اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
116152 |
نام:
سید عابد
شهر:
تهران
تاریخ:
8/12/2013 2:43:49 PM
کاربر مهمان
|
دلم که خیلی پرازحرفه اما بیشتراز اینا دردی توسینمه که بادعای مادرم وبقیه دوستان حل میشه ولی مادرم دعا نمیکنه.دوست دارم شهید بشم ولی مادرم دعا برام نمیکنه شما برام دعا کنید.باتشکر التماس دعا
|
|
116151 |
نام:
زينب
شهر:
يك وجب خاك
تاریخ:
8/12/2013 2:32:12 PM
کاربر مهمان
|
ادمي گاهي نميداند
ادمي گاهي نمي خواهد بداند
ادمي گاهي نه ميداند و نه مي خواهد بداند
خداوندا
مرا در گروه جاهلان مپسند
و اگر من در دست جاهلانم
مرا در جهل مركب قرار مده
فرصتي ده تا بدانم كه نمي دانم
|
|
116150 |
نام:
محتاج دعا
شهر:
تهران
تاریخ:
8/12/2013 2:23:36 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه خوبان حرف دل ، به همه دوستان مخلص این محفل ، سلام و عرض تسلیت و همدردی به آیه مهربون و مهدیس کوچولو خداوند همسر گرامی شما را غریق رحمت بی واسعه خود فرموده و روحش را قرین ائمه اطهار و معصومین بنماید. این مطلب را جهت ابراز همدردی در چهارمین سالگرد همسر فقیدتان تقدیم میکنم : آن دو چشم مست و نرگس که هر شب انتظارم میکشید ، خوش به خواب مرگ رفت ، چراغ خانه ات خاموش ، حریم منزلت افسرده و همچون دل بی مادران مرده ، در و دیوارها بسته و من خاموش و جان خسته کنار دیوار خانه ات چون نگاهی سرد و مات پژمرده افتاده ام... بهارم ! در هرم و گرمای سوزان مرداد رفتی و من بی بهارم...و اکنون در خزان نبودنت مرداد هم سرد و بی روح و غم انگیز است... آیه خانم راستش از سوز نوشته هات در غم مرد زندگیت هوس نوشتن کردم ولی شما که عاشق همسرت بودی و هستی باید همیشه حضورش رو حس کنی ! نباید این همه غمگین باشی ، باید به مهدیس از محبتش و برای خودت پرهیزگاریش سخن بگوئی... نه از غم فراغش فقط بنالی... عزیزم اگر تو عاشق واقعی همسرت بودی قطعاً این عشق با اندیشه و حسابگری در تضاد است ، محدودیت عشق نیست عشق حصار نمی شناسد عشق زمان نمی شناسد عشق با مکان بیگانه است : گر در یمنی چو با منی پیش منی گر پیش منی چو بی منی در یمنی من با توچنانم ای ای نگار یمنی خود در غلطم که من توام یا تو منی تو آسایش حقیقی معشوقت را میخواهی ، تو از میان رفته ای و این اصل از اندیشیدن نمی آید این آرامش ماورای عقل است در سرزمین عشق اخلاقیات عامه رنگ می بازد و اگر کسی به این وادی قدم بگذارد از تظاهر اجتماعی که از اندیشیدن و محافظه کاری نشأت میگرد رها میشود : سجاده نشین باوقاری بودم بازیچه کودکان کویم کردی پس با عشق همسرت شاد باش و شاد زندگی کن...برات آرزوی بهترین لحظات و بیشترین کامیابی و سعادت را از خدای متعال دارم.
|
|
116149 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
8/12/2013 2:15:16 PM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمد وال محمد درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل
شنیدم مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تبریزى معروف -که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحبدلِ زمان خودش بوده است- اوایلى که براى تحصیل وارد نجف شد، با اینکه طلبه بود ولى به شیوه اعیان و اشراف حرکت مىکرد.
نوکرى دنبال سرش بود و پوستینى قیمتى روى دوشش مىانداخت و لباسهاى فاخرى مىپوشید؛ چون از خانواده اعیان و اشراف بود و پدرش در تبریز ملکالتجار بوده یا از خانواده ملکالتجار بودند. ایشان طلبه و اهل فضل و اهل معنا بود و بعد از آنکه توفیق شامل حال این جوان صالح و مؤمن شد، به درِ خانه عارف معروف آن روزگار، استاد علم اخلاق و معرفت و توحید، مرحوم آخوند ملاحسینقلى همدانى -که در زمان خودش در نجف، مرجع و ملجأ و قبله اهل معنا و اهل دل بوده است و حتّى بزرگان مىرفتند در محضر ایشان مىنشستند و استفاده مىکردند- راهنمایى شد.
روز اولى که مرحوم حاج میرزا جوادآقا، با آن هیئتِ یک طلبه اعیان و اشراف متعین به درس آخوند ملاحسینقلى همدانى مىرود، وقتىکه مىخواهد وارد مجلس درس بشود، آخوند ملاحسینقلى همدانى، از آن جا صدا مىزند که همانجا -یعنى همان دمِ در، روى کفشها- بنشین. حاج میرزا جواد آقا هم همانجا مىنشیند. البته به او بر مىخورد و احساس اهانت مىکند، اما خودِ این و تحمل این تربیت و ریاضت الهى او را پیش مىبرد. جلسات درس را ادامه مىدهد. استاد را -آنچنانکه حق آن استاد بوده- گرامى مىدارد و به مجلس درس او مىرود.
وادامه ..... http://sorooshdel.blogfa.com
|
|
116148 |
نام:
آیه
شهر:
مرداد سرد
تاریخ:
8/12/2013 1:32:47 PM
کاربر مهمان
|
سلام به همه
سلام به مدیریت محترم ممنون از پیام تسلیت و همدردی تون
سلام به مهسا خانم از تهران /من نگفتم نیست گفتم پیامی نداده جواب هم ندادید حتماً نمی شه مزاحمی باشه عزیزم شاید یکی هست که واقعاً باهات کار داره و نمی دونه شما به شماره ناشناس جواب نمی دی و باید پیام بذاره شما با دوستات این قرار را داری که اگه جواب ندادم پیام بده فلانی ام اما شاید ایشون ندونه! مثلاً خود من چند سال پیش یه نفر که کارم دستش بود بهم شماره داد و حتی قبلش گفته بود شماره ناشناس را جواب نمی دم پیام بده برام اما من دوست نداشتم براش پیام بدم چند بار تماس گرفتم تا بالاخره جواب داد اما حاضر نبودم پیام بفرستم چون دوستم نبود شرایط طوری بود که برام جالب نبود بخوام براش پیام بدم حالا هم اتفاقی نیافتاده که خودت را ناراحت می کنی عزیزم به داداشت بگو جواب بده من همیشه وقتی مزاحم تلفنی پیدا می کردم همین کار را می کردم تازه شما مطمئن نیستی که حتماً مزاحمه درسته؟ موفق باشی
|
|
116147 |
نام:
.
شهر:
.
تاریخ:
8/12/2013 1:25:03 PM
کاربر مهمان
|
سلام قرارمون بود بی خداحافظی نرین انصاف نبود گفته بودین دلیلی برای نگرانی نیس نگفته بودین برای دلتنگی چی البته اونم برای شما هیچ دلیلی نداره و برای من داره به این رفتارتون عادت دارم و شاید دلبستگی باعث شد رفتاری رو که هیچوقت دوس نداشتم تحمل کنم. دلبستگی و نه وابستگی. تفکیک کردنشون کمکم کرد که بی توقع باشم و بتونم ...هیچی میدونم که ادما به دلیل خوبی وارد زندگی یکی میشن و به دلیل بهتری از رندگیش خارج میشن اینا رو از خودتون یاد گرفتم اما از مرامتون جدا بود که بهم اجازه بدین بگم و بعد هیچی که هیچی و این نگرانم میکنه. به خودم حق میدم نگران بشم. برای نگرانیم دلیل دارم. و اون دلبستگیمه که هیچ وقت نذاشتم بفهمین. اخ که خیلی وقت بود میخواستم این حرفا رو به یکی بگم و اروم شم خدایا شکرت که جاهایی هست که ادم حرفای دلشو میتونه بگه بدون اینکه کسی بشناستش بهش ایراد و تشر بزنه که اینا حاشیه ست بدون اینکه کسی به روش بیاره . بدون اینکه کسی خیال بد کنه. بدون بدون بدون..... خدایا هزار مرتبه شکرت که اینقد دوسم داشتی و داری حتی بیشتر از پدر و مادرم
|
|
116146 |
نام:
رایت
شهر:
لارستان
تاریخ:
8/12/2013 1:19:47 PM
کاربر مهمان
|
http://www.rayatolmahdi.ir/?page_id=855 یه سری بزنین بدک نیست یاهو
|
|
116145 |
نام:
هرچي دوست داري صدام بزن
شهر:
تاریخ:
8/12/2013 1:17:06 PM
کاربر مهمان
|
سلام واقعا نمي دونم چه كسي اينها رو مي خونه و جواب مي ده وقت دلم لرزيد دل نوشته هاي بعضي ها رو خوندم مي خوام بگم عزيزاي م من چن صباحيه كه مرگ داداش جونمو ديدم. چن ساليه كه مرگ بابامو تجربه كردم چن ساليه كه مر گ عزيزامو تجربه كردم تهمت ها رو تجربه كردم بي مهري ها رو تجربه كردم غم عزيزامو تجربه كردم اشك هاي خونواده مو تجربه كردم فكر نمي كردم بتونم اين قدر پوست كلفت باشمو دم نزنم نميدونم چن سالتونه يا مذكريد يا مونث ولي اين بودينيد سخته يكي تو چشات نگاه كنه بگه ترشيده سخته خواستگارتو ازتت بگيرنن واسه ي دخترش ببرن سخته شبا از درد دست به قفسه سينه ات بزني و آروم نگيري سخته داغ جلوي چشات مادرتو بزنن سخته نتوني كاري بكني سخته مادرتو از دست بدي سخته تو اين دنيا غير خدا كسي رو نداشته باشي بازم گاهي وقتا جز مرگ دعا نمي كنم ولي بازم مي گم مصيبت من كجا و مصيبت عمه مون كجا. پس زنده مي مونم و زندگي مي كنم چون خدا با ماست. الهي راضيم به رضائك التماس دعا براي عزيزام دعا كنيد براي من دعا كنيد تا بتونم سر پا بيستم .
|
|
116144 |
نام:
مریم
شهر:
تبریز
تاریخ:
8/12/2013 12:57:31 PM
کاربر مهمان
|
سلام بچه ها من خیلی وقته این حرف دل و میشناسم ولی به خاطر کنکور وقت نمیکردم بیام چند ماهی است سرم شلوغه تورو خدا برام دعا کنید خودم و پیدا کنم
|
|
116143 |
نام:
حنا
شهر:
تربت
تاریخ:
8/12/2013 12:45:33 PM
کاربر مهمان
|
خدایا چنان کن سرانجام کار توخشنود باشی ومارستگار خدایاتوخودنیزآگاهی که...
|
|