اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
116382 |
نام:
مارال
شهر:
مسيرسبز
تاریخ:
8/19/2013 10:28:30 AM
کاربر مهمان
|
" اللهم صل علي محمد وآل محمد"
زينب عزيزم ازتهران : خوش اومدي خواهري ، قربون اون دل تنگت برم كسايي مثل شما وپدر ارجمندتون خيلي به گردن ماحق دارن، مطمئنا هروقت درددل كني بابا حتما خواهد شنيد، شرمنده ايم ماهيچي براي جبران فداكاري امثال پدر گراميت انجام نداديم، مطمئن باش پدرت مهمان شهيد كربلاست، هروقت دوست داشتي ومارو لايق شنيدن درد ودلات دونستي حرف بزن .بچه هاي اينجاپاك وآسمونين مثل خودت حرفاشون، دلدارياشون مثل آب رو آتيشه.هروقت دلت خيلي تنگ شد ياد دلتنگي هاي بي بي رقيه وحضرت زينب باش وگريه كن آروم ميشي. سفارش مارو هم به باباي مهربونت بكن، اميدوارم حال مادر عزيزت هرچه زودتر خوب بشه براي شفاي مادرت يس ميخونم .التماس دعا
|
|
116381 |
نام:
معصوم
شهر:
تنهايي
تاریخ:
8/19/2013 10:02:30 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستاي عزيز سلام دوستاي قديمي خيلي وقتا كامنت ها رو ميخونم اما هيچ وقت تو بحث ها شركت نكردم. راستشو بخوايد من يه مشكلي دارم. اما كسي رو واسه مشاوره ندارم. من دانشجوي ارشدم. رشته خوبي هم ميخونم حالا بماند كه چي و كجا ميخونم. من يه دختر مذهبي، چادري، يكم رو به زياد شيطون، شلوغ و بدون آروم وقرار و روابط اجتماعي قوي و خيلي شاد يعني سعي ميكنم هيچ كس غم تو چهره من نبينه. تو كلاس ما تو دانشگاه جمعا 5دختريم و 25 تا پسر. از5تا دختر 3 تاشون متاهلن و من و يكي ديگه مجرد. بماند كه من سوژه همه پسراي مجرد كلاسم. البته به خاطر اخلاقم. خيلي هاشون سعي كردن به من نزديك بشن. البته من اهل دوست پسر و از اين حرفا نيستم. يكي از پسراي كلاس كه از من 2سال كوچكتره به شدت به من ابراز علاقه ميكنه. كاراي منو انجام ميده. لب تابمو تو دانشگاه واسم اينور و اينور مياره. از لحاظ تيپ هم به بچه مذهبي ها مي خوره. بعد4ماه آشنايي ازم خواستگاري كرد.
|
|
116380 |
نام:
ریحانه
شهر:
نظرآباد- کرج
تاریخ:
8/19/2013 9:13:58 AM
کاربر مهمان
|
سلام به بچه های حرف دلی ها . سلام مهسا ۱ از تهران / سلام نردبانی سوی خدا / سلام عطیه خانم / سلام آقای هادی / سلام مهسا راستین /سلام زینب از تهران /سلام گمنام / سلام مجنون مهدی / سلام خانم سحر /و سلام به شیدا خانم گرامی از مشهد .
|
|
116379 |
نام:
اسما زهرا
شهر:
بیت الشهدا
تاریخ:
8/19/2013 9:12:07 AM
کاربر مهمان
|
زینب خانم از تهران:
سلام نوشتتونو که خوندم فقط سرمو زیر انداختم و اشک ریختم... تورو خدا منو شرمنده ترم نکنین... دلم میخواد از ته دلم فریاد بزنم... که آآآآآآآآآآآآی شهدا کجائید؟ منم دریابید... نذارید شرمنده خون ریختتون باشم... زینب عزیزم ... تورو خدا همیشه بیا اینجا .. از بابای نازنینت و دلتنگیای قشنگت بگو ... شما باید افتخار کنی که پدری زنده ی جاوید داری... کاش من این لیاقتو داشتم... کاش... روح پر فتوح پدر بزرگوارتون همیشه متوجه شماست.. پس نگو من تنها مامانمو میبرم دکتر...
بابا همیشه حواسش به شما هست ...
برا مامانتون دعا میکنم که شفا پیدا کنه.. من هر جا کارم گیره فقط شهدا رو صدا میزنم ... بخصوص شهدای گمنام خوشنام رو ...میدونین چرا ؟ آخه اونا مادرشون .. حضرت صدیقه شهیده است ... هر روز و هر شب به بالینشون میره و دست به سرشون میکشه... شهدای خوشنام سر سفره حضرت زهران تو بهشت... خوب زرنگی کردن و راه مادرشون زهرا رو انتخاب کردن.. گمنامی!!! به خودشون قسم یه جوری دستمو میگیرن که خودمم باورم نمیشه... لازم به دعای من نیست ..خون شهید خوشنام گرامی در رگهای شما جریان داره ... هر لحظه بابای نازنینت براتون دعا میکنه.
فکر نکن بابا رفته تو بهشت و شما رو ولتون کرده به امون خدا .. نه.. برو گلزار شهدای خوشنام و به هر شهیدی که سلام میدی باباتون جواب سلام میده..چون همه شون هم نامند...
همیشه اینجا باش ... فضای اینجا رو به نام زیبایت مزین کن زینب خانم صبور و گرامی
خانم زینب کبری دستگیرتون
|
|
116378 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
8/19/2013 9:02:50 AM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمد وال محمد
درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل
سلام ودرود بر مجنون المهدی گرامی . ممنون محبتتون هستم
یه بیشنهاد داشتم . به جای مطرح کردن غم وغصه ها که هممون باهاش یه طورای دست و پنجه نرم می کنیم . بیاییم راه موفقیت را به هم نشان بدیم.
بالاخره هریک از دوستان تجربیات مفیدی در ارتباط با کار و تحصیلات دانشگاه و زندگی و غیره داره. بیایید قرار بگذاریم هرکسی موفقیتی بدست آورده راهش را نشون دیگران بده و تجربیاتش را به همه منتقل کنه!
خود منم مشکلاتی دارم ولی اینقدر که ما دیگران را گوش شنوا می بینیم آیا خدای شنوای بینا و توانا را می بینیم؟؟؟
اگرکسی مشکلی داره چرا با خدا صحبت نمی کنه ؟؟
مگه این نیست که شما وقتی وسیله ای را میخرید وقتی به مشکلی برمی خوره به سازنده یا شرکتش یا فرد متخصص مراجعه می کنید؟
مگر جز ذات اقدس پروردگار قادر به حل مشکلات ومصائب ماهست ؟؟
اگر حافظه ام یاری کنه مثل اینکه حضرت آیت الله بهجت این مطلب را (صحبت با خدا) مطرح کرده بودند .
مجموعا کار را به کاردانها وکاربلدها بسپاریم . به خودمون اجازه ندیم هرکسی حرفی زد یه جوابی بدیم . چطوره که ما مریض میشیم دکتر میریم .یا به متخصص مراجعه می کنیم . اگر یاد بگیریم هرکسی کاری را که بلده ودرش تجربه داره انجام بده شاید بهتره باشه !
البته ببخشید بنده قصد جسارت به شخص یا اشخاص خاص ندارم یعنی مطلب کلی بود و مخاطب خاص نداشت .
ببخشید نظر وپیشنهادی بودی که به فکر رسید.
التماس دعا دارم
|
|
116377 |
نام:
مارال
شهر:
نوشهر
تاریخ:
8/19/2013 8:05:16 AM
کاربر مهمان
|
شهیدآویتی همیشه سلامت سرزنده باشی
|
|
116376 |
نام:
شهید امیر کبیر
شهر:
وطن
تاریخ:
8/19/2013 7:39:52 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان صبحی سحر خیز شدم با انرژی خوب یه لطیفه تقدیم به همگی: (حیف نون پشت در اتاق عمل بود، پرستار صدا می زنه :همراه مریض... غضنفر میگه:.... ۰ ۰۹۱۲۴۸۷...
|
|
116375 |
نام:
نگین
شهر:
ازشهرخدا
تاریخ:
8/19/2013 4:01:25 AM
کاربر مهمان
|
سلام غریب از تنهایی ..خواهری میدونم سخته درک میکنم ولی میگذره.باور کن میگذره.شاید اولش سخت باشه ولی اروم اروم عادت میکنی. شرایطو واسه خودتو اون سخت نکن. به الان نگاه نکن به بعدش فکر کن که میاد و انشالله به یاری خدا زندگی اروم و قشنگتون رو شروع میکنین.. انشالله به ارزوهای قشنگتون برسین.
|
|
116374 |
نام:
نگین
شهر:
ازشهرخدا
تاریخ:
8/19/2013 3:44:55 AM
کاربر مهمان
|
سلام ایه جون خوبی بخاطر کمک و پیشنهادت ممنون..
|
|
116373 |
نام:
یه ادم
شهر:
تهران
تاریخ:
8/19/2013 1:17:37 AM
کاربر مهمان
|
سلام.. پر حرفم.. می خوام همه رو بگم و راحت بخوابم.. تا روز بعد رو بدون هیچ دغدغی ای صبح کنم.. من تو یه سنیم که به قول استاد دلشاد دل دخترای این سن خیلی راحت قاب دستمال میشه.. بچه های زیادی رو میشناسم که به قولی عاشق میشن و دوست میشن و بعدش این نشد اون یکی.. اون نشد بعدی.. و بعد به خودشون میگن ما عاشق شدیم.. من خداروشکر اهل دوستی و این چیزا نیستم واز پدر و مادرم و به خاطر تربیتی که منو کردن تشکر می کنم... احساس می کنم ادمم و خداروشکر که مث حیوون رفتار نمی کنم... اره نماز و روزم و درست حسابی نیست ولی از خیلی از رفتارها و کارهام راضیم و مدیون پدر و مادرمم... این جا اولین جاییه که خیلی واضح تر از همیشه می خوام حرف بزنم.. سال ۸۷ احساس کردم دوسش دارم.. فامیل بود و من هزاران ارزو داشتم .. می دیدمش قلبم تند تند میزد خوشحال میشدم.. از خدا می خواستم بیشتر و بیشتر ببینمش.. کار ما به تماس تلفنی و یه بار بیرون رفتن هم کشید.. رابطه ما رو نمیشه اسمش رو گذاشت دوستی چون ما شرم داشتیم حتی همدیگرو نگاه کنیم و من از این بابت واقعا خدارو شاکرم و بازم مدیون مادر و پدرمم... رفتار بدی داشتم و طلب حلالیت می کنم.. بهار ۹۲ اس دادم و متوجه سردیش شدم... خودم شروع کرده بودم .. بله رابطه ما حدود ۵.۶ سال طول کشید... امسال درسم تموم شدو راحت شدم.. برام خواستگار اومد ردش کردم با این که شرایط عالی نسبت به شخص قبلی داشت. اما یه حس گناه نسبت به خواستگارم داشتم و دارم.. که اولا نمی تونم این حرف ها رو بهش بزنم و درباره گذشتم با افتخار براش صحبت کنم و درثانی اگر وارد زندگی شم و نتونم شخص قبلی رو فراموش کنم و به این علامه مند نشم چی؟؟ این فکر ها مدام در سرم بود و منو نابود می کرد تا این که هر دوبار در خواستشو نو رد کردم.. وهر روز به یاد پنج شش سالی که گذردوندم بودم... تونستم خواستگارمو ببینم.. شب بعد از این که دیدمش با خدام نشستم و صحبت کردم یه دل سیر صحبت کردم.. گفتم خدایا این همه گریه و زاری که ببینمش اما تو تو تقدیر من اینو نخواسته بودی با اینکه عاشقشم و ارزومه که ببینمش اما من اینو که نمی خواستم ببینمش و قشنگردیف کردی بریم خونشون.. خدایا کفر نمی گم اما این قضیه چیه؟؟ حکمتت چه جوره؟ زار زدم و ناله کردم.. گفنم خدایا تکلیفمو مشخص کن موندم تو دوراهی.. تا این که امشب بعد از ۵.۶ ماه اس داد اونم به دوستم... فهمیدم مثل قبل دیگه علاقه ای به این ندارم که حتما جواب اسشو بدم.. مطمئنم این از کارای خداست و خدا بهم فهموند: خلایق هرچه لایق:)
|
|