اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
108512 |
نام:
سیف الدوله
شهر:
قدس
تاریخ:
4/15/2013 9:43:08 AM
کاربر مهمان
|
کشک چه و پشم چه؟
مردی بالای درخت چنار رفت وچون به شاخه آخر رسید ،باد تندی وزیدن گرفت.مرد به وحشت افتاد و سر به آسمان برداشت که ای پروردگار،اگر من از این درخت سالم پایین بیایم،تمام گوسفندانم را نذر می کنم.
از قضا باد لحظه ای آرام تر وزید و مرد چند شاخه ای پایین آمد و وقتی به سالم ماندن خود امیدوار شد،گفت:
خدایا پشم آنها را می دهم.
باد آرامتر شد و مرد چند شاخه دیگر پایین آمد،
این دفعه گفت:
خدایا کشک آن ها را می دهم.
در آخر چون از درخت پایین آمد،
شادان و خندان فریاد زد:
کشک چه و پشم چه؟
|
|
108511 |
نام:
هود
شهر:
تبریز
تاریخ:
4/15/2013 9:38:31 AM
کاربر مهمان
|
خورشید دیگه هود،آقاهود شهید،چه واژه های نامنظم وبی قافیه ای،چقدر وقتی اینارو دیدم خجالت کشیدم از بچه ها،آخه با بودن خورشیدهای پرنوری مثل سیف الدوله،بوی سیب،مجنون مهدی ،امیر کبیر،شیدا،فدای آقا ،راستین،سامان ،سایه،راتا،روزگاز تلخ،غریب،دل آشوب،سوگند،آقا مجتبی،فاطمه از قاین،فاطمه از مشهد،سلام آخر،نردبانی به خدا،دوست دارم خدا جون،امیدم به خدا ،جان وجوانیم فدای رهبرم،خسته امیدوار،زینب،صبر از هفت عشق،وخروش،خدایا هرچی تو بنامی ،جامانده از خداوهمه بچه های بی ادعایی که اسمشون به ذهنم نمیاد.من حتی به اندازه نور کرم شب تابم نور ندارم توی تاریکی شب ،چه برسه بخوام توی این همه نور خورشید بتابم. شرمنده نگاهای مهربونتون،به خاطر این ادعاهای غلو آمیز از همتون عذر خواهی میکنم. میازار هودی را که دانه کش است. که جان دارد وجان شیرین خوش است. یا این شعر دیگم که
فرمودم: نمک هود در نمکدان شوری ندارد. دل کوچکش طاقت دوری ندارد.
یادم مییاد وقتی می خواستم برم مدرسه،به خاطر یه عمل سنگین یکم لوس وبچه ننه شده بودم. اونقدر با دستای کوچیکم مادرمو گرفته بودم وگریه میکردم که نمیرم که نمیرم.
بلاخره مدیر دلش سوخت وقرار شد.یک نفر کمکی همراهم بیارم.همراه بیچاره ته کلاس می نشست ومن برمیگشتم وبهش نگاه میکردم تا دلم بی تابی نکنه.دستم ومیگرفت تا یه دایره بزرگ شبیه سیب بکشم. چقدر دستم میلرزید .حتی نمیتونستم از خجالت حرف بزنم >آره من همون هود کوچولوی بچه ننه وترسو هستم. بازم عذر میخام از نگاهای مهربونتون .من بر میگردم به پشت سرم .دلم به همتون خوشه؟
|
|
108510 |
نام:
عطیه
شهر:
کربلا
تاریخ:
4/15/2013 9:30:25 AM
کاربر مهمان
|
باسلام وصلوات برمحمد وال محمد درود وسلام بردوستان واهالی حرف دل
عزاداریهاتون قبول باشه !
حتی تحمل این پیراهن را هم ندارم!حضرت آقای مجتهدی(قدس سره)پس از مراجعت از عتبات و اقامت در قم٬ فصل بلوغ و شکوفایی و اوج حالات بیدلانه و شیدایی را تجربه می کردند.
چون شمیم گلنفس بهار بر ساحت سر سبز دلهای بیقرار می وزیدند٬ و همانند نسیم گلبوی پونه زار روان تازه ای بر کالبد مشتاقان گرفتار می دمیدند٬ و بعد آرام و سبکبار از دام دل بستگیهای بی شمار روزگار دامن می کشیدند و در خلوت روحانی خویش می آرمیدند.
شهروندان عزیز کهنسال قمی ٬ گرمای طاقت فرسای تابستانهای قم را به خاطر دارند که در و دیوار شهر از لحیب گرما می گداخت و انسان برای درامان ماندن از گزند التهاب٬ سرپناهی نمی شناخت و در زمستان نیز سوز سرما به اندازه ای بالا می گرفت که از بخاریهای هیزم سوز هم کاری ساخته نبود و آدمی در آن شدت سرما در پوشش چند توی لباسهای گرم به خود می لرزید و صدای به هم خوردن دندانهای خود را می شنید و بخار نفس ها در آن فضای یخ بندان چون توده های ابر سفید در بالای سر انسان خیمه میزدند و..... ادامه در :
http://sorooshdel.blogfa.com
التماس دعا دارم
یاعلی
|
|
108509 |
نام:
درمانده
شهر:
دوزخ
تاریخ:
4/15/2013 9:26:51 AM
کاربر مهمان
|
خدارو صدهزار مرتبه شكر واقعا از زندگيم راضيم دارم پيشرفت ميكنم ******اقاي سيف الدوله يك سوال ميخوام مهريه ام رو به شوهرم ببخشم اما خودش خبر نداشته باشه بايد چيكاركنم؟؟؟؟******
|
|
108508 |
نام:
روزگار تلخ
شهر:
مرداد سرد
تاریخ:
4/15/2013 9:23:53 AM
کاربر مهمان
|
سکوت کن دلم !... اين جا سکوت, اجباري ست اگر چه حرف و غزل در نگاهمان جاري ست... هميشه عشق, برايم سکوت و ابهام است... شبيه ديدن او بين خواب و بيداري ست... چه قدر پير شدم... با مرور خاطره ها... به ذهن خاطره هايم, سکوت غمباري ست... دلم شکست و غزل مرد... آه, اي مردم ! چه قدر طعنه و زخم زبانتان کاري ست!... اگر چه حرف و غزل نا تمام مانده... ولي... سکوت کن دلم! اين جا سکوت اجباري ست آره سکوت کن دلم تو مجبوری به سکوت،مجبوری به شنیدن زخم زبان ،به دیدن چهره های عبوس و پراز کینه،تو و امثال تو کم نیستند انگار تو بودی که با دستهای خودت چالش کردی ،خودت خاکش کردی انگار ،آره تو متفر بودی از خوشبختی به همین خاطر با دستهای خودت اورا در گورستان دفن کردی چرا اون روز چرا توی اون روز سرد مرداد یکی پیدا نشد همت کنه تورا همراهش خاک کنه ؟یعنی یه آدم باوجدان نبود تو را دفن کنه تا این همه عذاب نکشی؟لعنت به این مردم! بابا خودم دارم با درد خودم می میرم شما چی از جونم می خواید؟متنفرم از همه تون لعنت به همه ی شماهایی که اینگونه عذابم می دین! خدا من تنبیه نشدم؟ خدا بسم نیست؟ دیروز سر خاک عزیزم نگاه غضب آلود اون غریبه را دیدی خدا؟به چه حقی اینجور نگاهم کرد؟ به چه حقی زخم زبونش را زد و رفت ؟مگه ادعا نکرد خودش هم باید تو گور بخوابه و جواب بده؟مگه شهادت حضرت فاطمه ات نبود دیروز ؟یعنی اومده بود مراسم فاطمه تو و با بنده دلشکسته ات اینگونه کرد؟خدا تو خودت منو تنبیه کردی پس چرا به بنده هات اجازه می دیدی اینطوری تنبیه کنن مرا؟خدا دلم می خواست سال جدید را یه جور دیگه شروع کنم ولی مگه می ذارن؟ بی فرهنگ ها از قوم مغول هم بدترند! خدا خسته ام! خدا کم آوردم!چرا یکی نیست بفهمه من قاتل نیستم بابا دوسش داشتم چرا نمی فهمید؟خدایا من بی گناهم من دستام به خون کسی آلوده نشده که اینگونه محکومم ؟خدا ای کاش به این زندگی پایان می دادی کاشکی... حالا با توام با تویی که تنهام گذاشتی و رفتی تویی که اجازه می دی همه به عشقت توهین کنن نمی شنوی که ازم دفاع نمی کنی؟کنارت نشست حرفش را زد و رفت نگو نشنیدی که به خدا فریاد می زنم نگو مهم نیست ولش کن که داد میزنم تا کی تحمل کنم؟ تا کی؟ نزدیک چهار ساله اما زخم زبونا هنوزم تازه،تمومی نداره اونا را ول کن دیروز دخترت را شنیدی چی گفت دیدی اونم آتیش به دلم زد؟ میگه دلش می خواد بیاد پیش تو می گم من تنها می شم میگه باهم میریم تو را تنها نمی ذارم اما بابامو دوست دارم می خوام برم پیشش بیا با هم بریم پیشش بیا ماشینمون را چپ کنیم بریم پیش اون خدا تحمل هم حدی داره من بریدم تموم کردم خدا پس لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا کجاست؟ توان من چقدره خدا؟خدا کمکم کن نمی گم کمکم نکردی کمکم کردی ازت ممنونم اما دست خودم نیست خدا منو ببخش اگه...
|
|
108507 |
نام:
محمدعسگری
شهر:
اصفهان
تاریخ:
4/15/2013 9:23:41 AM
کاربر مهمان
|
درمصیبت حضرت زهرا
|
|
108506 |
نام:
درمانده
شهر:
دوزخ
تاریخ:
4/15/2013 9:16:57 AM
کاربر مهمان
|
سلام شیداجون خواهرم ۱۵دسته صلوات برای من ثبت کن ممنون
|
|
108505 |
نام:
دستم بگير مـــــــادر
شهر:
تاریخ:
4/15/2013 8:53:42 AM
کاربر مهمان
|
السلام اي بانوي پهلو شكسته، السلام اي دلش به غم نشسته، السلام اي ... دعاي حضرت فاطمه زهرا(س) براي شيعيان: پروردگارا! بزرگا! به حق پيامبراني كه آنها را برگزيدي و به گريه هاي حسن و حسين در فراغ من، از تو ميخواهم گناهگارانِ شيعيان من و شيعيان فرزندان مرا ببخشايي .. مادرم شما كجا، ما كجا ... مادرم براي شما نه با اشك ديده، بلكه بايد با خون دل گريست ...
|
|
108504 |
نام:
روزگار تلخ
شهر:
مرداد سرد
تاریخ:
4/15/2013 8:35:26 AM
کاربر مهمان
|
خداحافظ صبر برای ما هم طلب صبر کن تو که همیشه صبوری ای کاش من هم صبور می شدم کاش... خدا پشت وپناهت باد سلام مدیریت حرف دل چرا متن روز شنبه من چاپ نشد؟
|
|
108503 |
نام:
فاطمه
شهر:
قاین
تاریخ:
4/15/2013 8:24:11 AM
کاربر مهمان
|
سلام بچه ها تو قاین دیروزشهیدگمنام اورده بودن جاتون خالی خیلی زیبابود جناب هودممنون همشهری عزیزخوش امدی عزاداریتون قبول حضرت فاطمه انشالله همه حاجتشون روازبی بی دوعالم بگیرن وحاجت من کمترین روهم بده التماس دعا
|
|