هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
104152
نام: مرتضی
شهر: شیراز
تاریخ: 2/4/2013 11:05:07 AM
کاربر مهمان
  جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و درفرصتی مناسب پرسید:
ـ یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟
علی در پاسخ گفت:
علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال وثروت میراث قارون و فرعون و هامان وشداد.
مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.
در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:
ـ اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:-علم بهتر است یا ثروت؟
علی فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.
نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!
هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:
ـ یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند:
علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود.
نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.
104151
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/4/2013 11:02:27 AM
کاربر مهمان
 
" یا بقیه الله "


برداشتی از دعای عهد
ای پروردگار صبح! در جشن با شکوه روزی که آغاز می شود و در تمامی روزهایی که شیرینی نام تو بر لبانم می نشیند، من عهد دیرینه خویش را با صاحب صبح و امام عصر تازه می کنم و دست بیعتم را در زلال دستانش معطّر می سازم، تا شعر سپید این عشقْ در صحن دلم تکرار شود. طراوت جاریِ این عهد و بیعت، هرگز از باغ خاطرم بیرون نمی رود و پیوسته شال سبز محبتش را بر گردن می نهم تا نوازشگر شانه های لرزانم باشد. خالق مهربان من! اگر دست تقدیرتو، لباس سپید آخرت را بر تن من پوشانْد و درخت زندگی ام تن به خواب زمستانی و ابدی خویش سِپُرْد و میان من و آن بهار موعود جدایی افتاد، پس در زمانی که سیمای مهربانِ آن ماه تابان در آسمان چشم مردمان آشکار شد، مرا از محراب قبرم برانگیز و توفیق احرامْ در صحنه و صفایش را عنایت کن، تا لبیک گویان در گرد کعبه وجود مقدّسش طواف کنم.ای اجابت کننده هر دعا! پنجره قلب منتظران رو به آسمان بی کرانت گشوده است تا به یک اشارت تو، غبار غم و اندوهِ غیبت از دل ها برخیزد و چشم ها به تماشای باران ظهور بنشیند. خدایا! شب یلدای هجران را به یُمن ظهور ماهِ کاملش کوتاه کن که شب پرستان، هم چنان چشم بر صبح صادقش بسته اند و مؤمنان، طلوع خورشید جمالش را نزدیک می دانند.

اللهم عجل لولیک الفرج
" بر جذبه هر ننگاه مهدی صلوات "
104150
نام: روزگار تلخ
شهر: مرداد سرد
تاریخ: 2/4/2013 10:59:50 AM
کاربر مهمان
  شبی غمگین، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد ولی هرگز شکستم را نفهمید اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد

سلام به همه دوستان !سلامی که از یک قلب شکسته بلند شود مسلماً بر دل نشیند
کیوان رونما از منوجان/سمیرا از شیراز/ ملتمس دعا از آشوب/راستین از شهر غریبم /از همتون بابت پیام وهمدردیتون ممنون
شاید حرفام اینجا خیلی سنگینی کنه شاید حرفام مثل کوه روی خیلیها سنگینیش احساس بشه اما حرفام شعار نبود شعر نبود داستان نبود بلاهایی بود که بر سرم آمده بود مسلماً من اولین و آخرین نفری نیستم که قربانی این مصیبت سنگین می شود من خطاب به یه بنده خدا از تهران نوشتم چون برام در دو شماره (103513و103515)پیام گذاشته بودند و گفته بودند که من قصد ظالم نشان دادن خانواده شوهرم را دارم من چنین قصدی نداشتم وندارم من با اینکه همه سرزنشم می کنن ولی بازهم به خاطر مادرش به آنجا می روم البته اگر نروم آنها دخترم را تنها می برند که وقتی بر می گردد تا چند روز گریه هایش همه را به ستوه می آورد من نوشتم تا دلم را خالی کرده باشم نوشتم تا اگر دیگرانی مثل خانواده شوهرم اینجا هستند بدانند تنها تکیه گاه یک زن همسرش است ووقتی او را از دست داد نباید به جای اینکه پناهش باشند به او خنجر بزنند تهمت و افترا بزنند کنارش باشند چون او الآن به خانواده همسرش نیازمند است الآن دلگرمی می خواهد الآن انرژی برای ادامه زندگی می خواهد خیلی ها حتی از خون یک قاتل می گذرند وقصاصش نمی کنند من و امثال من به چه جرمی باید قصاص می شدیم؟ می گویند شما قدم نداشتید می گویند شما زندگی را از آنها گرفتید چرا نمی فهمند خود ما بیشتر از او که رفته در عذابیم شاید کسی باورش نشود بعد مرگش فامیل های خودشان پنهانی به دیدن ما می آمدند و اصرار داشتند کسی نفهمد که به دیدن ما آمده اند فامیل هایشان از طرف آنها عذر خواهی می کردند و اظهار شرمندگی! ای کاش از اول خوشبخت نبودم تا راحت تر فراموشش کنم من بچه دارم پس چطور نمی فهمم مادر بودن یعنی چه؟ چطور مادرش را درک نمی کنم؟درک می کنم اما چه کسی مرا فهمید وقتی حتی اجازه ندادند در آخرین لحظه کنارش باشم من همیشه حسرت می خورم که چرا خواهرش اجازه نداد درآخرین لحظه کنارش باشم چرا؟لعنت به آن مرداد که برای همیشه سردی اش حس می شود یک مرداد سرد ،سرد سرد من کسی را نداشتم حرف بزنم با دفترم حرف می زدم وتوی دفترم درد دلهایم را می نوشتم آنها می خواندند و می گفتند چرا در دفترش چنین و چنان نوشته است دفترم وسیله شخصی من بود آنها حق خواندن نداشتند خانه ام خانه ی شخصی من وهمسرم بود کسی حق نداشت بدون من به آنجا وارد شود وآنجا را زیر رو کند یک مرد نامحرم به چه اجازه ای وارد خانه ام شده و تمام خانه ام را زیر رو کرده بود در صورتی که تا برادرش زنده بود حتی آدرس خانه ام را نداشت؟چگونه برادرشان مرد نبود اما تا زنده بود جراًت تو گفتن به همسرش را کسی نداشت مرد بود که آسایش بود مرد بود که وقتی رفت ستون خانه لرزید مرد بود که با رفتنش یک عمر حسرت واندوه مهمان خانه ام گشت مرد بود که هنوز عزادارش هستم اگر مرد نبود اگر ارزش نداشت امروز من غریب نبودم امروز اینگونه در فراقش نمی سوختم ای کاش ...

خروش و تنین از دیدن مجدد نامتان خوشحال شدم خدا کند همیشه سالم باشید
104149
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/4/2013 10:56:39 AM
کاربر مهمان
 
یابقیه الله


به خوبا سر میزنی مگه بدا دل ندارن
خوبا حرفی ندارن بدان که درد دل دارن
تو بیا به خاطر سید علی آقا بیا
ما که سرتا پا بدیم بخاطر خوبا بیا
کی میشه بیایی و غمها رو همه بیرون کنی
قبر گمکشته زهرا رو واسم عیون کنی
به دلم مژده میدم که آقام داره میاد
اگه این جمعه نیاد جمعه بعدی میاد
بس که تهمت میزنن شما که آقا ندارید
مهدی جون بخاطر اماممون رهبرمون سید علی
آقا بیا
آقا بیا


" بر قامت دلربای مهدی صلوات "


باز هم میگم :
التماس دعا
التماس دعا
التماس دعا
104148
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/4/2013 10:50:30 AM
کاربر مهمان
 
یا بقیه الله ...


امروز خیلی دلتنگتم مهدی جونم

اربابم
مولایم
آقایم
کجایی؟؟؟
خیلی وقته فراموشم کردی...
میدونم مشکل از خوده خودمه.....


آخرش حاجتمو من میگیرم
سر به روی زانوی تو میمیرم....


104147
نام: زهرا
شهر: ايلام
تاریخ: 2/4/2013 10:15:49 AM
کاربر مهمان
  شادي روح پدراي سفر کرده فاتحه مع صلوات!
104146
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/4/2013 10:03:20 AM
کاربر مهمان
 
یا بقیه الله

نوکر رخ ارباب نبیند سخت است...


" " یاابن الحسن ""
" " یاابن الحسن ""
" " یاابن الحسن ""


104145
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 2/4/2013 9:55:16 AM
کاربر مهمان
  دور امام، اين قلب تپنده، جمع شويد و دست در دست هم. بدهيد، تا زمينه را براى ظهور امام زمان (عج) و براى برقرارى حكومت عدل اسلامى كه ديگر در آن از هيچ گونه ظلم و استبداد و استكبار در جهان اثرى نباشد، فراهم سازيد. خداوند يار و ياورتان باد. راه شهيدانمان را ادامه بدهيد و همواره به انقلاب و رهبر عزيزمان وفادار باقى بمانيد ...»

فرازی از وصیتنامه شهیدعطوف آقاجانى

-----------------------------------------------

خدایا مارا زمانی از خواب بیدار نکن که چشم باز کنیم و ببینیم که دیگر سایه ی پدر و مولا یمان از سرمان کوتاه هست!

خدایا از عمر ما بکاه و بر عمر رهبرمان بیفزا

خدایا کمکمان کن تا سرباز برحق امام سید علی باشیم به گونه ای که در هر زمان آماده برای تقدیم

جان و سر در راهش...

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وايد واحفظ و ثبت قائدنا السيدعلي الحسيني الخامنه اي...
104144
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 2/4/2013 9:51:24 AM
کاربر مهمان
 

" یا بقیه الله "

کی پرده ز چهره میگشایی...



104143
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 2/4/2013 9:41:07 AM
کاربر مهمان
  داشت با آبِ قمقمه اش وضو می گرفت برای نماز صبح. گفتم: بی تجربه ای. لازم میشه. شاید یکی دو روز بی آب بشیم.گفت: لارمم نمیشه مسافرم. عملیات که تمام شد دیدمش، رفته بود مسافرت.
<<ابتدا <قبلی 10421 10420 10419 10418 10417 10416 10415 10414 10413 10412 10411 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=10416&mode=print