هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
116312
نام: محسن
شهر: اهواز
تاریخ: 8/17/2013 6:58:05 AM
کاربر مهمان
  *****سلام*****


سلام رفقای حرف دل!!!!


مدت کوتاهی غیبت داشتم.
واسه تبلیغ رفته بودم جاییکه اینترنت نداشتم
خیلی دلم واستون تنگ شده بود.
خوشحالم که اومدم .
116311
نام: مهسا.راستین
شهر: حرف دل
تاریخ: 8/17/2013 12:49:21 AM
کاربر مهمان
  سلام***سکوت همیشه به معنی رضایت نیست شاید کسی دارد خفه میشود پشت سنگینی یک درد...*** کلی حرف دارم اما چیزی نگم بهتره.
*وجود جان لطفا 2 دسته صلوات برام ثبت کن.*منم گدای فاطمه شاید خیر نرفتند به کربلا همین بود که پایان نامه ت رو به موقع ارائه بدی و بعد با خیال راحت بری کربلا واسه ماهم دعا کنی دلم بدجور گرفته شما اعتقادت از من خیلی بیشتره خواهش میکنم برام دعا کن
*آیه عزیزم با تاخیر چهارمین سال فوت همسرتو بهت تسلیت میگم.آیه جان خداروشکر که کسی تو این دنیا موندنی نیست خداروشکر که مهدیس هست که وقتی میخنده یا شیرین زبونی میکنه یا بوست میکنه اون لحظه رو با دنیا عوض نمیکنی.خداروشکر که خاکی هست قبری هست که وقت دلتنگیات بری سراغش وای از دل تنگ وای از اشک نریخته و حرف نزده.میگفتم یه روزم به مرگم بمونه بهش میگم چقدر دوستش دارم اما...صبور باش خواهرکم میگذره
116310
نام: شهید
شهر: میدان جنگ
تاریخ: 8/17/2013 12:09:15 AM
کاربر مهمان
  همه آحاد شریف ملت ایران باید پشتیبان ولایت فقیه و فرج آقا امام زمان عج دعا کنند.
116309
نام: منم گدای فاطمه
شهر: انتظار
تاریخ: 8/16/2013 10:56:06 PM
کاربر مهمان
  بــــــــــه نـــــــــــــام الــــــــــــــلـــــــــــه

سلام بر یه دختر 18 ساله از شهر شمال غرب،

اولا حضورتون رو در این فضای نورانی خیر مقدم میگم و

ثانیا باید خدمت شما خواهر خوبم بگم که بنده هم دقیقا همین مشکل شما برام پیش اومده

و بنده هم مثل شما خیلی بابت این قضیه ناراحت بودم و حسرت روزای خوبه با خدا بودن رو میخوردم

تا اینکه چند روز پیش که خدمت یکی از اساتید اهل فضل و معنام بودم همین قضیه رو خدمتشون عنوان کردم

ایشون فرمودن،حال مثل آب و هوا میمونه یه روز هوا خوبه یه روزم بد،
حالات ما هم همینطوره
خصوصا حالات معنویمون،یه روز حال دعا و مناجات داریم یه روز نداریم و این طبیعیه
چون حال دست خداست یه روز بهمون حال اساسی میده واسه مناجات با خودش یه روزم این حال رو میگیره تا ما به خوبیِ حال اون موقمون مغرور نشیم
و فکر نکنیم دیگه از اولیاءاللهیم و با خودمون بگیم :این منم طاووس عِلِّییین شده
ایشون میفرمودن اگر حال دعا و مناجات ندارید خودتون هم مثل بختک رو خودتون نیفتید

و خودتون رو سرزنش نکید که من از خدا دور شدم چون این بیشتر رو شما اثر منفی داره

استادمون میفرمودن معرفت اینه که بدونی حال دست خداست
واینکه فرمودن خودتون رو مدیریت کنید،همونطور که زیر آفتاب نمیرید وقتی حالِ دعا ندارید سمت دعا نرید

امیدوارم تونسته باشم حقیقت مطلبی رو که استادمون فرموده بودن انتقال بدم
وگرنه مدیون ایشون خواهم بود،

امیدوارم این حرفا راهگشای کار شما دوست و خواهر خوبم شده باشه...

الـــــتــــــمــــــــاس دعــــــــــــا
116308
نام: نگین
شهر: ازشهرخدا
تاریخ: 8/16/2013 10:50:35 PM
کاربر مهمان
  سلام واسه یه موضوعی ازتون کمک خواسته بودما... چرا هیچکی پیشنهاد نداده...
116307
نام: فراموش شده
شهر: جایی ندارم
تاریخ: 8/16/2013 9:49:43 PM
کاربر مهمان
  خدایا حس می کنم من کوچکترین انسان روی زمینم چون هیچ توجهی به حرفهای من نداری خدایا من احساس میکنم مرده ام و ... خدایا می دانم سختیها انسان را می سازند ولی باور کن دیگر نمی توانم خدایا جانم فدای تو مرا رها نکن تو تنها پناه منی و یاوری به جز تو ندارم خدایا کمکم کن . دعام کنید
116306
نام:
شهر:
تاریخ: 8/16/2013 9:46:47 PM
کاربر مهمان
  يا الله
بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران: اگر روزي اسراء برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانيد و بگوييد خميني در فکرتان بود
با تبريك و تهنيت 26مرداد سالروز بازگشت آزادگان سرفراز هشت سال دفاع مقدس جمهوري اسلامي ايران به مهين عزيز و سربلند ايران اسلامي
سلام آزادگان سربلند وطنم
آزادگاني كه ياد و خاطره و بوي شهيدان و مكتب شهادت ميدهيد...آزادگاني كه كاه كبوتر نامه رساني بودند براي پدر مادري خواهر و برادري چشم انتظار فداكار كه بايد پيام شهادت همرزمي دوستي هم بندي را به خانواده اش داده و به چشم انتظاريشان پايان دهيد...آزادگاني كه رفتند جنگيدند اسارت كشيدند شكنجه ديدند ايستادند مرد و مردانه و با صلابتشان شكستند ابهت پوشالين دشمن را تا ما امروز آزادانه زندگي كنيم و در بند اسارت نباشيم...آزادگاني كه وقتي مي رفتند آنچه بر لب داشتند ذكر شهادت بود نه بند اسارت و آه و حسرت...اما رفتند اسير شدند و اسارت كشيدند و در چنين روزي بازگشتند و بر عهد و پيمان استوار و پابت قدم ماندند
بازگشتند تا پيداشده يكي باشند كه گمش كرده بودند و از او هيچ نشاني نداشتند...بازگشتند تا پايان دهند به انتظار چشمان منتظري كه چنيدين سال بود چشم انتظارشان بود...بازگشتند تا فرزندانشان آغوش گرم پدر يابند و دستان مهربانش بر سر...بازگشتند و بر سر عهد و پيمان ماندند
به راستي ماندند همه آناني كه از اسارت با غرور و سربلندي برگشتند يا نه بنا به گفته شهيد بزرگوارحميد باكري دسته دسته شدند و عده اي همه را از ياد بردند و عده اي پايدارماندند و خون دل خوردند و دق كردند ومردند... نمردند پركشيدند و رفتند...
حال شما برادر آزاده ام نميدانم با گذشت 23سال در كدام دسته قرار داريد چه آنان كه به قول شهيد بزرگوار از گذشته پشميان شدند يا آناني كه دنيايي شدند و چه آناني كه همچنان آزاد و آزاده ماندند و از جنگ و جبهه و شهيد و شهادت يادگارند و همچنان به سوي حق پرمي كشند
آري من به عنوان فردي از اين جامعه براي همه آنان احترام قائلم همه آناني كه زماني براي آزادي وطنم بي هيچ چشم داشتي آزادي خويش را دادند و در اسارت ماندند به دور از هر دسته بندي امروزي
آري همه شما براي من قابل احتراميد و ارزشمند
من ديدم پدري را كه بعد از هشت سال اسارت و بازگشت كودك يكساله اش كه كنون نه ساله شده بود او را نمي شناخت و تا چندين سال از پدر دوري مي جسد ديدم پدرش شكست تا فرزندش دختر دلبندش او را به عنوان پدر بپذيرد و از او دوري نگزيند...من ديدم پدري را كه با پا رفت و بي پا بازگشت اما نميدانم واقعا بر او چه گذشت اويي كه با صلابت ميگفت فقط براي خدا بود هديه اي به خدا بود با گذشت چندين سال ديگر نگفت ...من شنيدم از پدري كه وقتي بازگشت اصلا هماني نبود كه ميرفت بازگشت با روحي رنجور اعصابي داغون بدني مجروح آنقدر شكنجه اش داده بودند كه تا مدتها بازگشتش را باور نداشت تا مدتها با كابوس از خواب بيدار ميشد تا مدتها هذيان ميگفت و در بيداري از شهادت دوستانش با چشماني گريان و تني لرزان كه چگونه جلوي چشمانش زنده زنده پوست تنشان را ميكندند دست و پايشان را قطع مي كردند و سرب داغ در گلو داغي بدن با اتو و... ميگفت ميگفت و ميگفت بي هيچ ارادي همچنان با تني لرزان و براي آرام كردنش بايد متوسل به آرام بخش ميشدي آري او ديگر همان آدم قبل نبود همان آدم قبل نيست...من شنيدم از پدري كه مثال مثل معروف شد آش نخورده و دهن سوخته زخم زبانهاي شنفته وسهميه هاي نگرفته ...من شنيدم از پدري كه مي خواست همچنان يادگار بماند اما نگذاشتند كه بماند آنقدر زخم زبان از آشنا
116305
نام: مجنون مهدي(عج)
شهر: كوفه...
تاریخ: 8/16/2013 9:14:06 PM
کاربر مهمان
  سلام وعلي آل ياسين....


سلام ودرود بر شهدا وامام شهدا....



سلام ودرود بر دوستان قديمي وجديد باغ شهيد آويني...



التماس دعاي فرج
116304
نام: هادی
شهر:
تاریخ: 8/16/2013 8:50:00 PM
کاربر مهمان
  فاطمه کیست ؟
2- فاطمه همان جمال خوروشی است که همه عارفان اسلامی را آواره

کوه و بیابان نموده است. همچون حافظ شیراز و باباطاهر و ... من نمی دانم


که آیا مثلاً حافظ ، نام زمینی جمالی را که هر سحرگه دیدار می نمود می دانست

یا نه . ولی من می دانم.

-----------

9- اول قصد داشتم رساله « فاطمه شناسی » را بنویسم که دستم لرزید و کتاب

« علی شناسی » و « محمد (ص ) شناسی» را نوشتم و بخود گفتم ای مرد بیا


و از این سودا در گذر و کاری به کار فاطمه نداشته باش او زن است و عصمت

و فطرت خداست...

-------------------

13 - فاطمه با استفاده از نقاب، هم چشم خود را بر نامحرمان می بست و

هم چشم نامحرمان را بر خود. و بلکه صدایش را خفیف و زننده می ساخت


تا دل از نامحرمان نبرد. با گذاشتن انگشتی در دهان به هنگام سخن گفتن

با نامحرمان. این مسئله امروزه به شوخی می ماند ولی انسانی که بداند


مقام عفت و عصمت چیست به حماقت و حقارت خود می خندد.

-----------------------

14- آدمی که یک مادر اشرافی و پدری که به مثابه سلطان عرب بود داشته باشد

و آنوقت از گرسنگی سنگ به شکم ببندد و برای حفظ دل خود نقاب بزند و انگشت

در دهان بگذارد که هیچ موجودی از بیرون در دل و شکم او راه نیابد الا اینکه

از خودِ خودِ خدا باشد.

----------------------

24- فاطمه معلومترین زن نامعلوم تاریخ است و معروف ترین زن نامشهور تاریخ.

و پیداترین زن ناپیدای تاریخ : جمال خدا !



۱- انسان کامل جلد اول(سرگذشت علیین)(سلوك روحي انبياء و چهارده معصوم)


دانلود

از کتاب " سرگذشت علیین ( انسان کامل ) استاد علی اکبر خانجانی
116303
نام: ص
شهر: ه
تاریخ: 8/16/2013 8:33:12 PM
کاربر مهمان
  مستندساز نجیب
مستندسازى كه من اصرار داشتم باقى بماند، به خاطر نقش ویژه‌ى آن در حفظ فضاى جنگ در كشور است؛ نه این‌كه بخواهیم القاى حالت جنگى بكنیم. الان كه عملاً جنگ نیست لكن ما مى‌خواهیم نگذاریم آن احساسات و حالتى كه در دوران جنگ بود، از حافظه‌ها زدوده شود. باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه كنید. اگر بتوانید مستندسازى را ادامه دهید، به نظر من كار مهم و خوبى است. البته در مستندسازى، نقش كلام همان كارى كه خود مرحوم شهید آوینى مى‌كرد خیلى مهم است. هم نوشتار و هم بیان آن نوشتار، بسیار بسیار مهم است. اگر نكته‌گویی‌هاى او نبود، خیلى از منظره‌ها اصلاً معنى نداشت. من تا مدت‌ها كه روایت فتح پخش مى‌شد، اصلاً شهید آوینى را نمى‌شناختم؛ ولى از مشتری‌هاى همیشگى روایت فتح بودم. یعنى هر شب جمعه، حتماً مى‌نشستم و این برنامه را نگاه مى‌كردم. روى من تأثیر زیادى مى‌گذاشت و مى‌دیدم كه این كلام چقدر اثر دارد. یك‌وقت همان جوانان آمدند پیش من ـ به نظرم مال جهاد بودند ـ من در همان جلسه گفتم: «این صداى نجیبى كه این‌ها را بیان مى‌كند، چیز خیلى جالبى است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. كسى هم به من نگفت كه «این آقاست.» اما بعدها خود ایشان به من نوشت: «آن كسى كه این‌ها را تهیه مى‌كند، من هستم.»

كسى كه مى‌خواهد چنین برنامه‌هایى بسازد، باید آن نجابت و معصومیت و استحكام و اطمینان به سخن را داشته باشد. گاهى حرفى را كسى مى‌زند و حرف بزرگى است؛ اما پیداست كه خودش اعتقادى به این حرف ندارد. اما این صدا، آن صدایى است كه بزرگترین حرف‌ها را مى‌زد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً مى‌گفت: «این جوانان ما، به راه‌هاى آسمان آشناترند تا به راه‌هاى زمین.» این را چنان مى‌گفت كه گویا راه‌هاى آسمان را خودش رفته، دیده و مى‌داند كه این‌ها آشناتر هستند! ما خیال مى‌كنیم صداى جنگى باید صداى كلفت و نخراشیده‌اى باشد اما ایشان آن‌طور صدایى نداشت. صدایى بود معصوم و نجیب و در عین‌ حال استحكامى ویژه داشت؛ در قالب نوشتارى قوى و هنرمندانه. این نوشته‌ها، نوشته‌هاى قوى و خوبى بود. خود ایشان مى‌نوشت و خودش هم اجرا مى‌كرد. اگر بتوانید روى این‌ها كار كنید و چیز خوبى تهیه كنید و لو نتوانید نیم‌ساعت برنامه بدهید، عیبى ندارد. یك‌ ربع برنامه هم بدهید، خوب است. مقدمه‌اش را كم كنید. مقدمه‌ى طولانى، خوب نیست. مقدمه، هرچه خوب باشد، باید كوتاه باشد. چرا؟ چون تكرارى است. من مقدمه‌ى برنامه‌ى اول را با لذت گوش مى‌كنم. در برنامه‌ى دوم، این لذت كم مى‌شود. برنامه‌ى چهارم و پنجم، دیگر یك چیز تكرارى است. لذا، مقدمه هر چه كوتاه‌تر باشد بهتر است و آن رنج و ملالت تكرار را كم مى‌كند. اما اصل برنامه را اگر نمى‌توانید زیاد كنید، یك ربع، ده دقیقه قرار دهید. اگرچه خود شهید آوینى هم نمى‌توانست. همان چند برنامه‌اى كه ایشان بعد از جنگ تهیه كرد، خیلى ممنون شدم؛ واقعاً هم عالى بود اما با چیزى كه در زمان جنگ بود، فرق داشت. مصاحبه با تهیه‌كنندگان مجموعه‌ى «روایت فتح» در مورد شهید آوینی - 1372/06/11

<<ابتدا <قبلی 11637 11636 11635 11634 11633 11632 11631 11630 11629 11628 11627 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=11632&mode=print