هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
108742
نام: حرف
شهر: دل
تاریخ: 4/18/2013 8:17:13 AM
کاربر مهمان
  خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هَـوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

108741
نام: ملتمس دعا خیر
شهر: شهر خدا
تاریخ: 4/18/2013 7:56:57 AM
کاربر مهمان
  سلام دوستان حرف دلی
ترا بخدا برام دعا کنید بیماری روحی و روانی دارم و فقط عقده های بچگی ام را در خانه روی سر زن و بچه ام خالی می کنم. خودم ناراحت می شوم ولی این بیچاره ها روز خوش ندارند(اعصاب و روان، حسادت، بخل،چشم چران بودن و...) البته کنار اینها با مردم بیرون از منزل خوش برخورد هستم اهل نماز اول وقت در مسجد و... ولی نمیدونم چه کنم البته همه ناشی از کمبودهای بچه گی ام است ترا به خدا برام دعا کنید که خدا مهر و محبت نسبت به زن و بچه را برام زیاد کنه و بتوانم نسبت به همسرم عشق بورزم.

**********************
مدیریت حرف دل

باسلام
اینکه می دانید مشکلی وجود داره نقطه مثبتی است. ولی توصیه می کنیم برای رفع این مشکل مهم هرچه سریعتر به یک مشاور مورد اعتماد مراجعه نمایید.

درست کردن رفتار شما یک موضوع تدریجی است و در کنار دعای خیر نیاز به همت و پشتکار شما دارد.

ومن الله التوفیق
108740
نام: فاطمه
شهر: الشتر
تاریخ: 4/18/2013 7:51:45 AM
کاربر مهمان
  سلام به دوست خوبم آشتی با خدا از شهر فانی
خواستم بهت بگم مگه خدای مهربونمونم با کسی قهر میکنه که بخوای باهاش آشتی کنی؟؟؟؟!!!!
اونکسی که قهره خودمونیم وگرنه خدا آغوشش مثل آغوش مادری که برا فرزندش بازه برای من و تو بنده هم بازه . بیا بریم ....
بریم .... بریم تو بغل خدا ..... خدا خیلی مهربون و بخشنده است توبمونم قبول میکنه فقط کافیه دلمونو بدیم دستش، دلمونو.....
108739
نام: فدای آقا
شهر: ساری
تاریخ: 4/18/2013 7:36:11 AM
کاربر مهمان
  می گویند قسمت نیست حکمت است...
خدایا...
من معنی قسمت و حکمت را نمیدانم...
اما تو معنی طاقت را میدانی...مگر نه؟؟؟
108738
نام: پرند
شهر: فارس
تاریخ: 4/18/2013 7:05:38 AM
کاربر مهمان
  سلام خوبی؟زنده ای؟معلومه چکار میکنی؟
این رسم مردونگیه؟!!!!!!!!!!!
108737
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 4/18/2013 6:54:10 AM
کاربر مهمان
  چرا برخي فكر مي كنند هر چه كلمات قلمبه در صحبتهايشان به كار ببرند ؛

بهتر است در حالي كه ارزش به اين است كه قابل فهم حرف بزنيم زيرا خداوند مي فرمايد :


وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ [القمر : 17]

و اين قرآن را آسان و قابل فهم فرستاديم

داستان:

شخصي از دست كسى عصبانى شد، خواست به او، اين فحش را بدهد: لجن به ريشت!

او اينگونه فحش مى‏داد. مى‏گفت: «لجن در دست چپت، ماه رجب بعد از نماز! فتأمَّل؟»

شخص به فكر فرو ميرفت سى چهل دقيقه كه فكر مي كرد، تازه مي فهميد چه شده!

ماه رجب يك دعايى هست بعد از نماز كه مردان ريششان را مي گيرند، اگر در دست آدم لجن باشد، ريش آدم هم لجنى مى‏شود.

108736
نام: فدای آقا
شهر: ساری
تاریخ: 4/18/2013 6:53:52 AM
کاربر مهمان
  بچه ها سلام.خدا قوت.ایشالله که همتون خوبید،یه مدتی بود که فقط پیاماتونو میخوندم.شکر خدا حالم خوبه
108735
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 4/18/2013 6:51:04 AM
کاربر مهمان
  سه نوع رابطه‏ در قرآن داريم:

1. رابطه پيامبر با مردم. رحمت «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِينَ» (انبياء/ 107)

2.رابطه مردم با پيامبر. مودت «إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى» (شورى/ 23)

3.رابطه زن و شوهر، هم مودت و هم رحمت «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّهً‏ وَ رَحْمَه» (روم/ 21)

در رحمت نوعي بخشش نيز هست

مرد بايد در خانه چنان اخلاقي داشته باشد كه همه ي اهل خانه آرزوي ديدارش را داشته باشند

داستان:

غاده ؛همسر شهيد چمران مي گويد

روزي دوستم به من گفت :

"غاده! در ازدواج تو یك چیز بالاخره برای من روشن نشد.

تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می گرفتی، این بلند است، این كوتاه است...

مثل این كه می خواستی یك نفر باشد كه سر و شكلش نقص نداشته باشد. حالا من تعجبم چه طور دكتر را كه سرش مو ندارد قبول كردی؟"

من گفتم: «مصطفی كچل نیست. تو اشتباه می كنی.»

...

آن روز همین كه رسیدم به خانه، در را باز كردم و چشمم افتاد به مصطفی، شروع كردم به خندیدن.

مصطفی پرسید «چرا می خندی؟» و من كه چشم هایم از خنده به اشك نشسته بود گفتم «مصطفی، تو كچلی؟ من نمی دانستم!»

و آن وقت مصطفی هم شروع كرد به خندیدن ...

اينقدر شهيد چمران داراي كمالات بوده كه همسرش حتي توجه به ظاهر او هم نمي كند.

108734
نام: گمنام
شهر: عاشقی
تاریخ: 4/18/2013 5:43:10 AM
کاربر مهمان
  سلام
امروز پنجشنبست شادی ارواح تمام شهدای گمنام بیایید امروز اصلا گناه نکنیم حتی کوچیکش رو شاید ماهم مثل اونا عاقبت بخیر شدیم.
108733
نام: پله پله تاملاقات خدا
شهر: درجستجوي خدا
تاریخ: 4/18/2013 1:13:10 AM
کاربر مهمان
  خدايا
دلم براي باغ محبت تنگ شده

تورابه وسعت قلب كوچكم دوستت دارم
<<ابتدا <قبلی 10880 10879 10878 10877 10876 10875 10874 10873 10872 10871 10870 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=10875&mode=print