اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
11542 |
نام:
ف
شهر:
زاهدان
تاریخ:
9/11/2005 3:41:38 AM
کاربر مهمان
|
ا گه ميشه تعداد كلاسهاي حفظ قران رابيشتر كنيد.وحافظان قران را تشويق كنيد.
|
|
11541 |
نام:
کمیل
شهر:
فکه
تاریخ:
9/11/2005 3:30:25 AM
کاربر مهمان
|
دلم خوش بود یه جا پیدا کرم می تونم حرف دلای ناگفتمو بزنم .اما انگار اینجام که زمونی بوی خون و شهادت می داد داره شبیه بقیه ارزش ها به لغو و حرفا و شوخی های بی محتوا و بی معنی تبدیل می شه . امان از غفلت
|
|
11540 |
نام:
خواجه احمد جاوید الطاف
شهر:
افغانستان هرات
تاریخ:
9/11/2005 3:18:23 AM
کاربر مهمان
|
چه بگم
|
|
11539 |
نام:
پشه
شهر:
منشور
تاریخ:
9/11/2005 3:14:06 AM
کاربر مهمان
|
ووووووووویییییییییییززززززززز
هر دل که مچاله بیشتر می ماند در داخل چاله بيشتر می ماند
عاشق نشود خدا وکيلی دل نيست به سطل زباله بيشتر می ماند!
سلام به جناب ۹۹۹
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
یعنی خواهان نیشهای پشه باش
|
|
11538 |
نام:
مهاجر
شهر:
جاىها
تاریخ:
9/11/2005 3:10:11 AM
کاربر مهمان
|
هميشه سخاوت را از درخت ياد بگيريم که حتي به هيزم شكن هم سايه مي بخشى
|
|
11537 |
نام:
خواهر زاده ي يك رياضيدان
شهر:
رياضي اباد
تاریخ:
9/11/2005 3:05:10 AM
کاربر مهمان
|
زندگي رياضيات است پس بياييد خوبيها را جمع كنيم
بديها را تفريق كنيم شادي ها راتقسيم كنيم
عشق را به توان برسانيم ونفرت را زير راديكال ببريم.
|
|
11536 |
نام:
۹۹۹
شهر:
۹۹۹
تاریخ:
9/11/2005 2:42:51 AM
کاربر مهمان
|
سلام ( پشه ) :
چرا دیگه پیغام نمی ذاری ؟
چیه وجدان درد گرفتی ؟
راستش خیلی ازت خوشم می آد چون متفاوتی . ولی ای کاش دست از سر بی قرار بر می داشتی .
آخه من از ارادتمندان بی قرار هم هستم چون خیلی با معرفت و بامرامه.
|
|
11535 |
نام:
===
شهر:
===
تاریخ:
9/11/2005 2:28:27 AM
کاربر مهمان
|
دوست داشتم یه آدمه دیگه بودم .
تو یه خانواده ی دیگه به دنیا اومده بودم . تو یه شهر دیگه به دنیا اومده بودم .
بابام مثل بقیه باباها خوش اخلاق بود و به من اجازه می داد لااقل پوششم را خودم انتخاب کنم . به نظر شما این یه توقع زیادی هست . آیا من به عنوان یه انسان نباید حق انتخاب لباسم را داشته باشم . البته یه وقت فکر نکنید منظور من لاتی والوات گری هست .
ای کاش می تونستم به خودم افتخار کنم .
ای کاش احساس با ارزش بودن می کردم .
ای کاش می تونستم اونی که می خوام باشم .
می دونم که خدا خیلی نعمت به من داده ولی من نعمت آزادی و اختیار را که حق مشروع هر انسانی هست راندارم و این خیلی روی من تاثیر بدی گذاشته و از من یه آدم عصبی ساخته .
پدرم و جو خانوادگی و فرهنگی که من توش به دنیا آمدم حق ابراز وجود را به من نمی ده .
احساس می کنم همیشه باید از وجودم شرمنده باشم .
دوست داشتم احساس دارندگی کنم ولی نمی تونم.
مطمئنا اگر محیطی که من توش به دنیا اومدم یه محیط دیگه بود من اینقدر مشکل نداشتم .
واقعا اونهایی که تو خانواده های با فرهنگ به دنیا می یان تو عالم ذر چه کار کردن که الان نباید رنج من را تحمل کنند.
|
|
11534 |
نام:
یزد
شهر:
یزد
تاریخ:
9/11/2005 2:15:46 AM
کاربر مهمان
|
خداوند خوب و بد را به شما نمایانده است .
از شما حرکت از او برکت .
|
|
11533 |
نام:
شهید گمنام
شهر:
جزیره مجنون
تاریخ:
9/11/2005 1:57:32 AM
کاربر مهمان
|
راز غربت را یاران! در قربانگاه بر سرهای بریده فاش می کنند و میان ما و حسین (ع) همین خون فاصله است بگذار بگویم که طلسم شیطان ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمی شکند.
اگر رسم بر این است که صبر را جز در برابر رنج نمی بخشند و رضای او نیز صبر است پس این سر ما و تیغ جفای تو ...
شمر بن ذی جوشن را بیاور بر سینه ی ما بنشان تا سرمان را از قفا ببرد و زینب (س) را نیز بدان تماشاگه راز بکشان.
جانا عاشق کسی است که در راه حسین کشته شود و خسته کسی است که برای غیر خدا کار کند.
یا علی
|
|