اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
11702 |
نام:
می بی رنگی
شهر:
سو ئد
تاریخ:
9/14/2005 2:55:37 AM
کاربر مهمان
|
برای لیلای غریب
ساقیا جام دگر لبریز کن
آتش ما را از آبی تبز کن
تا خرد ثابت بود بر جای خویش
مدعا را پرده می گیرد ز پیش
سرخوشم کن زان بجان پرورده ها
تا توهم را بسوزد پرده ها
مست گردم پرده یی آرام به دست
قصه مستان که گوید غیر مست
|
|
11701 |
نام:
بنده ي خدا
شهر:
عشق
تاریخ:
9/14/2005 2:54:35 AM
کاربر مهمان
|
وقتي كه تو امدي به دنيا عريان × جمعي به توخندان و تو بودي گريان كاري بكن اي دوست كه وقت رفتن × جمعي به توگريان تو باشي خندان
|
|
11700 |
نام:
ناشناس
شهر:
غریبستان
تاریخ:
9/14/2005 2:48:53 AM
کاربر مهمان
|
روزها در گذر است و برگها مدام مي ريزند!
چشمه ها مي جوشند،آبها مي روند ، غنچه ها مي خشکند!
ديروز آب بود وکوزهءگلي، آب بود و سرداب، آب بود و تشنگي.
امروز هم آب هست و هم ليوان بلوري ، آب هست و يخچال ، آب هست و تشنگي
انگار قصه آب و تشنگي تمامي ندارد !
قصه بودن و ماندن ! قصه رفتن و به کجا رفتن ! قصه مفهوم ! قصه فهم ! قصه ي من ! من انسان من عاقل !
قصه مني که از ديوانه بودن خشمگين مي شوم ولي خود به مانند ديوانه ها رفتار ميکنم
آن همه آمدند و گفتند ، کتاب آوردند و گفتند ، آيه آوردند و گفتند ، معجزه آوردند و گفتند !
و آن همه چشم که ديدند ، گوش که شنيدند،حس که درک کردند،دل که لرزيدند ولي عمل نکردند
حتي پذيرفتن ولي پيروي نکردند !
الياس آمد، شعيب آمد، يوسف آمد ، يعقوب آمد ، ابراهيم آمد ، عيسي آمد ، محمد(ص) آمد
و ما مانده ايم بر جاي ! مانده ايم با خودمان با ضعفمان ، با تارهايي که به دور خودمان تنيده ايم ! ما مانده ايم و راهي کوتاه که هيچ گاه قدمي به آن نگذاشته ايم !
ما مانده ايم وغرور ،ما مانده ايم وخود ديدن ، خود پرستيدن ، ما مانده ايم و . . .
خود مي دانيم که چه مي کنيم ، خود مي توانيم ره بپوئيم ، خود حقيقت را مي بيابيم، خود حقيقت را مي شناسيم ، خود پرستش را مي دانيم ، خود آب را مي يابيم خود . . .
ما مانده ايم و اين غرور و تشنگي !
ما مانده ايم و راه عشق ، راهي که از آن مي گوئيم ولي هيچ آن را نمي پوئيم.
مانده ايم و نکبت اين ننگ بزرگ که در مقابل محبوب و معشوق فکر فرار مي کنيم و مي گوئيم:
«« هرچه مي خواهم مي کنم »»
«« هرچه دلم مي خواهد مي گويم »»
اين طريقهء رفتار با بردگان است ! طريقهء برخورد با زير دستان است !
نه طريقه ي عشق !
به جاي اينکه چشم به لبان محبوب بدوزيم تا بگويد و با جان عمل کنيم
به جاي اينکه بگرديم جستجو کنيم زيرو رو کنيم تاخواسته او، امر او ، رضاي او را بيابيم و عمل کنيم
به جاي اينکه سر و پا گوش شويم تا او لب بگشايد و سخن بگويد
تمامي زبانيم و مي خواهيم او گوش کند !
واي بر ما و اين عشق دروغين ما !
واي بر ما و اين غرور نابجاي ما !
تشنگي حق ماست !
اگر قرار است اين گونه باشيم همان بهتر که هيچ گاه آب را نجوئيم !
همان بهتر که تشنه بمانيم و در اين تشنگي بسوزيم و خاکستر شويم !
آري ، ما مانده ايم و اين چند روز مانده ! ما مانده ايم واين عمر در گذر
ما مانده ايم و دوري ، ما مانده ايم و جدايي ، ما مانده ايم و تشنگي !
ما مانده ايم و اين قصه هميشگي تاريخ که در کنار آب تشنه لب بمانيم !
آب هست هنوز هم مي توان آب را يافت ، هنوز هم ميتوان سيراب شد !
اين را من نمي گويم
اين را محبوب مي گويد
اين را حبيب محبوب مي گويد
اين را هرکه به دنبال محبوب رفته مي گويد
اين را تاريخ تشنگي مي گويد
پس بيا.بيا تا سيراب شويم
بيا تا حقيقت را بر لبان محبوب جستجو کنيم
بيا حق را از لابه لاي زندگي حبيب محبوب ببينيم ،
بيا تا بيابيم محبوب ازما چه خواسته
بيا تا او سخن بگويد و ما عمل کنيم
یا علی
|
|
11699 |
نام:
دوستدار دعا
شهر:
دل
تاریخ:
9/14/2005 2:13:25 AM
کاربر مهمان
|
باسلام
هیچ میدونی اگه بخواهی که نامه اعمال ناشایسته ات
|
|
11698 |
نام:
حلاج
شهر:
تهران
تاریخ:
9/14/2005 2:03:01 AM
کاربر مهمان
|
یاابا صالح المهدی روحی لک الفدا
***************
عزیز علی ان اری الخلق و لا تری و لا اسمع لک حسیسا ولا نجوی ....
....الی متی احار فیک یا مولای ....
==================================
**********************************
کسیکه دل به تو داد اعتنا به جانش نیست
نه اعتناش به جان کار با جهانش نیست
بدین زنده ما مرده بایدش گفتن
کسیکه صحبت عشق تو بر زبانش نیست
چگونه بی تو نسوزد هماره مرغ دلم
که غیر شعله آتش درآشیانش نیست ..
چگونه آب نگردد ز غصه آنکه مدام
بدیده اشک روان دارد و روانش نیست
بیا ...
بیا که نای زمان بی تو یا امام زمان
به غیر ناله صاحب الزمانش نیست ...
****
امان از لحظه غفلت که شاهدم هستی ...
یا حق
|
|
11697 |
نام:
فاطمه
شهر:
ارومیه
تاریخ:
9/14/2005 2:00:29 AM
کاربر مهمان
|
فروش زمین
|
|
11696 |
نام:
لیلا ی غریب
شهر:
اصفهان
تاریخ:
9/14/2005 1:50:05 AM
کاربر مهمان
|
به نام هستی بخش
نمی دونم تو سایت چه خبره
**********************************
اما خوشحالم که دیگه کسی از لیلای غریب اسم نمی بره ...حالا شد
میخوام برای خودم باشم
بگذریم....
نیمه شعبان نزدیکه و نمی دونم تا فرج آقا چقدر مونده
اما دوست دارم این شعر رو تقدیمش کنم
تو ای عشق و ای تمام وجودم
تو بود و نبودم
فدای رخ تو همه عالم
*************************************
بیا بنگر بر دل غم دیده... که لیلی ندیده
زغم چه کشیده به این عالم
یک دم بنگر حال زار مرا ،بیقرار مرا
ای تمام امیدم،تو صبح سپیدم
ز نرگس چشمت ، ببین چه کشیدم
مرا راهی کن سوی میخانه ،بده پیمانه
به این دیوانه ، تو ا ی ساقی
*************************************
تو می دانی ز عشق تو خمارم،پیاله ندارم
تویی ساقی****************************
بنگر مرغ لب بسته منمم ،دل شکسته منم
تا سحر بیدارم،سر به زانو دارم
از تو دارم ای گل ،هر چه که دارم
*************************************
یاا با صالح مددی********یا ابا صالح مددی
*************************************
ای جان من ***
غرق سودای تو ، بی تماشای تو
دل ندارد ذوق گفت و گویت
بی جلوه ات آ رزو بی حاصل ،
بی تو در باغ دل
خود برویت سرو آرزویت
*************************************
*************************************
*************************************
یا ابا صالح مددی********یا ابا صالح مددی
*************************************
آقا جوون جمعه ها همه پشت سر هم میگذره
اما.....
الهم عجل لولیک الفرج
آمین یا رب العالمین
التماس دعا
|
|
11695 |
نام:
محسن
شهر:
تهران
تاریخ:
9/14/2005 1:40:44 AM
کاربر مهمان
|
برای آرزوی سلامتی برای آقا امام زمان (عج )
|
|
11694 |
نام:
ف.ب
شهر:
=
تاریخ:
9/14/2005 1:33:08 AM
کاربر مهمان
|
زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند و از صحنه رود خرم ان نغمه كه مردم بسپارند به ياد
|
|
11693 |
نام:
زینب
شهر:
تهران
تاریخ:
9/14/2005 12:23:41 AM
کاربر مهمان
|
دوست خویم مینو جان
در انجام اعمال و احکام دینی تابع احساس و تردیدهای درونت نباش بلکه سعی کن براساس همانچه حکم است عمل کنی
مثلا وقتی از دستشویی بیرون می آیی تو شک داری که پاهایت نجس است و مطمئن نیستی و در احکام آمده وقتی در نجاست چیزی شک داری اجتناب از آن لازم نیست پس هیچ دلیلی نیست که پاهایت را بشویی .
امیدوارم این حالتت را زودتر ترک کنی و راحتتر اعمالت را انجام دهی . دوستت زینب
|
|