اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
114652 |
نام:
فاطمه
شهر:
بیت الاحزان
تاریخ:
7/15/2013 8:45:08 AM
کاربر مهمان
|
السلام علی الحسین و علی اصحاب الحسین
سلام به همه ی حرف دلیهای گرامی و علیک سلام به همه ی دوستانی که به من سلام دادن.
ن خ از تبریز سلام خدا گناه بنده شو وقتی میبینه پشیمونه قبل اینکه از خدا بخواد ببخشش، میبخشه ... هر گناهی که ما انجام میدیم زخمی به قلب امام زمانه ... ما این کارو نمیکنیم چون شیعه ی ایشونیم ... یه چیز بهتون میگم تجربه خودمه .. هر وقت خواستی گناه کنی متوسل شو به خانم فاطمه زهرا به خودش قسم نمیذاره به گناه بیفتی. امتحانش مجانیه!!
مهدی از کرج سلام آقا مهدی به کسی بسیجی و مومن و خوب میگن که همه جوانب رو نگه داره و گناه نکنه ... به شهدای بسیجیمون نگاه کن ببین کدومشون با نامحرم رابطه داشتن؟؟ ببینید آدم اگه مقدار کمی شراب بخوره مست که نمیشه ، پس چرا بازم حرامش کردن؟ چون انسان سیری ناپذیره امروز دو قطره میخوره فرداش به همون که بسنده نمیکنه... ارتباط با نامحرمم همینطوره ... انسان خیلی ضعیفه امروز فقط باهاش حرف میزنی فردا و پس فرداش چی؟؟ ازش فاصله بگیر . به خدا توکل کن .دست به دامان مادرمون زهرا س شو کمکت میکنه .نذار شرمنده شهدا بشی ... دعاگوتون هستم!
اسما از باغملک سلام خوشبحال شما که توبه کردید . چقدر حس قشنگیه نه؟ منم دعا کن همیشه خوب باشم . راستی عزیزم بندگان خدا رو ببخش که خدام شما رو ببخشه . خودمو دارم میگم .. از گناه کوچیک بنده ای نمیگذرم اونوقت انتظار دارم خدا این همه گناهای بزرگ منو ببخشه! موفق باشی
صبر از هفت شهر عشق سلام فقط خواستم به شما بگم.... حال حالمو نمیفهمم! از کسانی که انتظارشو ندارم رو گردانی میبینم .. چرا؟
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم//
یا علی
|
|
114651 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
7/15/2013 8:04:02 AM
کاربر مهمان
|
یانور ...
شیخ محمد تقی آملی می گوید:
زمستان بود و در منزل کرسی گذاشته بودیم. می خواستم قرآن بخوانم. قرآن را آوردم و با خود گفتم: در زیر کرسی اگر پایم را دراز کنم، اشکالی ندارد. پایم را دراز کردم و قرآن خواندم.
فردا که در درس سیر و سلوک میرزا علی قاضی شرکت کردم، در اولین حرفی که به من زد، فرمود: آقا شیخ محمدتقی ! زیر کرسی هم باید در محضر قرآن پایمان را دراز نکنیم .
یا زهرا ... یا زهرا ...
|
|
114650 |
نام:
فاطمه
شهر:
بیت الاحزان
تاریخ:
7/15/2013 8:03:11 AM
کاربر مهمان
|
یه روز یه ترکه، رشتیه، لره، اصفهانیه... بسه دیگه بابا بسه!
یه روز یه ترکه...
اسمش ستارخان بود، شاید هم باقرخان
خیلی شجاع بود، خیلی نترس...
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد!
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد...
فداکاری کرد، برای ایران، برای من، برای تو، برای ما...
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم...
یه روز یه رشتی...
اتفاقاً یه آخوند هم بود...!
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی...
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد...
برای اینکه کسی توی این مملکت ادعای خدایی نکنه!
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد...
یه روز یه عربه .... اسمش علی هاشمی بود سردار هور ، جونش رو فدای آرمانش کرد فدای سرزمینش
یه روز یه لره...
به نام محمد بروجردی...
توی یه خونه محقر ولی مصفا به عشق و نور الهی و اهل بیت توی روستای دره گرگ لرستان به دنیا اومد...
چون مخالف خدمت در نظام ستم شاهی بود از خدمت سربازی گریخت و برای دیدار با حضرت امام (ره) راهی عراق شد که در مرز دستگیر شد...
شش ماه مورد ستم رژیم شاهنشاه قرار گرفت...
با بسیاری از نیروهای انقلابی اقدامات مهمی قبل و بعد از انقلاب برای آزادی و سرنوشت من و تو انجام داد...
وقتی ضد انقلابیون در کردستان یورش می کردند، او یکه تاز مبارزه با آنها بود!
شهرها را یکی پس از دیگری با یاری دیگر یارانش آزاد میکرد و نیروها را از محاصره ی دشمن در می آورد...
سرانجام پس از رشادت های فراوان در منطقه کردستان ، به دست ضدانقلابیون ملحد، مظلومانه به شهادت رسید...
یه روز یه اصفهانی...
اسمش محمد ابراهیم، محمد ابراهیم همت...
توی روستاها معلمی می کرد و دانش آموزان رو با افکار سید روح الله خمینی آشنا میکرد...
ساواک بهش اخطار داد و تعقیبش میکرد تا دستگیرش کنه!
تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید، مدتی بعد جنگ ایران و عراق شد...
واسه اینکه از اسلام، ناموس و سرزمین من و تو دفاع کنه با خیلی های دیگه رفت جنگ...
وقتی توی عملیات خیبر، هم رزماش داشتن در برابر ارتش عراق مقاومت میکردن،
واسه بررسی وضعیت جبهه به جلو رفته بود...
که یه گلوله ی توپ در کنارش منفجر شد و به شهادت رسید...
یه روز ما همه با هم بودیم...
ترک و قزوینی و رشتی و لر و اصفهانی و عرب...!
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند...
حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم!
به همدیگه می خندیم...!
و اینجوری شادیم...
خیلی خوش می گذره... مگه نه؟!!
|
|
114649 |
نام:
فاطمه
شهر:
بیت الاحزان
تاریخ:
7/15/2013 7:44:42 AM
کاربر مهمان
|
فاطمه ناكام شهيد برونسي
فاطمه کوچولوی برونسی فرزند دوم این خانواده بود که در غروب یکی از شب های ماه مبارک رمضان متولد شد. از آنجایی که در زمان تولد، خانواده شهید در شهر زندگی می کردند و شهید برونسی می خواست فرزندش در دیار خود چشم به این دنیای پر فراز و نشیب بگذارد، ماشینی را برای همسر و مادرش مهیا کرده و خود به دنبال قابله می رود.
بعد از رسیدن به منزل خود واقع در روستای "گلبوی کدکن" و انتظار کشیدن بسیار، سرانجام قابله هم از راه رسید. اما شهید وی را همراهی نکرده بود.(بعدا متوجه می شوید که چرا شهید برونسی همراه قابله به منزل نیامد)
بعد از دقایقی، دختری زیبا و چشم پر کن (به گفته همسر شهید) به دنیا آمد. قابله پیشنهاد داده بود که نام فرزند را "فاطمه" بگذارند که مورد تایید همسر شهید هم واقع شد.
سپس وسایل پذیرایی آماده شد که قابله از خوردن و آشامیدن امتناع کرد و بعد از دقایقی منزل را ترک نمود.
ساعت ها گذشت و پدر فاطمه هنوز نیامد...
بالاخره شهید برونسی درب منزل را به صدا در آورد و وارد حیاط شد که در بدو ورود با سرزنش های مادر خانم گرامی! مواجه شد (البته حق هم داشت...). مثلا اینکه چرا قابله رو فرستادی و خودت نیومدی؟؟؟ چرا اینقدر دیر اومدی؟؟ و ...
وقتی شهید برونسی وارد اتاق شد شروع کرد به گریه کردن و نوزادش را در آغوش گرفت.به گفته همسر شهید، گریه شهید برونسی به این حالت بی سابقه بود پس دلیل شدت گریه را پرسید که جوابی نشنید.
بعد از آرام شدن شهید، معصومه خانم جریان انتخاب اسم برای فرزندشان را برای همسرش تعریف کرد و با این جواب مواجه شد: "منم همین کارو می خواستم بکنم، نیت کرده بودم که اگه دختر باشه اسمش رو فاطمه بگذارم".
بعد از آن شب، شهید برونسی هر وقت فاطمه را در آغوش می گرفت شروع می کرد به گریه کردن و معصومه خانم هم هیچ وقت دلیل این گریه و بی قراری را متوجه نشد.
فاطمه کوچولو به سن نه ماهگی رسید و بر اثر بیماری رخت از دنیا بربست و توسط پدر عزیزش غسل داده شد... و بر سنگ مزارش نوشتند: "فاطمه ناکام برونسی"
چند سالی از فوت فاطمه گذشت و هنوز همسر شهید برونسی سر از راز بی قراری های شهید در هنگام آغوش گرفتن فاطمه در نیاورده بود تا اینکه از زبان یکی از همرزمان همسرش که برای مرخصی آمده بود شنید همسرش جریان زایمان ایشان را برای چند نفری بازگو کرده!!
وقتی شهید برونسی برای مرخصی آمده بود به او مهلت نداد و ماجرا را برایش گفت و منتظر شنیدن پاسخ از جانب همسرش بود. و اینچنین پاسخ شنید: " شما می دونی من از کدوم مورد حرف می زدم؟
به اش حتی فکر نکرده بودم. گفتم: نه.
خنده از لبش رفت. حزن و اندوه آمد توی نگاهش. آهی کشید و گفت: من از جریان دخترم فاطمه حرف می زدم.
...
گفت: اون روز قبل از غروب بود که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟
گفتم: آره، که ما رفتیم خونه خودمون.
سرش را به پایین تکان داد. پی حرفش را گرفت. گفت: همونطور که داشتم می رفتم، یکی از دوست های طلبه رو دیدم. یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود حتما من هم باشم. توکل کردم به خدا و باهاش رفتم...
ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم. با خودم گفتم: ای داد بیداد! من قرار بود قابله ببرم! می دونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر شما گفت قابله رو می فرستی و میری دنبال کارت؛ شستم خبردار شد که باید سری توی کار باشه، ولی به روی خودم نیاوردم.
عبدالحسین ساکت شد.
|
|
114648 |
نام:
مریم
شهر:
زاهدان
تاریخ:
7/15/2013 7:36:40 AM
کاربر مهمان
|
خیلی وقتها که دلم می گرفت اولین چیزی که می گفتم این بود که ای خدا این چه قسمت و سرنوشتیه که برای من رقم زدی .دوست داشتم یه نفر کنارم باشه تا براش حرف بزنم و از بلایی که به تعبیر خودم خدا سرم آورده شکایت کنم وقتی کسی نبود گوشی تلفن را برمی داشتم تا زنگ بزنم به یک دوست اما هیچ کس را قابل اعتماد نمیدانستم حرفهایم را برای خود خدا می نوشتم و نگه می داشتم بعد از چند وقت که مورد دیگری برای نوشتن پیش می آمد مطالب قبلی را می دیدم خنده ام می گرفت که چه مضحکانه شکایت کرده ام ولی امروز به این باور رسیده ام که اتفاقاتی که در زندگی برای ما می افتد تقصیر خودمان است پس چرا تا وقتی سایه خدا را داریم زبان به ناله و شکایت باز کنیم در هر مشکلی از خدا کمک بخواهیم بهترین راه را برایمان باز می کند من به این یقین رسیده ام
|
|
114647 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
7/15/2013 7:31:21 AM
کاربر مهمان
|
بیشترین استفاده قرآن بین ما:
•تو مجالس ترحیم و قبرستونها برای مرده هامون ! •یه کتاب دکوری روی تاقچه ها و قفسه کتابهامون! •رد کردن مسافرامون از زیرش برای دفع بلا ! •چهار قل و ان یکادشو سر در خونه ها و مغازه هامون برای برکت و رفع چشم زخم آویزون میکنیم ! •یکی از ملزومات تزئین سفره عقد ، هفت سین ، شب چله و....! •کسب انواع عناوین و القاب هنری به خاطر نوشتن آیاتش در ابعاد میلیمترییا کیلومتری و امثال اینها....! •ابزار کار رمال ها ! •قسم خوردن به اون ، هرجا که بخوایم حرفمونو باور کنن ( حتی یه بچه 7 ساله هم هر جا نیازش باشه میگه: به قرآن قسم ! ) •استخاره باهاش برای خرید و فروش و ازدواج و طلاق....! ..........
میمونه یه سؤال! : قرآن برای همینها اومده؟ فقط همین استفاده ها رو از قرآن میکنیم؟...........همین؟!! شما چی؟ چه طور استفاده ای از قرآن میکنید؟
|
|
114646 |
نام:
منتظر
شهر:
....
تاریخ:
7/15/2013 6:38:39 AM
کاربر مهمان
|
عید است ولی بدون او غم داریم عاشق شده ایم ولی عشق را کم داریم ای کاش که این عید ظهورش برسد اینگونه هزار عید با هم داریم
هر روز که می گذرد به ظهورش نزدیک تر می شویم اما.....به خودش هم نزدیک.....؟
خدایا ظهورش را سریع تر بگردان و مارا از یارانش بگردان...
|
|
114645 |
نام:
شیدا
شهر:
مشهد
تاریخ:
7/15/2013 4:05:37 AM
کاربر مهمان
|
اَعوُذُ بِالله ِمِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ** **** بِسمِ الله ِالرَّحمنِ الرَّحیمِ **** ***********************************
اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِى فِيهِ صِيَامَ الصَّائِمِينَ وَ قِيَامِى فِيهِ قِيَامَ الْقَائِمِينَ وَ نَبِّهْنِى فِيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِينَ وَ هَبْ لِى جُرْمِى فِيهِ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ وَ اعْفُ عَنِّى يَا عَافِيا عَنِ الْمُجْرِمِينَ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ * خـتـــم ترجمه قـــرآن کـــریم حــرف دل ؛ نوبت ...* ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀ ❀ ❀ ❀❀ ❀ ❀❀ ❀ ********** ☁ ترجمه جزء1 :شیدا ازمشهد ☁ ترجمه جزء2:مارال خانم گل ازمسیرسبز ☁ ترجمه جزء3 :samira خانم گل ازشیراز ☁ ترجمه جزء4 : منتظرظهورمنجی ازقزوین (سلام .شرمنده برگشتم عقب اشکال ازمن بود به بزرگواریتون ببخشید.کامنت شماروندیدم اصلا.شرمنده ) ☁ ترجمه جزء5 :جناب یا عباس گرامی (سلام .منوببخشیدبخاطربی احترامی.من گفته موپس گرفتم شما سالمی من نیتمو برای شفای کل مریضا برای سلامتی مادرتون وسالم موندن شما واهالی حرف دل بقیه روزه هاموبعدماه رمضان میگیرم انشااله خداتوفیق بده.انشاله شما هم دیگه بد وبیراه درجواب دوستان به خودتون ندین چون باعث ناراحتی طرف مقابل میشین مطمین باشین هیچکدوم ازحرف دلیها راضی نیستن که شما به خودتون بدوبیراه بگین) ☁ ترجمه جزء6 :وجود ازآل عبا ☁ ترجمه جزء7 : مامان صبر عزیز ازهفت شهرعشق ☁ ترجمه جزء8 :شیدا ازمشهد ☁ ترجمه جزء9: خواهرواقعنی خودم خدایا هرچه توبنامی ☁ ترجمه جزء14،13،12،11،10: ناشناس ....گرامی ازشهر ناشناس.... ☁ ترجمه جزء16،15: فاطمه خانم گل ازتویسرکان ☁ ترجمه جزء17 :فاطمه خانم گل ازبیت الاحزان ☁ ترجمه جزء18 :مارال خانم گل ازمسیرسبز ...... ☁ ترجمه جزء30 :خانم وجود عزیزاز آل عبا
نکته: ثواب اين نوبت به نیت دعا برای شفای بیماران سرطانی وهدیه به روح امام زمان عج میباشد
|
|
114644 |
نام:
شیدا
شهر:
مشهد
تاریخ:
7/15/2013 3:59:02 AM
کاربر مهمان
|
**بسم الله الرحمن الرحیم*** ************************************************************* اللهم اشف مرضی المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات و اشف مرضانا بحق محمد و آل محمد
☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ خـتـــم صـلـــوات حــرف دل ؛ نوبت سی وچهارم ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸ ♥ ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی:1الی10 :منتظرظهورمنجی عزیزازقزوین ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی11 الی20 :مارال خانم گل ازمسیرسبز ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی21 الی 25 :وجودعزیزازآل عبا ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی26الی30 : خواهرواقعنی خودم خدایا هرچه توبنامی ازشهرملکوت اعلی ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی31 الی50 :ریحانه خانم گل ازنظر آبادکرج ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی51 الی60 :فاطمه خانم گل ازتویسرکان ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی61 الی65:ناشناس گرامی (باسلام.باتوجه به کامنتتون حدس میزنم حبیبه خانم ازنیستی باشید دفعه قبل هم بدون اسم کامنت گذاشتین و.....) ☸دسته گل صلوات یکصدتایِی66 الی75 :مارال خانم گلم ازمسیرسبز
***************************** این ختم صلوات به نیّت برآورده شدن حاجات مسلمین ومسلمات وهدیه به روح اهل بیت وامام عصرعج میباشد. ××****************************************************×× امام باقر (ع) : چیزی دل را بیشتر از گناه فاسد نکند دل که آلوده به گناه شد مغلوب آن گردد تا وارونه شود.
اَللًّهُـــــــمَّ صَـــــلِ عَـــــلَى مُحَمَّـــــــدٍ وَ آلِ مُحَمَّـــــــَد و عَجِّـــــــلّ فَّرَجَهُـــــــم
|
|
114643 |
نام:
پرنده
شهر:
آسمان
تاریخ:
7/15/2013 1:43:01 AM
کاربر مهمان
|
خدایا کمکم کن
|
|