اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
111712 |
نام:
شهر:
تاریخ:
5/29/2013 5:03:29 PM
کاربر مهمان
|
جناب هادي سلام وعرض ادب لطفا براي امروزم 5 دسته وبراي فردا هم 5 دسته گل محمدي ثبت كنيدببخشيدبراي فردا پيشاپيش درخواست دادم چون ازامشب اينترنتم داره قطع ميشه بازم ببخشيد_حالامهم نيس كه باشم به هراسمي دوست داشتين ميتونيد ثبت كنيدممنون /اجرتون باسيدالشهدا ****خواهرملكوتي خودم احساس خوبي بهتون دارم واقعني دوستت دارم_بعداسترس زاي زندگيم اي باباغول كه نيس سميراميگه استرس داري دارم اما نه _من حركتشوكردم بركتش ازنازنين خدامه خواهرخوب ونازنين خودم خلاصه بعدش داريم ميريم شمال حالا ديدي سرازشهراي شماهم درآورديم شوهره ديگه يه عمرهرچه گفتم گفت باشه الان هرچه بگه بايدبشيم چشم قربان يه اتفاق خوش يمن ديگه داره توزندگيم مي افته برايم دعاكنيدبه سلامتي اتفاق بيوفته نبينم برگشتم ببينم نيستيدخاهرم راستي مطالب آموزنده هم بذاريدممون ****نازنين زهراي عزيز_سلام عزيزم ببخشيدتوكوتاهي من درخواست شمارودرآينده انجام خاهم داداگه ميشه حضورتون توصلواتا بيشتربشه ياحق
چندي پيش ازدوستان به من راجب ختم قرآن ايميل دادندچقددلم شكست وقتي ايشون گفتندميشه وقتي قرآن ثبت ميكنم هروقت حوصله داشتم بخونم براي خداهم حوصله نداريم خيلي غم انگيزه جيگرمن كه سوخت حق نگهدار همه تون خدايابينهايت شكرت
|
|
111711 |
نام:
هادی
شهر:
کانال کمیل
تاریخ:
5/29/2013 5:00:03 PM
کاربر مهمان
|
دانشگاه انتظار بعد از 1300 سال دانشجو می پذیرد.متاسفانه این دانشگاه هنوز 313 فارغ التحصیل هم نداشته است.این دانشگاه در تمام شبانه روز از شما آزمون به عمل می آورد. مدارک: " نماز اول وقت" " ولایت مداری" " برگه تسویه حق الناس" "قلبی آکنده از یاد خدا"
|
|
111710 |
نام:
دلداه امام زمان
شهر:
اهواز
تاریخ:
5/29/2013 5:00:02 PM
کاربر مهمان
|
آقاجان چند جمعه دیگر باید بگذرد نیایی بخدا خسته شدم ایقدر گناه کردم آقا جان دیگر صبرم به پایان رسید دیگر کی می خوای بیایی اقا جان انا عبدک ضعیف ذلیل الحقیر المسکین المسستکن آقا جان من بنده بدبخت و بچاره و درمانده تو هستم دگیر که می خوای بیایی مردم از تنهایی امام زمان می فرمایید اگر همه مردم جهان مرا بخوانند من می آیم پس بیاید در روز اورا بخوانیم در قنوت نمازهایمان اورا بخوانیم حداقل آن دنیا بگوییم آقاجان ما شما را خواندیم می گوین خوب است این قدر برای امام زمان کار کنی که در قیامت اگر امام زمان پرسید چه کردی بگوییم بیش از این دیگر در توان ما نبود اللهم عجل لولیک الفرج
|
|
111709 |
نام:
نازنين زهرا
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
5/29/2013 4:50:22 PM
کاربر مهمان
|
دوستان حرف دل خسته نباشيد مثل اينكه حال راتا جان خوب شده اره؟؟؟
|
|
111708 |
نام:
حمیدصدر
شهر:
شبستر
تاریخ:
5/29/2013 4:37:39 PM
کاربر مهمان
|
باسلام خدایامابازماندگان از قافله شهدارا باشهدا محشور گردان
|
|
111707 |
نام:
منتظرظهورمنجی
شهر:
قزوین
تاریخ:
5/29/2013 4:25:56 PM
کاربر مهمان
|
سلام هادی ازکانال کمیل لطفا5دسته صلوات برام ثبت کن.درپناه حق باشی.
|
|
111706 |
نام:
مهدی
شهر:
تهران
تاریخ:
5/29/2013 4:24:01 PM
کاربر مهمان
|
یا اباصالح المهدی... آقا جان کی میای؟ ما دیگه خسته شدیم از اینهمه انتظار. آقا قدم بذار رو چشمای من و بیا. قربونه اون رخ زیبا و لحن صدات بشم بیاااااااا
|
|
111705 |
نام:
شهیدامیر کبیر
شهر:
وطن
تاریخ:
5/29/2013 4:21:02 PM
کاربر مهمان
|
دوستان عزیزم سلام سلام راستی خدمت دوستای جدیدم هم سلام من کیوان رونما یکی از برادرهای کوچیک شما اگه خواستید برای منم مطلب بذارید خوشحال میشم راستش تا حدود کمی هم درگیر انتخابات هستم به امید پیروزی اصلح
|
|
111704 |
نام:
نازنين زهرا
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
5/29/2013 4:08:40 PM
کاربر مهمان
|
سلام خانم اول خط عاشقي از مرو دشت اين دوست من حدودا چند وقت زندست؟؟؟؟
|
|
111703 |
نام:
میثمی
شهر:
حیا
تاریخ:
5/29/2013 3:42:24 PM
کاربر مهمان
|
از مترو پیاده شدیم. پایین پله ها دیدم یه آقایی به پاهای خانم جلویی نگاه کرد و سرشو انداخت پایین. دیدم اون خانم، جای شلوار، جوراب شلواری مشکی پوشیده و ... تصمیم گرفتم سیب زمینی نباشم و بهش چیزی بگم. بالای پله ها هم ردیفش راه رفتم. با لبخند گفتم ببخشید خانم! با تعجب نگاهم کرد! دیدم هندزفری تو گوششه. گفتم صدای منو می شنوید؟ سر تکون داد یعنی بله. گفتم: ازین به بعد شلوار بپوشید قضیه رو فهمید. چشمشو برام نازک کرد. گفتم: خیلی تنگه. درخور شما نیست. بی محلی کرد. از همون برخوردا که با یه پسر مزاحم می کنن. رفتم و دیگه چیزی نگفتم اما داشت با نگاهش دنبالم می کرد و یه جورایی ترسید. تو دلم گفتم: حرف من گرون تره یا تیکه های عمله های ناپاک خیابون!!! الحمدلله من وظیفه خودمو انجام دادم. ما ماموریم به وظیفه نه نتیجه
|
|