اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
120932 |
نام:
unknown
شهر:
unknown
تاریخ:
12/12/2013 2:58:01 AM
کاربر مهمان
|
محبت هایی که خودتان نسبت به اولاد دارید را حساب کنید، محبت خدا را چند هزار برابر آن خواهید یافت. محبت ائمه هم همین جور، آنها ما را به همین سادگی رها نمی کنند، منتها ما نمی دانیم...!!
|
|
120931 |
نام:
صفورا
شهر:
شیراز
تاریخ:
12/12/2013 12:34:13 AM
کاربر مهمان
|
سلام خیلی دلم گرفته وقتی خبرها رو میخونم اختلاس مذاکرات کار شکنی فتنه گران خون دل خوردن خانواده های هسته ای چکار کنیم
|
|
120930 |
نام:
منتظرظهورمنجی
شهر:
قزوین
تاریخ:
12/12/2013 12:32:15 AM
کاربر مهمان
|
مرد جوانی مزرعه ش رو با سم آفت کش سمپاشی می کرد و می خواست بدونه که چقدر از سم در مخزن باقی مونده. درپوش رو برداشت و فندک رو روشن کرد. بخار بلند شده از سم آتش گرفت و سراسر بدن اونو در بر گرفت. اون از روی تراکتور پائین پرید و فریاد زد. زن همسایه با حدود 10 تخم مرغ از خونه بیرون دوید و در عین حال فریاد می کشید "تخم مرغ بیارید". او تخم مرغها رو شکست وسفیده رو از زرده جدا کرد". وقتی آمبولانس رسید و مسئولین کمک های اولیه مرد جوان رو دیدن پرسیدن "کی این کارو کرده؟" همه به اون زن اشاره کردن و مامورین به اون زن تبریک گفتن. " شما صورت اونو از نابود شدن نجات دادین". در انتهای تابستان مرد جوان دسته گلی به اون زن تقدیم و از اون تشکر کرد. صورتش مثل صورت یک بچه صاف شده بود. درمان معجزه آمیز سوختگی در ذهن داشته باشین که این روش درمان شامل آموزشهای مامورین آتشنشانی هم هست. کمک ها اولیه شامل پاشیدن آب سرد بر سطح صدمه دیده و کاهش درجه حرارت برای جلوگیری از سوختگن لایه های زیرین پوسته. بعد سفیده تخم مرغ رو روی اون نقطه پخش کنید. زنی که قسمت زیادی از دستش رو با آب جوش سوزانده بود، با وجود درد زیاد، آب سرد روی دستش ریخت (که خیلی هم دردناکه. من کشیدم می دونم) دوتا تخم مرغ رو شکست و زرده رو از سفیده جدا کرد، کمی اونها رو هم زد، و دستش رو در سفیده فرو برد. سفیده روی دستش خشکید و لایه ای روی دستش کشیده شد. بعداً یاد گرفت که سفیده تخم مرغ یک کولاژن طبیعیه و در تمام بعد از ظهر هر یک ساعت لایه دیگری بر لایه های فبلی افزود. در بعد از ظهر دیگه دردی احساس نمی کرد و روز بعد بسختی میشد اثری از سوختگی دید. 10 روز بعد، هیچ اثری باقی نمونده و پوست رنگ طبیعی شو بدست آورده بود. نواحی سوخته شده به لطف کولاژن موجود در سفیده تخم مرغ که پر از ویتامینه کاملاً ترمیم شده بود. این اطلاعات ممکنه به درد هر کسی بخوره. پس لطفاً برای دیگران بفرستین
|
|
120929 |
نام:
علی
شهر:
استان بوشهر، شهرستان جم
تاریخ:
12/12/2013 12:28:57 AM
کاربر مهمان
|
دلا این دولت فانی به یک ارزن نمی ارزد به دنیا آمدن بر زحمت رفتن نمی ارزد
|
|
120928 |
نام:
منتظرظهورمنجی
شهر:
قزوین
تاریخ:
12/12/2013 12:04:01 AM
کاربر مهمان
|
اولین روز دبستان بازگرد کودکیها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیبا ترند یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد چاپلوس
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر از تصمیم کبرا می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسی های درس و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من باز گرد این مشق ها را خط بزن
شعر از : محمد علی حریری جهرمی
|
|
120927 |
نام:
سول
شهر:
مبارکه
تاریخ:
12/11/2013 11:58:43 PM
کاربر مهمان
|
باسلام. من کلیپ تصویری دیدم خیلی عالی به اسم خدایی خدا غریبه اخرش سایت اوینی نوشته بود من تو سایت شهید پیداش نکردم می خواستم مطمین شوم منبعش همین سایت. باشه لطفا ایمیل بدهید. بی نهایت ممنونم. رسول صادقی دوستار سید شهید ان
|
|
120926 |
نام:
امیر حسین
شهر:
تهران
تاریخ:
12/11/2013 11:30:31 PM
کاربر مهمان
|
ای بابا نمیدونم چرا از زندگی سیر شدم؟
|
|
120925 |
نام:
بیچاره
شهر:
دشت ابی
تاریخ:
12/11/2013 11:17:16 PM
کاربر مهمان
|
سلام یک زمانی ایت حق محمد بهجت زنده بودندو مایه امید دل تمام ارادتمندان چند بار خدمتشان رسیدم اما دیگه بسیار پیر شده بودند وطاقت هم صحبتی با کسی رو نداشتن و تنها دعایی از ایشون تو گوشم مونده که در ولادت حضرت معصومه سال چهار پنج سال پیش گفت وخیلی هم بر خلاف دفعات قبل شاد بودند که وقتی نگاه گرمشان بر من افتاد که غفر الله عنکم همین یک جمله! فهمیدم مصداق این حدیث بود :شیعیان ما در شادی ما شاد ودر حزن ما محزونند وقتی فوت کرد من تو مزرعه مشغول کشاورزی بودم سر ظهر بود و هوا گرم دیگه دلم بکارنمیرفت . تا چند وقت احساس میکردم پدرمو ازدست دادم اره اون با من هیچ یک کلمه هم حرف نزد اما مثل پدرم بود چون من یتیم هم بودم احساس میکردم پدرم را دوباره از دست داده ام اه که الان هم اشکهایم امانم را بریده اند کاش سر مزارشان بودم و یک دل سیر گریه میکردم افسوس کسی عمق اخلاص ایشان را ندانست اخلاصی کم نظیر و بی غل و غش که بگفته جناب محمد از شهر خانه حسرت بزرگترین ضربه ای هست که ابلیس میتواند به سالک الی الله بزند و حواس باطنی اورا به انحراف بکشاند اما ابلیس در برابر عزیز دلم اقای بهجت زانو زد و نتونست خلوصش را از ایشان سلب بکنه . کاش این دل سیاه من را هم از ان طرف یعنی از بهشتت دعا کنی برای شادی روح بزرگش صلوات
|
|
120924 |
نام:
مالک
شهر:
رویای کربلا
تاریخ:
12/11/2013 10:45:57 PM
کاربر مهمان
|
بسمرب الشهدا سلام علیکم داشت درست می شد اربعین کربلا باشیم که نشد از همه زیارت کنندگان اربعین التماس دعا دارم
|
|
120923 |
نام:
بچه شیعه
شهر:
تهران
تاریخ:
12/11/2013 10:28:44 PM
کاربر مهمان
|
هنوزم یه چیزایی میتونه حال مارو خوب کنه
|
|