هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
11282
نام: حلاج
شهر: تهران
تاریخ: 9/5/2005 1:05:29 AM
کاربر مهمان
  بنام خدا
لحظه های ناب عرفان
**************
پرده اول :
=====
**...تا بحال به پیرزن تکیده ای زنبیل بدست و با چشمانی کم سو نگریسته ای ...
** پسر بچه ای فقیر و رنگ ورو پریده ای را که کنار پیاده رو نشسته وکفش واکس می زند دیده ای ...
** تا بحال دیده ای که پدری روی در هم کشیده ونیمه شب پس از کاری طاقت فرسا به خانه باز میگرددو بی هیچ کلامی و بدون صرف وعده ای شام بخواب میرود ..
** دیده ای که پسر بچه ای فقیر بلحاظ فقری
دامن گیر چگونه با پای برهنه با دوستانش فوتبال بازی میکند ...
** چگونه میشود دید دخترکانی معصوم را که از فرط علاقه به درس با مدادهای کوچک می نویسند و جلد دفترها وکتابهاشان تکه آگهیهای روزنامه هاست ...
** دیده ای لباس چروکیده ووصله خورده فرزندانی را که پدرانشان تنها با گاری دستی نان خشک جمع میکنند ودر زیر نور آفتاب بعضی روزهای گرم بستنی می فروشند ...
** دیده ای چگونه دختر دلبند پدری شیمیایی در ترمینال پروازهای خارجی زیارت عاشورا بدست اشک میریزد وپدر را بدرقه میکند تا زودتر بهبود یابد و به خانه برگردد...
** و دیده ای ...
پرده دوم :
======
** تا بحال دیده ای سگ پودِل خاکستری زیبایی را که با قلاده ی نقره ای اش چگونه در دست صاحبش بازی میکند ...
** اسکیت بازی دختران کوچک ملوسی را که با حیرت فراوان کارهای آکروباتیک میکنند دیده ای ..
** پدرانی را دیده ای که برای تفریح و پر کردن اوقات فراغت فرزندان دلبندشان سه ماه تابستان را در قبرس بگذرانند و به تعلیم موسیقی سنتی !! بپردازند ..
** دیده ای تاجران خداپرستی را که برای
رسیدن بخدا !! باید به هر قیمتی شده پول در آورد ولو به له کردن بندگان خدا...چرا که باید دنیا را آباد کرد تا با اطمینان خاطر دغدغه آخرت داشت !!
** پشت چراغ قرمز خیابان پر ترافیک نیازمندانی رادیده ای که به ماشینهای لوکس استغاثه میکنند و راننده بخاطر گرمای شدید که مبادا عرق کند حتی
حا ضر نیست شیشه را کمی پایین بیاورد چه رسد به آنکه بخواهد نیم نگاهی به نیازمند کند ...
** آسمان جُل های عصر تکنولوژی را دیده ای ...
** دیده ای چگونه دختر دلبند پدری با دسته گل به تفاخر در ترمینال پروازهای خارجی آمده تا پدر را بدرقه کند که در سفر تجاریش برای اسلام !! تبلیغ کند....
...و دیده ای ....
=====
...راستی این لحظات را دیده ای ...
فرو نریخته ای ؟.. نشکسته ای ؟...
از ته دلت خدا را صدا نکرده ای ؟...
نخواسته ای ظهور حجتش را ..؟
....نقطه تقاطع این لحظات کجاست ...؟
چه وجه مشترکی بین این لحظات است ..؟
لحظه ناب عرفان کجاست ...؟
....یا حق ..
11281
نام: محمد
شهر: تربت جام
تاریخ: 9/4/2005 10:19:55 PM
کاربر مهمان
  گرفتن زن
11280
نام: كيا
شهر: تهران
تاریخ: 9/4/2005 7:25:45 PM
کاربر مهمان
  نمي دونم چي بگم جز اينكه بگم خيلي دلتنگتونم
همين دلتنگيم داره بد جوري آزارم مي ده
نمي دونم دارم چه كارمي كنم
11279
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 9/4/2005 5:41:47 PM
کاربر مهمان
  سلام!
برادرا و خواهرای خوبم!
جای همه تون خالی من پارسال همین موقع مدینه بودم...
چه روزهایی بود...بچه ها تو رو خدا دعا کنید که حتما" زیارت مکه و مدینه نصیبتون بشه...من که خیلی دوست دارم یه بار دیگه برم...دعا کنیدها...
برادر کوچیکتون بی قرار.
11278
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 9/4/2005 5:02:26 PM
کاربر مهمان
  سلام!
برادر عزیزم ۱۰ از آلمان!
بزرگوار تو برای ما ۱۰۰۰ هستی ... خیلی هم دوستت داریم به شرطی که دیگه از مرگ و ناامیدی و...حرف نزنی.
به مادرمون خانوم حضرت زهرا(س)متوسل شو.مطمئن باش این خانواده این قدر اهل کرم و دستگیری از دیگران هستند که حتما" کمکت می کنند.منم قبلا" خیلی آدم ناامیدی بودم اما با لطف مادرمون خانوم حضرت زهرا(س) از این ناامیدی نجات پیدا کردم.
قبلا" هم گفتم ما تا اهل بیت(علیهم السلام)رو داریم هیچ غمی نداریم و خوشبخت ترین و شادترین آدمای روی زمینیم.
ما تیغ ذوالفقاریم باکی ز کس نداریم
حتما"حتما"حتما" منتظر جوابت هستم.
کوچکترین برادرت بی قرار.
11277
نام: بی قرار
شهر: تهران
تاریخ: 9/4/2005 3:41:55 PM
کاربر مهمان
  سلام!
۱.برادر عزیزم بازمانده!
خیلی ممنون که به یاد ما بودی .من و امثال من هر قدر هم که فکرشو بکنیم بازم نمی تونیم اون حس غریبانه ی شما رو درک کنیم.خدا اجرت بده کاش ما هم همرزم شهدا بودیم . یه جورایی به حال شماها غبطه می خورم منم عمویم شهید شده اما من هیچ وقت اونو ندیدم.ما رو دعا کن.
۲.برادر یا خواهر محترم روح از شهر ارواح!
از اینکه به فکر من بودی خیلی ممنون بازم منتظر پیامهات هستم.
برادر کوچیکتون بی قرار.
11276
نام: گمشده
شهر: فسا
تاریخ: 9/4/2005 3:21:36 PM
کاربر مهمان
  در این غمکده بی کسی ها جز تو کسی را طلب نمی کنم وبارگاه عشق تورا تا ملکوت می پیمایم باشد در این راه اندک توشه عشق مرا که همان وصل دوست است به سفره کرمت مرحمتی کنی ونیم نگاهی هر چند از سر خشم هم که شده به این بنده حقیر درگاهت کنی.
11275
نام:
شهر:
تاریخ: 9/4/2005 3:10:09 PM
کاربر مهمان
 
11274
نام: فرزاد
شهر: ارومیه
تاریخ: 9/4/2005 2:29:47 PM
کاربر مهمان
  نوری خیلی اضافه هست
11273
نام: محمد جمشیدفر
شهر: بهبهان____ خوزستان
تاریخ: 9/4/2005 1:59:37 PM
کاربر مهمان
 
<<ابتدا <قبلی 1134 1133 1132 1131 1130 1129 1128 1127 1126 1125 1124 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=1129&mode=print