هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
112772
نام: loyal
شهر: قم
تاریخ: 6/17/2013 11:12:14 AM
کاربر مهمان
  خدایا
میشنوی؟؟؟
صدای هق هق گریه هایم از گلویی می اید که تو از رگش به من نزدیک تری.....
112771
نام: مجنون مهدي(عج)
شهر: خرابه شام
تاریخ: 6/17/2013 10:59:08 AM
کاربر مهمان
  سلام وعلي آل ياسين...


سلام هود!سلام بر يا عباس...


هود تا با تو يه سفركربلا نروم و شما رابه بهشت نفرستم جايي نمي روم!
البته هوس شام كرده دلم!
امان از شام...امان ازشام....امان از دل زينب چه خون شد دل زينب...
امان از دل رقيه !
دلم پرزده خرابه شام...

مي شنوي هود؟!خوب گوش كن نازدانه سه ساله چي ميگه:

هاردا قالیب رشید عموم قانه باتیب علم بابا

یوخسا سو اوسته قوللارین ائیله‌دیله‌ر قلم بابا

سنیـن یانـونـدا گـؤر بابا، وورانـدا کـوفــــــــییان منـی

گئدینجه شامه اؤلدور‌ر، یقین بو ساریبان منـی

يارقيه...يا رقيه...امان ازشام...امان ازشام...امان ازكوفه وشام!


هود بهت گفتم وباز ميگم زيرپرچم سبز عباسي...اين چند بيت تقديم به تو وعشقت بلبل حسيني:

اوْخلانوب نده‌ن سو مشکین
پئیکه‌رونـدا قــان ابـاالفضـــل
یاتما ایستـی گونده قوْلسوز
آچ گـؤزون اوْیـان ابــاالفضــل

قوْی باشون دیز اوسته قارداش
ایستی گون یـاران نـه چوْخـدور

ظولــم ایلــه سالوبــلا عوریـــان
پئیکــه‌رون سراســـه‌ر اوْخـــدور

سـرنیگــون علــم سو مشکین
قـوْلــلاروـن بـده‌نـــده یوْخـــدور

چئشمه-چئشمه هر طره‌فده‌ن
قــان اوْلـــــور روان ابــاالفضـــل



هـــــــــــود!

بوردا بز سوزلري بزنفرلردن اود ووروورقلبي...زبان دل پرخونم را با اين بيت بهتر مي فهمي!

شهر کوفه ده قومي کوفیان غرق ائدیب ئورگيم قانه یا مهدي
ئورگ یارا دل لخته - لخته قان لوطف قیل غریبانه یا مهدي


التماس دعاي فرج
112770
نام: یا عباس
شهر:
تاریخ: 6/17/2013 10:58:57 AM
کاربر مهمان
  سلام بر همه.........


سلام برعباس که مشکش پر از آب شده وصدای قدماش داره میاد.....




سلام صبر .....
سلام راتا.....سلام امیر کبیر....سلام هادی...سلام مرغ باغ ملکوت..
سلام آیه از مرداد سرد......بهترین انتخاب را بکن..مردا ارزش زیادی ندارند.گاهی تنهایی عاقلانه ترین کاره؟اگه درامد زندگی داری .منتظر اصلح باش.برات نماز هدیه عباس میخونم..نگران نباش.خدا بزرگه....

سلام بر عکس شهدا......درود بر سمیه کردستان....

سلام بر محتاج دعا.....امان از درد بی کسی ومشکلات...نفرین بر زمانه که ما را تحقیر کرد....مقاوم باش...تا حالا که دوام آوردی..بیشتر سعی کن...برای شما هم نماز هدیه عباس میخونم.خدا به حرمت عباس علمدار کمکت کند......یا الله آواره تر از من ،پناه دهنده تر ازتو،کسی را ندارم..کمکون کن.....


سلام بر بن بست از تهران.......صداتو خدا میشنوه..بیا با هم صدا کنیم.خدا... خدا.. خدا.. خدا.....اما به قول بچه مثبتا داره امتحان اکو میگیره؟ منم توی بنبستم .اما گرفتم خوابیدم..نگران نباش خدا گوشاش تیزه؟داره برات کار میکنه...برو بگیر تخت بخواب..نگران نباش........برای شما هم نماز هدیه عباس میخونم....

112769
نام: آیه
شهر: مرداد سرد
تاریخ: 6/17/2013 10:37:22 AM
کاربر مهمان
  (ادامه مطلب قبلی ام )و من زیر بار نرفتم و خدا راشکر که نرفتم این آقا متاهل بود و بچه هم داشت زن وبچه داشت و بی انصاف می خواست احساسات منو به بازی بگیره می گفت من از تو خیلی خوشم اومده می دونم تو هم از من خوشت میاد که همون لحظه گفتم من هیچ احساسی نسبت به شما ندارم گفت من برات مردی میشم که تو دوستش داشتی باور کن بهتر از همسرت میشم و من گفتم هیچ وقت نمی تونی هیچ وقت! می گفت کاری می کنم که عاشقم بشی و حرفایی که اصلا گفتنش جایز نیست و تمام حرفاش دروغ بود هنوز از یادآوریش حالم بد میشه که چقدر پستند بعضی از مردها و فقط اسم مرد را به یدک می کشند به چه کسی میشه اعتماد کرد؟بی شرف در حضور خانواده ام این همه دروغ تحویل داد وای از اون روزی کهه درکنارش تنها می شدم لعنت به هرچی نامرده!لعنت! و این یک آتیشی بود که قرار بود زندگی دخترم را بسوزونه قربون خدا برم که باز محبتش راشامل حالمون کرد و به بابای مهدیس اجازه داد این آتیش را خاموش کنه! وباز خدا را شکر می کنم اصلا ازش خوشم نیومده بود که برام فراموش کردنش سخت بشه هیچ چیزش به دل نمی نشست چرا خانواده ام تاییدش کردند نمی دونم؟
محتاج دعای گرامی سلام ! حرف شما را کاملا می فهمم درک می کنم همسر داشتن شما در حد نداشتن منه همسری که فقط اسمی ازش به جامونده نه احساسش نه مردونگیش نه غیرتش مثل نبودنشه تنها حسنش اینه که میتونی تظاهر به خوشبختی در کنارش کنی حتی اگر خیلی بدبخت باشی و هر روز از بودنش در کنارت عذاب بکشی مردی که تکیه گاهت نباشه و حتی نتونه نیازهای روحیتو فراهم کنه پس بودنش درکنارت چه سود؟ممنونم از راهنماییتون
غریب از تنهایی جواب آزمایشت چی شد؟
راتای عزیز سلام!درسته که قراره یک نفر انتخاب بشه اما قرار نیست اون یک نفر توسط یک نفر انتخاب بشه من هم به روحانی رای نداده بودم البته به جلیلی هم که این همه طرفدارهاش سنگش رابه سینه میزنن هم رای نداده بودم اما خب انتخاب روحانی یعنی انتخاب اکثریت و باید به انتخاب اکثریت احترام گذاشت انشاءالله که جناب آقای روحانی بتونه مملکت ما را بهتر از قبل بسازه تا هم طرفداهاش را از انتخابشون پشیمون نکنه وهم اونایی که مخالفش بودن را به خودش جذب کنه
آمین یا رب العالمین
112768
نام: یاس
شهر: باغچه مهربونی
تاریخ: 6/17/2013 10:35:01 AM
کاربر مهمان
  سلام
قربون شما آقا من مهمان نیستم کاربر ۶سال گذشته که یه چند سالی رو تو سایت نبود با اجازتون صاب خونم سری بعد به من مهمان نگین راستی فضای سایت چقدر عوض شده از اون حال وهوای ملکوتی دراومده بچه ها بی خیال بحث سیاسی نکنین بی فایدست
112767
نام: هدی
شهر: اصحاب کهف
تاریخ: 6/17/2013 10:23:21 AM
کاربر مهمان
  بنام خدای مهربونم........سلام وعرض ادب به همه ی خوبان حرف دلی خصوصامدیریت محترم حرف دل....این مدتیکه اینجابودم خیلی کمکم کردین.خیلی راهنماییم کردین.خیلی چیزهابه من حقیریاد دادین.من گناهکار رو توجمعتون پذیرفتون .بهم بهادادین والقابی بمن دادین که اصلاشایستگی اونارونداشتم.خیلی خیلی مدیونتونم.ازتک تک شمابابت همه چیز سپاسگزارم.جناب سیف الدوله برادرم بابت همه چیزسپاسگزارم..زینب خواهرآسمونی من سپاس که لایق دونستی وبرام دعاکردی واسم برام انتخاب کردی.بازهم برام دعاکن.دیگه اسم نمیبرم چون میترسم درحق کسی کم لطفی بشه.ازتک تکتون سپاسگزارم.خیلی دوستون دارم.ممنون.ممنون.ممنون*****نردبانی سوی خدا خواهرم اون قضیه برامن تمام شدس.زودقضاوت نکنین!!خواهرم من هم یک انسانم.بله توبه کردم درست.این دلیل نمیشه که دیگه کم نیارم.ودیگه مشکلی نداشته باشم ودیگه درد دلی نکنم.منکه ادعانکردم حضرت ایوب هستم.خداوندهمیشه بمن لطف داشته وداره.ازاین بابت هم مطمئنم وسپاسگزارشم.همیشه هم قبول دارم مشکل ازجانب منه.بابت لطف ومحبت شماهم خیلی سپاسگزارم.اگر باعث ناراحتیتون شدم ویا اگرحرف نادرستی زدم حلال کنین.انسانم وخطاکار.ببخشین....التماس دعا*****مادرم صبر ازشماهم خیلی سپاسگزارم.راههای زیادی روبرای آرامش زندگیم رفتم.گذشت های بسیاری کردم.ادم خیلی حرص خوری هم هستم.وبه این خاطردراین سن کم ازلحاظ جسمی وروحی متاسفانه مشکلات زیادی هم پیداکردم.نمیتونم خودموتخلیه کنم.همیشه خودخوری می کنم وتوخودم می ریزم.واین روحیموخیلی عصبی وخراب کرده.بهرحال زندگی جریان داره.بایدتلاش کنم.چشم مادرم بازهم سعی خواهم کرد.مادرم شماخیلی بمن حقیرلطف داشتین.ممنون ومدیونم.لطف هیچکدوم ازشماهاروفراموش نمیکنم.اگرباعث ناراحتیتون شدم واقعاشرمندم.منوحلال کنین.خیلی خیلی دوستون دارم.اگرلایق بودم من حقیر روهم تودعاهاتون یادکنین.فراموشم نکنین.چندمدتی شایدنباشم.منوحلال کنین............التماس دعاااااااااااااا***.......مدیریت محترم حرف دل ازشما ودست اندرکاران این سایت مفیدوپربارکمال تشکر رودارم.ازاینکه زمینه ی همچنین فضایی روفراهم کردین بسیارسپاسگزارم.امیدوارم هرکجاباشین سلامت وعاقبت بخیرباشین.......حلال کنین......التماس دعاااااااااا.
112766
نام: سردرگم
شهر: گنبد
تاریخ: 6/17/2013 10:06:30 AM
کاربر مهمان
  خدایاخسته شدم اخه چه گناهی مرتکب شدم توکه ازدل من خبرداری دارم زحمت
میکشم بخاطریه لقمه نون حلال اون وقت پشت سرم دارن حرف درمیارن من گناهم چی بودکه شوهرم طلاقم دادمنکه میخواستم زندگی کنم امیدمنونمیخواست خدایاخودت کمکم کن خداجون بخداخسته شدم خسته ازتنهایی خسته ازپیشنهادای کثیف مردم خدایادیگه تحمل ندارم خدایامن ازت مگه چی میخوام یه زندگی اروم وخوشبخت خدایاباتمام وجودم ازت کمک میخوامخدایادیگه تمومش کن
112765
نام: عکس شهدا
شهر: عکسهای شهدا
تاریخ: 6/17/2013 9:55:03 AM
کاربر مهمان
 
بسم ربّ الشّهداء و الصّدیقین

نامه ی سمیه ی کردستان ایران ،شهید ناهید فاتحی کرجو به مادرش

مادر عزیزتر از جانم سلام
می دانم ... می دانم که بخاطر من اذیت و آزار و زخم زبان ها شنیدی! مردم عادی گفتند دامادت ضد انقلاب بوده، پس دخترت هم ضد انقلاب است! ضد انقلاب ها گفتند دخترت جاسوس سپاه است و نامزد خودش را لو داده تا اعدام شود! چه روزهای سختی را بخاطر من سپری کردی! و سخت تر زمانی بود که متوجه شدی ضد انقلاب دختر شانزده ساله ات را به اسیری برده ...
خوب می دانم که عشق مادری ات مسبّب همه ی این سختی هاست ... مرا ببخش مادر! مرا ببخش که باعث شدم در سرمای کردستان با وجودی که باردار بودی، مدت ها با سختی دنبال من بگردی ... اما این تو بودی که به من آموختی که در مقابل ظلم ستمگران سکوت نکنم، خودت به من آموختی که همچون جدّت صدیّقه ی طاهره فاطمه ی زهرا سلام الله علیها از حریم ولایت دفاع کنم و ذره ای سستی نکنم.
مادر نبودی ببینی چگونه دخترت را شکنجه کردند برای اینکه یک جمله توهین به رهبر و مقتدایش حضرت امام خمینی کند!
آه مادر! موهای سرم را تراشیدند و مرا در روستا گرداندند، کوته فکران بی دین فکر میکردند که با این کار من را تحقیر میکنند و به خواسته شان عمل می کنم. ولی آنها نمی دانستند که دفاع از حریم ولایت افتخار من است. این تو بودی که به من آموخته بودی عزّتم را به دنیای پوشالی آنها نفروشم.
تمام ناخن های دست و پایم را کشیدند و شکنجه ام دادند، امّا ذره ای از اعتقادم عقب نشینی نکردم و بیش از پیش عاشق ولی امرم شدم و بخاطر حراست از حریم ولایت همه ی شکنجه ها و زخم ها را به جان خریدم.
گودالی حفر کردند و بدن نیمه جان مرا داخل گودال انداختند و تا آخرین لحظه که خاک بر صورتم می ریختند اصرار داشتند که به رهبرم توهین کنم تا نجات یابم، ولی من رهایی را در شهادت یافتم. آری مادر من زنده به گور شدم تا به همه ثابت کنم که من همیشه زنده هستم!
مادر! ای اسوه ی صبر و ایمان هر چه دارم از تو دارم. اگر نبود دامن پاک تو ای مادر! هرگز مقام شهادت را درک نمی کردم. به دختران امروز بگو که زهرا گونه زندگی کنند تا زینب ها پرورش دهند ... اگر نبود زینب! چگونه قیام کربلا زنده می ماند! چگونه بعد از 1400 سال من به این مرتبه از بندگی می رسیدم!
مادر! شنیده ام که امروز بعضی ها روی خون من راه می روند! یادشان رفته که تو با وجود عشق مادری ات سختی ها را تحمل کردی و دخترت را فدای انقلاب کردی، تا آنها در آرامش باشند. یا شاید اصلا به یاد نمی آورند!
مادر سیّده ام! به آنها بگو که این آرامش را مدیون خون شهدا هستند! بگو که با حفظ عفّت خود خون ما را زنده نگه می دارند.
به مادران امروز بگو که جدایی از دخترت چقدر برایت سخت بوده! آنها که بدن کبود و زخمی دخترشان را ندیده اند! آنها که نمی دانند اسارت دختر برای یک مادر چقدر دردناک است! تو باید به آنها یادآور شوی مادر! به دخترانشان بگو که بدانند این آرامشی که دارند از کجا آمده!
دستان خسته ات را می بوسم مادرم ...
و من الله التوفیق
112764
نام: هادی
شهر: کانال کمیل
تاریخ: 6/17/2013 9:22:22 AM
کاربر مهمان
 
داستان یك مادر

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود.
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..
کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...
"روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟
اون هیچ جوابی نداد....
یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
همان جا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...
اززندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو
وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو
دعوت کرده که بیاد اینجا ، اونم بی خبر
سرش داد زدم “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”
گم شو از اینجا! همین حالا
اون به آرامی جواب داد : “ اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی
اومدم “ و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار
دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی
همسایه ها گفتن که اون مرده
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن
ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از
دست دادی
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو
برای من افتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه
با همه عشق و علاقه من به تو
مادرت
112763
نام: محمدی
شهر: شهرزیبایی ها
تاریخ: 6/17/2013 9:20:16 AM
کاربر مهمان
  سلامی که رنگ گل یاس بود و بس....
جناب سیف الدوله سلام وواقعابابت درک اشتباهم از نوشتتون پوزش می خواهم ، انشاالله خداوند به حسین آقای گل گلاب طول عمری عطانمایدتاظهورمولامونو(عج)درک کنه ،وخداوندبیامرزدخاله ی حسین آقارووباخوبان محشورفرماید///خواهرم صبرعزیز:احوالتون؟می بینم هستیدو استواروبراین بودنتون خرسندم///هدی جان از اصحاب کهب: همون طور که صبرعزیز گفتنددراین مواقع تلاش کن کنارهمسرتون نباشی،فرزنددلبندتوهم ازایشون دورکن،مردهادرحال عصبانیت ممکنه کاری کنندکه خدای نکرده جبران ناپذیرباشه،این به خاطرجنسیتشونه ، ناراحت نباش که از این دسته مواردتقریباهمه ی زنان می چشند !! امارفتارموقرودرست شماست که می تونه همه چیز رو بازسازی کنه،اگه اینجاازگذشته نمی نویسم به جهت اینه که حالا تونستم اونهارو حل کنم ،اگه راه کاری هم بلدباشم و یابنابرتجربه اونهارو حس کرده باشم ازمهربانان این خونه دریغ ندارم، برای دل خستت دعا می کنم ، بیشترمراقب احساساتت باش وسعی کن بهترین راه عقلانی رو درپیش بگیری،درزیارت عاشورادعات می کنم///منم گدای فاطماه گرامی از انتظار:انشاالله باخبرای خوب ونمره عالی از امتحان فلسفه بنویسی،منتخب من ایشون نبودند اماهمونطورکه امام خامنه ای فرمودند:ملاک رأی اکثریت ملت است و ماهم زیرسایه ایشون برای موفقیت رئیس جمهورمنتخب دعامی کنیم،مهم این بودکه چشم دشمنانمون بااین انتخابات کورررررشد،مادردرون کشورمشکلات زیادی داریم امادست در دست هم ،کشورمون رو آبادترازهمیشه می سازیم///زهره خانم ازگرگان:گرامی چادررودوست داشتن و خواست چادر امری متعالیست اما چگونه پوشیدن اون وحفظشه که از خودچادر مهمتره،برات چادری شدنی درحدعالی روازخداوندطلب می کنم///منیره خانم از :...:اجابت آنی نیست که باچشم سرآن راببینیم که آنچه خداوندعنایت می فرماید،آنست،ای بساخیری که شرش داشتیم****وین بساشری که خیرش داشتیم،برای یافتن دیدنیهای نادیده ی شمادعامی کنم///زینب جانم از اصفهان:دشمنت بیمارگل دختری!!!چندوقتیه که انگاربیماری دست از سرنازنین شمابرنمی داره !! ننوشتی چرا؟؟امامن ندونسته همیشه دعات می کنم وبرات زیارت عاشورامی خونم///شهیدامیرکبیرگرامی:خیرمقدم.....وخسته نباشید،به زهراخانم گل هم سلام برسونید///خواهرم صبرعزیز:سلام ممنون که می بینم حضورت در باغ آسید مستدام بوده،همیشه پایداربمانی///لیلای عزیزازماکو:خوب گوش کن....می دانم که صدایش رامی شنوی...چون کناررگ گردنت است ...گوش کن!!واونطوری بشنوکه اودوست دارد، نه اونطوری که تودوست داری///لیلاازشهریار:نمی دانم ملاکهای ماشماچیست امااینو می دونم که کم بینایی و حتی نابینایی عیب نیست ، برای خوشبختیت صلوات
السلام علی المهدی(عج) الذی یملؤل الارض عدلاوجودا
<<ابتدا <قبلی 11283 11282 11281 11280 11279 11278 11277 11276 11275 11274 11273 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=11278&mode=print