هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
111422
نام: خدايا هرچه تو بنامي...
شهر: ملكوت...
تاریخ: 5/25/2013 7:58:14 PM
کاربر مهمان
  *ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*ياالله*
*ما رايت الا جميلا *امان از دل زينب *امان از دل زينب*امان از دل زينب*
*تسليت*تسليت*تسليت*تسليت*تسليت*تسليت*تسليت*تسليت*تسليت*تسليت*
سالروز وفات يگانه بانوي صبر و قرار،ام المصائب،حضرت زينب كبري سلام الله عليها
به محضر مولاي حاضر وناظر وچشم انتظارمان،مقام معظم رهبري،شهيدان زنده و گمنام وطنمان ايران،هموطنان ايران زمين،خوبان حرف دل ،اهل دل،مديريت محترم و همكاران گراميتان و ...
*سلام بانو بانو سلام*
بانو چگونه از شما و مهرباني و مصايبتان سخن گويم،شمايي كه عشق به خدا را با ذره ذره وجودتان در جمله *ما رايت الا جميلا *تان تفسير نموديد و جلوه گر،جمله اي كه به خدا سوگند زيباتر از آن را نميتوان يافت،جمله اي كه ميتوان حضور و خشنودي خدا را با ذره ذره وجود در آن احساس نمود در لحظه ايي كه با فخر به فرشتگان درگاهش گويد اين است همان بنده اي كه بر آفرينشش سرزنشم مي نموديد،حال ببينيد و سجده كنيد بر خاك پايش و گلباران و ستاره باران به استقبالش رويد تا به نزدم آيد كه ديگر دنياي زبون جايگاه او نيست،آري بانو چه بزرگواريد شما،شمايي كه در برابر آن همه مصايب نماز شب نشسته به جا آورديد اما در مقابل سخن زبون و حقيقر دشمن زبون و حقيقر خدا با تمام وجودتان با صلابت و استوار و پابرجا گفتيد كه جز زيبا نديديد از او،بانو ببخشيد مرا بر لحظه اي كه با اندك مصيبتي خود را باخته، شما و جمله ي زيبايتان را از ياد برده از خدايم نااميد گشته و عدالتش را زير سوال برده و گفته ام خدايا چرا من؟؟؟بانو ياريم كنيد بر لحظه لحظه هاي پس از اينم...*التماس دعاي فرج*يا زينب*
111421
نام: هادی
شهر: کانال کمیل
تاریخ: 5/25/2013 7:49:46 PM
کاربر مهمان
  سلام وعرض ادب خدمت همه اونایی که برای بدبخت روزگار کامنت گذاشتن البته خودمن هم پرحرفی کردم که قسمت نبودثبت بشه اون خانم فکرکنم اشتباه اومده بود اینجاشایدهم دیگه برنگرده چون استادرفیعی برنامه سمت خدا صحبت میکنن به خاطرهمین گفته بود که توبرنامه مطرح کنین ...ازتون میخوام که دعاکنیدبه اشتباهش پی ببره وبیاد کامنت های شمارو بخونه ودعاکنید که مسیر رواشتباه نره///سلام منتظرظهورمنجی شماروبه شهیدآوینی قسم دعاکنین که در راه ولایت تیکه تیکه بشم خیلی آلوده ام ولی دوست دارم میثم تماربشم///سلام مارال مسیر سبز نمیدونین کانال کمیل چه بهشتیه انشا الله قسمت بشه برین وببینین ....وای وای وای کانال... محاصره...5روز تشنگی...هادی.....گریه کردن های ابراهیم همت به پهنای صورت...پیام امام.....شهداشرمنده ام ....شرمنده...شرمنده...شرمنده...
111420
نام: معصومه رمضانی
شهر: قزوین
تاریخ: 5/25/2013 7:28:48 PM
تاریخ ثبت نام: 5/8/2013
  دیگر اعمال ماه رجب







از دیگر اعمال مهم و ارجمند این ماه خواندن اذكار دعاهایی است كه از سوی معصومین (علیهم السلام) روایت شده است. از جمله آنكه:







1ـ در طول ماه هزار بار خواندن این دعا: استغفرالله ذوالجلال و الاكرام من جمیع الذنوب و الاثام. شیخ صدوق در این باره روایت كرده است كه هر كس این دعا را در رجب هزار بار بخواند خداوند به او می‌گوید: اگر تو را نیامرزم خدای تو نیستم، خدای تو نیستم.







2ـ خواندن سوره توحید ده هزار یا هزار بار كه هر كس در رجب این سوره را هزار بار بخواند در قیامت پاداشی برابر عمل هزار پیامبر و هزار فرشته خواهد داشت و هیچ كس از او به خدا نزدیكتر نخواهد بود جز آنكه پیش از این سوره را خوانده باشد.







3ـ گفتن هزار بار لا اله الا الله و روایت شده هر كس در رجب هزار بار لا اله الا الله بگوید خداوند صد هزار حسنه برای او می‌نویسد و صد كاخ بهشتی به او می‌دهد.







4ـ صدبار خواندن این دعا: استغفرالله الذی لا اله الا هو وحده لا شریك له و اتوب الیه كه روایت شده هر كس این دعا را صد بار بگوید و پس از آن صدقه انفاق نماید خداوند كارش را با بخشش و آمرزش پایان دهد و اگر همان را چهارصد بار بگوید خداوند پاداش صد شهید را به او می‌دهد.







5ـ به پیروی از امام سجاد (علیه السلام) در همه ماه در سجده‌های خود این دعا را بخواند: عظم الذنب من عبدك فلیحسن العفو من عندك.







6ـ از جمله اعمال دیگر ماه رجب كه دارای فضیلت بی شماری است خواندن دعای یا من ارجوه لكل خیر بعد از هر نماز واجب است این دعا در مفاتیح الجنان ذكر شده و برای فرد فضیلت‌های بی شماری را به همراه دارد.







7ـ خواندن دعای اللهم انی اسالك صبر الشاكرین لك در هر روز. در كتاب اقبال در مورد این دعا آمده است كه معلی از حضرت امام صادق (علیه السلام) خواست تا دعایی به او بیاموزد كه تمام معارف شیعه را در برداشته باشد امام خواندن این دعا را به او توصیه كرده است.







8ـ هر روز این دعا را خواندن: یا من یملك حوائج السائلین.







9ـ خواندن دعای اللهم انی اسألك بمعانی جمیع ما یدعوك به ولاة امرك كه از دست خط حضرت ولی عصر نقل شده است و دعایی است با مضامین بسیار بلند و نیكو كه درهایی از علم و معرفت را به روی آنكه اهل آن باشد می‌گشاید.







10ـ خواندن دعای ارجمند و پر مضمون اللهم یا ذالمنن السابغه...







11ـ زیارت حضرت امام حسین (علیه السلام) در آغاز و در میان ماه.







12ـ به جای آوردن نمازهای ویژه ماه (در کتب ادعیه و مفاتیح الجنان به برخی از آنها اشاره است)

111419
نام: منتظرظهورمنجی
شهر: قزوین
تاریخ: 5/25/2013 7:23:38 PM
کاربر مهمان
  نيمه ماه مبارک رجب

اين روز از روزهاي ويژه و ارجمند و گرامي است. در اين باره در كتاب شريف اقبال آمده است: حضرت آدم از خداوند پرسيد خدايا محبوب‌ترين روزها و گرامي‌ترين زمانها نزد تو كدام است. خداوند وحي فرمود: محبوب‌ترين روزها نزد من نيمه رجب است. اي آدم در اين روز بكوش تا با قرباني كردن، ميهماني دادن، روزه داشتن، نيايش كردن، بخشش خواستن‌، لا اله الا الله گفتن به من تقرب و نزديكي جويي.
اي آدم من چنين تقدير كردم كه فرزندي از فرزندان تو را به پيامبري برانگيزم و روز نيمه رجب را به او و به امت ويژه سازم كه در آن روز چيزي از من نخواهند جز اينكه بدانان ببخشم و عفو و گذشت نخواهند جز اينكه از گناهانشان درگذرم اي آدم آنكه نيمه رجب را روزه دارد ذكر گويد، خضوع و خشوع كند و از صدقه دهد، نفس خويش را پاس دارد پاداشي جز بهشت نخواهد داشت اي آدم به فرزندانت گوشزد كن كه در ماه رجب نفس خويش را پاس دارند و از كج راهي بپرهيزند كه گناه در اين ماه بس بزرگ است.
111418
نام: معصومه رمضانی
شهر: قزوین
تاریخ: 5/25/2013 7:13:05 PM
تاریخ ثبت نام: 5/8/2013
  خدایا ... در این شب با تو عهد می بندم تا تمام تلاشم را کنم تا بهتر باشم ... تو از من قبول کن ... و من را در این راه تنها نگذار ... خدایا از صمیم قلبم راضیم و خوشحالم اگر کسی خطی از کلامم را بیان کند و با آن خو بگیرد یا آرامشی یابد ... می دانم همه این همه تنها لطف و عنایت بی کران توست ... که اینگونه مرا لبریز می کنی ... از تو ممنونم . خیلی ساده و پیچیده ... و از تو ممنونم که نمی گذاری بخیل باشم تا آنچه بر زبانم جاری می کنی را تنها برای خود و به نام خود بخواهم ... که همه این همه کلام توست و ذکر تو ... خدای خوبم ... به زبان کسی که فقط ساده می تواند با تو سخن بگوید از تو می خواهم که ببخشیم که این همه کم یادت می کنم ... کم سراغت را می گیرم ... کم دلم می گیرد ... کم به تو سر می زنم ...کم می خوانم و کم می دانمت . نمی دانم این همه نادانی چگونه مرا فرا گرفته و این همه ادعای دانایی از کجا آمده و به کجا می خواهد برود ... وای بر من اگر به این راهم ادامه بدهم .از تو می خواهمه کمکم کنی و تنهایم نگذاری ... کمکم کنی و قلبم را بزرگ کنی تا بیشتر صدایت کنم . سراغت بیایم و همیشه یادت باشم ... ایمان دارم که آنگاه که از تو بخواهم صدایم را می شنوی و خواسته ام را اجابت می کنی ... چون این بهترین خواسته ایست که تا کنون از کسی خواسته ام و آن هم نه هر کس ... بزرگی بی همتا چون تو ...



خدای مهربانم ... کمکم کن که تو همه چیزم باشی ...همه آن چیزی که از بودن در این دنیا می خواهم ... کمکم کن آنچه را از تو می خواهم بفهمم ..



خدایا .حقیقت آنچه که می خواهم را به من بنما ...خدایا اگر اراده تو بر آن است که آنچه را که می خواهم از من بستانی تا چیزی بهتر از آن را نصیبم کنی من تسلیم خواست تو می گردم .. در این راه از تو می خواهم تا آرمش و صبر به من عطا کنی تا آرام بگیرم و آنچه را در راه رضایت تو کنار می گذارم با قلبی سالم و درونی بی تنش رها کنم و جای آن محبتی به من عطا کن که هرگز با چیزی جایگزینش نکنم ... خدایا بهترین طلب را بر زبانم جاری کن و آن را وسیله ساز برای نزدیکی بیشترم به تو که تویی مهربان ترین مهربانان .......
111417
نام: منتظرظهورمنجی
شهر: قزوین
تاریخ: 5/25/2013 6:57:39 PM
کاربر مهمان
  سلام به همه حرف دلیهای خوبم.

هادی ازکانال کمیل ***سلام وعرض ادب .ازمطالب قشنگی که می ذارین ممنونم همینطورادامه بدین.

بدبخت روزگار***سلام امیدوارم روزبه روزآرامش بیشتری پیداکنی توی ماه رجب هستیم امشب چهاردهم وفردانیمه رجبه توی این شبها خیلی استغفارکن وازخدابخواه کمکت کنه.
111416
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 5/25/2013 6:41:47 PM
کاربر مهمان
  درد یعنی اینکه جوانهایی که درتمام عمرشون حتی اندازه یک روز؛خوشی روتجربه نکردن.کاری به کارکسی نداری ولی ازهمه می خوری.بدترین دشمنت پدرو مادر خودت باشن.بیگناهی که از طرف نزدیکان خودش تهمت بشنوه و نتونه ثابت بکنه که کرم از یکی دیگه هست.دختری که ازطرف مادرش بهش ظلم میشه...مادرخودش...مادرش.حیفه اسم مادر که روایناست.ستمهایی که ازاول عمرت ببینی و هیچوقت تموم نشه تابری زیرخاک.بدون اینکه ببینی اونی که بهت ستم کرده چوبش رو خورد.دردیعنی اینا...به خداخیلی ناشکریم.خیلی خیلی ناشکریم.این فقط یک ذره از ون چیزایی هستش که دیدم.شماهم دیدین.
پدر و مادر خوب...داریم؟اگرداریم بدونیم چه نعمت بزرگی خدابهمون داده.
خواهر یابرادر منصف وخداترس...داریم؟ پس یکی دیگه ازنعمتهای بزرگ خدارو به لیست اضافه کنیم.
فامیلی که به خون ماوخانواده تشنه نیست...داریم؟
تن سالم چی...داریم؟روان سالم چی؟شاید بگیم نه بااین همه مشکل،نداریم ولی خداوکیلی مابیشتر تحت فشاریم یااونی که اینهمه مصیبت کشیده؟تاحالا چندبار نعمتهایی که خدابهمون داده روکنار مشکلاتمون گذاشتیم ومقایسه کردیم؟
خدا شاهده قصدناراحت کردن یانصیحت کردن ندارم.اینارو به خودمم میگم. قبول کنیم مشکلات بعضی ازماها دربرابراینجورستم دیدنهاخیلی ناچیزه.نمیخواستم اینارو اینجابگم ولی یکی ازدوستام ازم خواهش کرد براتون بگم.خودش ازبچه های اینجاست ولی کامنت نمیذاره.یکی از همون بالایی هاست.دلش شکسته.روحو روانش داغونه ولی بخدانشنیدم حتی یکباربگه چرامن؟چون معتقده هربارکه مشکلاتت رو به زبون بیاری برات بزرگترمیشه.

براش دعا کنید/برای اون دوستی که قبلاهم ازش نوشتم دعا کنید/آرزومه یروز بیام بنویسم همه شون مشکلشون حل شده.
لطفابرای بیمار خانواده ماهم دعاکنید.
التماس دعا
یاحق
111415
نام: دل آشوب
شهر: تبریز
تاریخ: 5/25/2013 6:35:58 PM
کاربر مهمان
  نمی دونم چه حکمتیه که مشکلات این مدلی شدن.جوانی که یواشکی نمازمی خونه تاتو خونه خودش مسخره نشه/دخترمعصومی که نمازو روزه و حجابش همیشه درست بوده وحتی بلد نیست دروغ بگه از طرف والدین خودش اونقدراذیت شده که شبیه مرده متحرک شده/دختر۱۸ساله ای که پدرش دستشو میگیره ازخونه میندازتش بیرون تاازکوچه وخیابون برای خودش شوهر پیداکنه ودست آخربه زورهمون پدرباکسی که ۱۵سال ازخودش بزرگتره ومشروب میخوره عقدمیکنه وبه دوماه نکشیده طلاق میگیره و۹سال تنهایی زخم زبونهارو تحمل میکنه/دختری که ۱۵سال قالیبافی کرده و داده به پدرش تا براش پس انداز کنه ولی پدرومادر باتمام پس اندازاون برای عروسشون آپارتمان ۱۵۰متری میخرن وبه بقیه پز میدن ووقتی اعتراض میکنه باتمسخرمیگن:که تواگرآدم بودی تاالان شوهرکرده بودی/مردی که ۴۰سال کارکرده وزحمت کشیده ولی تمام این مدت زنش اذیتش کرده.تمام پول بازنشستگیش رو میده برای پسرش خونه میخره وبعد میفهمه پسرش خودش کلی مال و اموال داره.الان همون پسر جلوعروسش تحقیرش می کنه ومنکر تمام زحماتش میشه/برادری که ۱۰سال پاشو گذاشته روشونه های دوتاخواهر کوچکترازخودش به امیدروزی که دستش به دهنش برسه ودست دوتاخواهرش هم بگیره ولی الان که کلی وضعش خوب شده خواهراش رواز همه مخفی میکنه یاجلو بقیه مخصوصازنش تحقیر میکنه چون اونامحجبه هستن وسن ازدواجشون گذشته واون یه زن امروزی داره/زنی که۳۰سال تمام بخاطر کمکهای مالی که برادرش بهش میکرده رابطه برادرش وهمسرس رو باوجوداینکه ۴تابچه داشتن به هم میزنه ووقتی یکی از بچه هابخاطرافسردگی شدیدخودکشی میکنه وخانواده برادره بدتر ازقبل ازهم میپاشه باپررویی تمام تقصیرهارو گردن فرزند بزرگ خانواده میندازه ومیگه تو ازاولش قدمت نحس بوده ودختر بیچاره که میبینه پدرومادر ازش حمایت نمیکنن...دچار شوک میشه ومهربیمارروانی به پیشونیش میخوره.
111414
نام:
شهر:
تاریخ: 5/25/2013 6:10:38 PM
کاربر مهمان
  محتاج دعاازتهران
سلام _نه اصلا اينطور نيس كه راجب زينب خانم ماگفتي يه زماني منم از درگاه خدانااميد بودم همين طرز رفتارا منو برگردوندهمه مون اينجابراراهنمايي هم هستيم شمامگه نعوذبالله خدايي كه ميگي گناه كردي _ شما از كجاميدوني شايداين طرزبرخورد به صلاحه كه طرف برگرده_خانم بدبخت روزگارمن باوجودتمام سختيام اومدم برات نوشتم_ زينب خانم ازاصفهانو قبولش دارم ايشون خانم باصفاباخدا يي هستن داداشم معده اش بيش ازحد عفونت داشت الان عكساش اثري ازعفونت نداره گلم زينب روقبولش دارم ازش بخاه براتون دعا كنه دعاهاي زينب بانفس پاكه _فقط توبه كن به خدانزديك شوكه اين يه فرصت طلاييست_ عزيزم بازم ميگم دنيا بي ارزشه _خداحافظت باشه _
خاستي بخاطرحرفام فحشم بدي نفرينم كني من شيداي حرف دلي هستم_
111413
نام: مجتبي
شهر: ...
تاریخ: 5/25/2013 6:00:08 PM
کاربر مهمان
  حلاليت
سه چهار ساعتي به رفتنمان به خط مقدم براي شروع عمليات مانده بود. نيروهاي گردان هر كدام در حال كاري بودند. يا وصيتنامه مي نوشتند و يا سلاح و تجهيزاتشان را امتحان مي كردند و از يكديگر حلاليت مي طلبيدند. يك موقع ديدم از يكي از چادرها سر و صدا بلند شد و بعد يك نفر پريد بيرون و بقيه با لنگه پوتين و فانسقه و سنگ و كلوخ دنبالش. اوضاع شير تو شير شد. پسرك فراري بين خنده و ترس نعره مي زد و كمك مي طلبيد و تعقيب كنندگان با دهان هاي كف كرده و عصباني ولش نمي كردند. فراري را شناختم. اسماعلي بود. از بچه هاي شر و شلوغ گردان. اسماعيل خورد زمين و بقيه رسيدند بهش و گرفتندش زير ضربات فانسقه و كتك. اسماعيل پيچ و تاب مي خورد و مي خنديد و نعره مي زد. به خود آمدم. مثلا من فرمانده گردان بودم و بايد نظم و انضباط را بر گردان حاكم مي كردم. جمعيت را شكافتم و رفتم جلو و با هزار مكافات اسماعيل را از زير مشت و لگد نجات دادم. اسماعيل در حالي كه كمر و دستانش را مي ماليد شروع كرد به نفرين كردن.
- الهي زير تانك برويد. شما بسيجي هستيد يا يك مشت بازمانده ي قوم مغول؟!
- الهي كاتيوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاكتان هم نماند كه شناسايي شويد!
- اي خدا داد مرا از اين مزدورهاي مسلمان نما بگير!
بچه هاي گردان هر هر مي خنديدند و كساني كه اسماعيل را كتك زده بودند به او چنگ و دندان نشان مي دادند و تهديد به قتلش مي كردند. فرياد زدم: «مسخره بازي بسه! واسه چي اين بنده خدا را به اين روز انداختيد؟» يكي از آنها كه معلوم بود حال و روز درست و حسابي ندارد گفت:« از خود خاك تو سرش بپرسيد. آهاي اسماعيل دعا كن تو منطقه عملياتي گيرت نياورم. يك آر.پي.جي حرامت مي كنم!» اسماعيل كه پشت سر من پناه گرفته بود، هر هر خنديد و آنها عصباني تر شدند. گفتم:« چي شده اسماعيل؟ تعريف كن!» اسماعيل گفت:« بابا اينها ديوانه اند حاجي. بهتره اينها را بفرستي تيمارستان. خدا به دور با من اين كار را كردند با عراقي ها چه مي كنند؟»
- خب، بلبل زباني نكن. چه دسته گلي به آب دادي؟
- هيچي. نشسته بوديم و از هم حلاليت مي خواستيم كه يك هو چيزي يادم افتاد. قضيه مال سه چهار ماه پيش است. آن موقع كه كردستان و بالاي ارتفاعات بوديم. يك بارقرار شد من قاطرمان را ببرم پايين و جيره غذا و آب بياورم. موقع برگشتن از شانس من قاطر خاك تو سر، سرش را سبك كرد و بسته هاي بيشكوييت كه زير شكمش سر خورده بود خيس شد.
يكي از بچه ها نعره زد:«مي كشمت نامرد. حالم به هم خورد» و دويد پشت يكي از نخلها. اسماعيل با شيطنت گفت:« ديگر براي برگشتن به پايين دير بود. ثانيا بچه ها گشنه بودند. بسته هاي بيسكوييت را روي تخته سنگي گذاشتم تا خشك شدند. و بعد بردم دادم بچه ها، همين نامردها لمباندند و چقدر تعريف كردند كه اين بيسكوييت ها خوشمزه است و ملس است و ...» بچه هايي كه دورم جمع بودند از خنده ريسه رفتند. خودم هم به زور جلوي خنده ام را گرفته بودم، راه افتادم كه بروم سر كار خودم. اسماعيل ولم نمي كرد. گفتم :«ديگه چي شده؟»
- حاجي جون مي كشندم.
- نترس. اينها به دشمنشان رحم مي كنند. چه رسد به تو ماست فروش!
تا اسماعيل ازم جدا شد، بيسكوييت ملس خورها دنبالش كردند و صداي زد و خورد و خنده و ناله هاي اسماعيل بلند شد.

منبع:رفاقت به سبك تانك
<<ابتدا <قبلی 11148 11147 11146 11145 11144 11143 11142 11141 11140 11139 11138 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=11143&mode=print