اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
108832 |
نام:
بهدگانی
شهر:
مشهد
تاریخ:
4/19/2013 4:44:55 PM
کاربر مهمان
|
از چی بگم از کجا بگم از پدر شهیدم که سالگردش نزدیک است هفته دیگه 6/2/92 سالگرد شهادت شهید کربلایی اسدالله بهدگانی خاطره من و پدرم در جبهه
سال 1366 بود که به جبهه اعزام شدم، بعد از چند روز معطلی به کرمانشاه و از آنجا به موقعیت شهید شهبازی 5 کیلومتری بعد از کرمانشاه بردند. در آنجا لباس و اورکت تحویل گرفتیم جالب اینجاست که از مشهد که لباس خاکی بسیجی تنمان کردیم در کرمانشاه آنقدر باران آمد که از رنگ لباسهای نو خاکی تنمان رنگی شده بود و در موقعیت شهید شهبازی لباسهای دیگری بهمراه اورکت تنمان کردیم، بسیار معنوی و نورانی شده بودیم ما 10 نفر بودیم که از این تعداد 8 نفرمان بعد از جنگ که خبرشان آمد شهید و یا مفقود شدند. بلاخره بعد از موقعیت شهید شهبازی به اسلامآباد غرب پادگان اللهاکبر رفته و پس از مدت یک تا دو هفته تمرینهای سخت ورزشی و نظامی به ارتفاعات کانیسخت عراق اعزام و مدت 8 ماه در آنجا به مأموریت دیدهبانی و گشت اطلاعات عملیات به فرماندهی شهید حاج سید علی حسینی فرمانده تیپ 313 حر و اطلاعات عملیات سپاه هشتم مشغول شدیم.
در این مدت پدرم نیز به جبهه در منطقه چنگوله چندکیلومتری من به جنگ با عراقیها مشغول بود که با راهنماییهای برادر مهدی مسئول محور توانستم پدرم را در خط مقدم جبهه در سنگرهای کمین که 50 متر بیشتر با عراقیها فاصله نداشت ملاقات کنم. این دیدار در تاریخ زندگیام یکی از بهتریم خاطرهها و دیدارها بود.
شبی از شبها که پدرم بجای تمامی نیروهای آن سنگر نگهبانی میداد و چون من در کنار پدرم بودم و میخواستیم از فرصتهایی که در کنار هم هستیم استفاده کنیم.
پدرم در سنگر یک سلاح کلاش و یک تیربار که خراب بود، داشت در حین خواندن زیارت عاشورا بودیم که عراقیها تبلیغات سوء بر علیه ما انجام میدادند یعنی برای ما ترانه پخش میکردند و ما را بسمت خود فرا میخواندند که ما را فریب دهند. ولی از جایی که پدرم از ترانه بدش میآمد، گفت با فشنگهای رسام که با شکلیک هر تیر از خود نور داشت و با سلاح تیربار به سمت صدا شلیک کنم تا صدا قطع شود. به سختی توانستم سلاح خراب را مسلح و بسمت عراقیها شلیک کنم آنها از جایی که ترسیده بودند چند منور بسمت ما شلیک کرده و آسمان را روشن کردند با کار سنگر دوشیکا (یک سلاح سنگین) رزمندگان ما که در فاصله کمی پشت سرمان بود بسمت آنها شلیک در نتیجه درگیری سختی تا صبح درگرفت و ما شاهد چراغانیهایی بودیم که به گفته پدرم از ترانههای عراقیها بهتر است.
در ضمن از زیر همین گلولهها شهید بهدگانی مشغول خواندن زیارت عاشورا بود.
پدرم بعد از اعزام دومش به جبهه بعد از عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه به شهادت رسید. یاد تمامی شهدا گرامی و راهشان پر رهرو باد.
این بود یکی از خاطرات من و پدرم در جبهه.
والسلام
|
|
108831 |
نام:
می دونی
شهر:
مینو دشت
تاریخ:
4/19/2013 4:38:27 PM
کاربر مهمان
|
نمی دونم برای چی می خواهم با تو باشم لطفا به ما سری بزن
|
|
108830 |
نام:
راضی
شهر:
شاهرود
تاریخ:
4/19/2013 4:29:39 PM
کاربر مهمان
|
هوالمحبوب
خدایا خسته ام.من همون بنده ای ام که خودت افریدی پس چرا چرا چرا حتی یه نیم نگاه نمیکنی
|
|
108829 |
نام:
زينب
شهر:
اصفهان
تاریخ:
4/19/2013 4:09:59 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدمت هود از تبريز خدا رو شكر راضيم به رضاش چون از او هستيم و بسوي او ميرويم و او احكم الحاكيم و اگر حكم كند حكمش عدل هس اگه لايق باشم و خدا قبولم داشته دعاگوي همه هستم فرد خاصي اسم نميارم ولي حقيتش بخواي اينروزا منم از همتون التماس دعا دارم دكتر گفت احتمال داره سرم عفونت كرد انشالله حرفش درست نباشه
|
|
108828 |
نام:
پریا
شهر:
همدان
تاریخ:
4/19/2013 4:01:45 PM
کاربر مهمان
|
خیلی دلم گرفته.احساس میکنم تنهام.نیازبه یه سرمایه دارم.ازکارخودم مطمئنم.که میتونم درقبال سرمایه هی که میگیرم حداقل به اندازه حداثرسودبانکی به طرف مقابلم سودبرگردونم ولی نمیدونم به کی روبندازم .خدایاراهی جلوپام بذار.
|
|
108827 |
نام:
گمنام
شهر:
عاشقی
تاریخ:
4/19/2013 3:31:26 PM
کاربر مهمان
|
انتظار را باید از مادر شهید گمنام پرسید... ماچه میدانیم معنی دل تنگی را... مهدی جان کاش آنگونه که شایسته ی تو بود عاشقت میشدم و دل به دیگری نمیدادم دل دادن به معشوق زمینی آنقدر ها هم زیبا نیست. اقا تو را به چادر خاکی مادرت من و دوستانی که در این وادی حرف دل جمعیم دعا کنید تا منتظر واقعی شما باشیم...
|
|
108826 |
نام:
توبه کننده
شهر:
ورامین
تاریخ:
4/19/2013 2:52:14 PM
کاربر مهمان
|
وقتی خواستن ها بوی شهوت میدهند
وقتی بودن ها طعم نیاز دارند
وقتی تنهایی ها بی هیچ یادی از یار با هر کسی پر میشود
وقتی نگاه ها هرزه به هر سو روانه میشود
وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد
وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود
دیگر نمی خواهمت
نه تو را و نه هیچ کس دیگر را . . .
|
|
108825 |
نام:
گمنام
شهر:
عاشقی
تاریخ:
4/19/2013 2:48:57 PM
کاربر مهمان
|
سلام ادم های بزرگ همیشه کار های بزرگ میکنن چه در زمان حیات چه بعد رفتن از این دنیا اقا مرتضی هم مصداق این جور ادم هاست زمان حیاتش رو که همه میدونن چکار کرده الانشم این همه ادم های پاک و بی ریا وصادق واهل دل رو (جز خودم)دور هم جمع کرده واقعا دمت گرم آقا سید. چندتا مشکل بزرگ تو زندگیم دارم برا منم دعا کنید.
|
|
108824 |
نام:
هود
شهر:
تبریز
تاریخ:
4/19/2013 2:35:00 PM
کاربر مهمان
|
سلام زینب از اصفهان،حالت چطوره،خواهر خورشید خانم،سلام ،اینجا به همه سلام دادم .فقط گفتم نگی منو ندید.تو جلوی چشممی،فقط چون من بلد نیستم با خانوما حرف بزنم ،یهو دیدی به جای سلام ،تیر کمونمو نشونت دادم.سلام ،میشه نگی نه ،وقتی دعا میکنی منو یادت نره،باشه ،از اون دعا های طمع دار همیشگیت.با کلی دسر وپیش غذا ،یکم هم بستنی گردویی،با سوپ قارچ وکباب بره ،یکمم،شیرینی باقلوایی،یه دونم موز ونارگیل ووای من عاشق پشمکم،لواشک ترش ووکیک بستنی سه طبقه تولدی با طمع موز ورنگی ،یه دقیقه صبر کن چیز ی از قلم نیوفته،خلاصه هر چی بیشتر دعام کنی .جای دوری نمیره.
سلام ویر گولی من به دوست دارم خداجون،،،،،،پنج تا بسه ته؟
امیر کبیر کیف به دست چطوره؟سلام اگه مشقات تموم نشده من دستم سریعه،می تونم تقلب بدم.رفیق خوب
بابا ملکوت اعلی چگونه ای ،به جون خودم من نمی دونستم دندون مصنوعی داری.شرمنده تمام عیار، خجلم ،اصلا نخندیدم. هر کی ام بخنده دشمنه،حالا میگی این چقدر بچه بی ادبیه،حالا نگی تربیت نشدم ،خیلی شدم ولی ظرفیتم همینه.بیشتر نمیکشم.بازم ببخشید .
سلام بر بوی سیب چقدر عذر خواهی کنم تا منو ببخشی ،دوست راز دار،سری ،میدونم کربلایی بوی سیب، حالا هی پز بده رفتی کربلا ،این رسمش نیست بگو حلالم کردی تا ولت کنم.
غریب از تنهایی سلام می خواستم بهت بگم ،مارمولکت یادم نرفته ،حتما برات می گیرم. راجع به همکارای فیس فیسیت هم نگران نباش به بچه ها گفتم کلکشونو بکندن،آخه نوکرتم مگه اونا کی اند که به خاطرشون بخای بمیری،به حساب نیارشون،مگه ارزش آدما دست اوناست .ولشون کن ،فکر کنند خیلی با کلاسند، به جهنم،لباسای سوسماری می پوشن،برای خودت ارزش بده ،باشه اونا بمیرن نه رفیق من
|
|
108823 |
نام:
محبوبه
شهر:
تهران
تاریخ:
4/19/2013 2:16:29 PM
کاربر مهمان
|
خستم آقا...وقتشه بیای
|
|