اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
115282 |
نام:
عاشق
شهر:
اوارگان
تاریخ:
7/24/2013 4:14:16 PM
کاربر مهمان
|
خدمت منم گدای فاطمه از انتظار سلام ممنونم که بهم جواب دادین..بخاطر حدیث هم تشکر.. التماس دعا
|
|
115281 |
نام:
سعاد
شهر:
اهواز
تاریخ:
7/24/2013 4:00:21 PM
کاربر مهمان
|
این روزهادرهای رحمت خدابازاست وشیطان درغل وزنجیر*وقتی نامه اعمالم رانگاه میکنم چیزی جزغیبت ومسخره کردن وبی احترامی به بزرگترها ونمازبی روح چیزی نمی بینم جای دعا ونمازباخشوع وذکرخداواهل بیت درآن خالی است چه کنم ودرکدام پناهگاه خودم راازچشم خداپنهان کنم خدایی که هیچ چیزازنگاهش پنهان نیست وفقط میتوان ازشدیدعقابش به سایه ی غفوررحیمش پناه برد
|
|
115280 |
نام:
زينب
شهر:
يك وجب خاك
تاریخ:
7/24/2013 3:51:23 PM
کاربر مهمان
|
سلام و عرض ادب به تك تكتون انشالله طاعات و عبادات قبول حق دوستان منو حلال كنيد اگه باعث رنجش فردي شدم تند برخورد كردم نميدونم شماها بهتر ميدونيد منتها ميخوام بهم بگيد تا خيالم راحت باشه من تا مدتي كامنتها رو نميخونم فقط صفحه باز ميكنم اگه مطلب خاصي ديدم كامنت ميذارم اگه يكي جواب شماها داد به نام كاربردم من نيستم اگه برگشتم خودم ميگم برگشتم پس هواي همديگه داشته باشيد دنيا ارزش نداره جز خوبي راستي من ايميل ندارم درواقع من از اول نداشتم فقط چون سري دوستان نسبت به من لطف داشتن خواستن نقاشيام ببينن گذاشتم و الان ندارم نه اينكه مسدودش كردم نه مسدود نيس ولي ازش استفاده نميكنم پس اگه يكي به اسمم ايميل داد من نيستم
عليك اسلام و عرض ادب خدمت ياعباس
سلام و عرض ادب خدمت عاشق از اوارگان منم زينب از اصفهان هستم فقط اسم شهرم گذاشتم يك وجب خاك
|
|
115279 |
نام:
آفتـ ـاب آبی
شهر:
تاریخ:
7/24/2013 3:38:42 PM
کاربر مهمان
|
مرا از من برهان ...تا گرفتار تو شوم..
با سلام... عیدتون مبارک ... نماز روزه هاتون قبول حق..
سری سوم ختم کلام الله مجیدویژه ماه مبارک رمضان..
منتظر حضور شما هستیم..
وبلاگ آفتاب آبی
http://aftabeabi.persianblog.ir
|
|
115278 |
نام:
علی
شهر:
تاریخ:
7/24/2013 3:36:51 PM
کاربر مهمان
|
سلام از دیدن سایت شما لذت بردم
می تونم این سوال و بکنم که راه حق رو چطور می تونم پیدا کنم. در این
دنیای که نمی شود فهمید که کی راست میگوید و کی دروغ.دوست دارم که
باور کنم که همه راست می گویند ولی بین دین خدا و حرف مردم تفاوت
های زیادی است.
راه حق کدام است و چطوری می شود مطمئن شد که این راه درست است لطفا
یک راهنمایی کنید.
|
|
115277 |
نام:
صبر هفت شهر عشق
شهر:
هفت شهر عشق
تاریخ:
7/24/2013 3:29:59 PM
تاریخ ثبت نام: 7/11/2013
|
برای ادامه خاطرات سردار مراجعه شود به تاریخ شفاهی دفاع مقدس /// اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
|
|
115276 |
نام:
سربازكوچك سيدعلي
شهر:
تبريز
تاریخ:
7/24/2013 3:29:15 PM
کاربر مهمان
|
سيد جان فقط ميتوانم بگويم كاش بودي ... اين روزها جايت خيلي خالي است دلتنگتان هستيم سيدجان دعايمان كنيد كه محتاج دعايتان هستيم
|
|
115275 |
نام:
صبر هفت شهر عشق
شهر:
هفت شهر عشق
تاریخ:
7/24/2013 3:22:08 PM
تاریخ ثبت نام: 7/11/2013
|
آبی چون خلیج فارس /بر اساس خاطرات سردار محمدعلی شیخی
سی و یک شهریورماه پنجاه و نه هنگام حمله، شیراز چه خبر بود؟
همه در بلاتکلیفی بودند که چی می­شه و یادم نمی­ره وقتی حضرت امام ره پای صحنه­ی تلویزیون ظاهر شد با لحنی مقتدر، مقاوم مثل همیشه خیلی مردانه­تر، جدی­تر و مصمم تفسیر کرد که: یه دیوانه آمده سنگی انداخته و رفته!برای ماهایی که بچه­های انقلاب بودیم و انقلاب رو از خودمون می­دونستیم خیلی نگران کننده بود.
می خواستید برید به جبهه؟
بله! توی خونه هم خداحافظی کردیم. مهر سال پنجاه و نه سوار اتوبوس شدیم. همی آقای ذبیح نامور اوموقع مسئول پرسنلی بود، گفتند: آقوی شیخ پیاده شو [می­خندد] گفتم: چرا پیاده شم؟ گفت: دو نفر اضافیه خیلی ناراحت شدیم. موندم سپاه، خونه هم نرفتم
لباستون شخصی بود؟
همه شخصی. هنوز لباس نبود، وارد اهواز شدیم. هواپیما روی باند قرار گرفت، سرعتشو کم کرد و در عقب سی یکصد و سی رو بازش کردن در حدی که هر کسی خودشو پایین بندازه، نه توقف کامل. اتوبوس و تعدادی وانت بومی مردم شهر بود. تو یه مدرسه موندیم هیچ کس به دادمون نرسید. شب شد، گشنه. شام نخوردیم. صبح که شد توی کلاسا شروع کردیم گشتیم، دیدیم گروه قبلی مقداری نون خشکی ریختن، خدا شاهده نونا با او پودر گچو قاطی شده بود ور می­داشتیم، می­تکوندیمش،­ می­خوردیمشون. پرسون پرسون بیرون اومدیم،­ خودمون رو رسوندیم جایی به نام گلف چهار پنج نفر از جمله من گفتیم: ما اومدیم. برسید به دادمون، نونی، غذایی، اونا هم سرشون شلوغ بود بندگون خدا! مهرماه، اونجو هم مشخصه که هوا گرمه!
صدای تیر و بمباران می­اومد؟
نه! تو اهواز خبری نبود. ولی تو فرودگاه بود، البته فضای دود زده، عموماً چاه­های نفت آتیش گرفته بود.
چند روز گلف بودید؟
یه روز اونجو نگهمون داشتن، شب رسیدیم ماهشهر. اوموقع آبادان محاصره شده بود. قرار بود بریم آبادان. اوایل جنگ بعضی جاها خیلی ظلمات بود. ما رو به تعمیرگاهی تاریک تو ماهشهر بردن!
فقط گروه شیرازیا اونجا رفتید؟
[بله]. یکی یه دونه هم پتوی سربازی توی یه مدرسه بهمون دادن، گفتن: می­خوایم از طریق دریا شما رو ببریم آبادان. شب تو پتو لولیدیم و خوابیدیم؛ هوای شرجی! پشه داشت. او روزا اصلاً کسی به پشه توجه نمی­کرد [با لبخند] صبح شد، یکی یه یغلبی [یغلوی] از شیراز هم بهمون داده بودن، گفتن حلیم می­دن. رفتیم تو صف، قابلمه­ای آوردن اندازه­ی فنجونی توش ریختن. ما شیرازیا که حلیم دوس داریم! گشنه هم بودیم اومدیم زرنگی کنیم. بچه­ها قابلمه­ای اونجو پیدا کردن تو تعمیرگاه ریگ ریختیم و شستیم. چهار، پنج باری تو صف رفتیم، همشوتو قابلمه کردیم، قاشق رو که تو دهنم گذاشتم، تفش کردم. حلیم تو شیراز شیرینه، اونجو حلیم شور بود! آدم تصور یه قاشق حلیم شیرین با گشنگی داره. واقعاً نتونستیم بخوریم. برامون غیر منتظره بود.
با گرسنگی چه کار کردید؟
هی
|
|
115274 |
نام:
علیرضا ناصری
شهر:
تهران -بومهن
تاریخ:
7/24/2013 3:17:51 PM
کاربر مهمان
|
با عرض سلام وخسته نباشید طاعات وعبادات قبول در ماه مبارک رمضان مجبور به رفت وآمد تا تهران میباشم سوال من این است که اگر قبل از اذان ظهر برگردم روزه صحیح میباشد در غیر اینصورت تکلیف روزه من چیست؟؟؟؟؟؟؟
|
|
115273 |
نام:
زهرا سادات
شهر:
گلستان
تاریخ:
7/24/2013 2:58:49 PM
کاربر مهمان
|
ای خدا دلم گرفته...دوای دردش پیش تو ...خداجون کمکم کن ..تا بیشتر از این شرمنده نشم خدایا بخت تموم دختراارو باز کن تو این ماه عزیز .و من.. خدایا تورو به امام حسن قسمت میدم عاقبت بخیرم نکن خداجون همش به دره بسته میخورم این روزااااااا
التماس دعااا دوستان
|
|