت، تو حیرت ماندم. آره ما بر حقیم و اینها نشانة آن ظهور حقیقت مطلق است. بلند شدم، شهید ملاح را بغل کردم. گفت: تو شک داری؟ گفتم: بیا یک شرطی ببندیم، اگه جا موندم، شفاعتم کن.
عصر روز پنجم از این واقعه، شانزدهم تیرماه شصتوپنج، سربندها که روی پیشانی رفت، بهیاد ملاح افتادم، دور و برم را گشتم. آخه قدش بلندتر بود و تهِ ستون میایستاد. رفتم نزدیکش و گفتم: هی مرد، قول و قرار ما رو که یادت هست؟
لبخندی زد و گفت: سید، از همین حالا تو سوتت را بزن.
طولی نکشید که با رمز یا اباعبدالله الحسین(ع)، وارد عملیات شدیم و چند روز بعد در حین آزادسازی مهران، نورالله ملاح، بر بلندای قلاویزان، با اصابت مستقیم راکت هواپیمای دشمن، به شکل غریبانهای، مظلومانه شهید ش
|
|
121673 |
نام:
کنیز
شهر:
مشهد
تاریخ:
1/8/2014 2:52:33 PM
کاربر مهمان
|
یاامام رضا به حق فاطمه. یا فاطمه به حق امام رضا . یا رسول الله به حق دوجگر گوشتون لطفی کنید در حق من بدبخت بیچاره به قران کارم گیره خیلی گیره گفته هیچ کاری از دستش بر نمیاد ایشون منو رد کردن شما ردم نکنید به قران خیلی برام سخته یا امام رضا شمارو به قران جان پهلو شکسته مادرتون دستم به دامنت اقا به خدا گیرم کمکم کنید یا خدا به حق پنج تن ال ابا رحم کن خدا رحم کن
|
|