اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
104142 |
نام:
گل یاس
شهر:
غریب
تاریخ:
2/4/2013 9:40:09 AM
کاربر مهمان
|
خدایا از زندگی سیرم کی این دنیا به پایان میرسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
|
|
104141 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
2/4/2013 9:03:44 AM
کاربر مهمان
|
یانور...
شهید علم الهدی عزیز!
توی خاطراتت خوندم روزها مرد نبرد بودی و شبها عبد گریان خدا
شنیدم بارها برا غربت مولایم علی علیه السلام گریه کردی
شنیدم نهج البلاغه مولا رو بارها خوندی و بهش عمل کردی
شنیدم رزمنده ها با تشویق تو نهج البلاغه خوان شدند
می دونم همسفره ی فاتح خیبر هستی
می دونم آقا رو می بینی و از خان کرمش بهره مند میشی
تو رو مادرت زهرا سلام الله علیها ، به بابام علی علیه السلام بگو دست ما رو هم بگیره
بهش بگو ما هر چقدر بد باشیم محبت پسرت حسین علیه السلام رو توی دلمون داریم
شهید علم الهدی عزیزم!
یه قسم بده بابام علی رو ، می دونم درخواستمون رو رد نمی کنه
بگو علی جان! تو رو به پهلوی شکسته ی مادرم زهرا ...
"بر سجده هر نماز مهدی صلوات ""
|
|
104140 |
نام:
دلشکسته
شهر:
غریب
تاریخ:
2/4/2013 8:59:21 AM
کاربر مهمان
|
شب اول قبر به روایت یک دختر به گزارش مشرق، آتی نوشت: علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» میگفت: در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدیها (سنیهای دولت عثمانی) فوت كرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه میكرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تختهای بپوشانند و دریچهای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شدهای؟ در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب میداد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است. تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه میكشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه میبینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. مرحوم قاضی میفرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق میكرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بودهاند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد.
تبیان علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، معادشناسی، ج ۳، ص
|
|
104139 |
نام:
خادم الرضا
شهر:
تهران
تاریخ:
2/4/2013 8:56:31 AM
کاربر مهمان
|
لبیک یا خامنه ای سلام دوستان خوب میخوام یه چیزی بگم ولی نمیشه نمیدونم چرا ... انگار یکساله که متولد شدم انگار تو این بیست و چهار پنج سال خواب بودم چه خواب غفلتی فکر میکردم خیلی آدم خوبی هستم خیلی خدا دوسم داره اما دریغ تا اینکه واسه این من یه اتفاقی افتاد به ظاهر بد و سخت ولی ساخت آنچه رو باید میساخت مثل تخریب یه بنای قدیمی و ساختن یه بنای تازه... تازه شروع کردم بابا دارم گود برداری میکنم دارم پی ساختمون وجودم رو محکم میکنم .... کارگرا و مهندس ساختمان خودم هستم بذار این دفعه از مصالح محکم تر و مرغوبتری استفاده میکنم با یاری خدا جونم که خیلی دوستش دارم ... اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای (روحی له الفداء)
|
|
104138 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
2/4/2013 8:29:17 AM
کاربر مهمان
|
شاعر حجتالاسلام و المسلمین جواد محمدزمانی دیشب این طبع، بیقرار شما خواست عرض ارادتی بکند دست کم از دل شکستهتان واژههایم عیادتی بکند *** چشم بد دور، عمرتان بسیار کس نبیند ملالتان آقا! ما نمردیم خون دل بخوری تخت باشد خیالتان آقا! *** چیست روباه در مصاف شیر؟! چه نیازی به امر یا گفته؟! تو فقط ابرویی به هم آور میشود خواب دشمن آشفته *** هست خاموشیات پر از فریاد در تو آرامشی است طوفانی «الذی انزل السکینه» تو را کرده سرشار از فراوانی *** واژهها از لبت تراویدند پرصلابت، پرعاطفه، پرشور آفریدند در دل مردم عزت، آمادگی، حماسه، حضور *** این حماسه همه ز یمن تو بود گرچه از آن مردمش خواندی رهبرا! تا ابد ولی محبوب در دل عاشقان خود ماندی *** سهم دلدادگان تو سلوی قسمتِ دشمنان تو سجیل رهبری نیست در جهان جز تو که ز امت چنین کند تجلیل *** نسل سوم چو نسل اول هست با شعف با شعور با باور جاری است انقلاب چون کوثر هان! «فصل لربک وانحر» *** گرچه در باغ سینهات داری لطفها، مهرها، محبتها گفتی اما نمیروی چو حسین تا ابد زیر بار بدعتها! *** ناگهان در نماز جمعه شهر عطر محراب جمکران گل کرد بغض تو تا شکست بر لبها ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد *** جان ایران! چه شد که جانت را جان ناقابلی گمان کردی؟! آبروی همه مسلمانان اشک ما را چرا درآوردی؟! *** جسم تو کامل است، ناقص نیست میدهد عطر یک بغل گل یاس دستت اما حکایتی دارد... رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس! اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه اي
|
|
104137 |
نام:
دلشکسته
شهر:
غریب
تاریخ:
2/4/2013 8:28:26 AM
کاربر مهمان
|
سلام راستین عزیز هواخواه توأم جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
هر میخواهد دل تنگت بگو اینجا
|
|
104136 |
نام:
ساجده
شهر:
انتظار
تاریخ:
2/4/2013 8:11:15 AM
کاربر مهمان
|
هر روز شادی هایم را تشیع میکنم
و زندگی مردانه ات را به خاک می سپارم.
برروی تمام نوشته هایم نعش خونین تو افتاده است
و بر روی شعرهایم پلاکت همچنان آویزان است
همان پلاکی که هیچ وقت از خودت جدایش نمی کردی
و تو هر روز برایم غزل می خوانی از دیوان مولوی،
برایم نقاشی می کشی از کربلا و قدس...
و برایم از جنگ می گویی مثل همان روزها،
هنوز هم می گویی فاصله ات را با قرآن کمتر و کمتر کن
چون منشا تمام نیکی هاست
هنوز هم می گویی جان شما و فرمان رهبر...
سلام آقا شهاب لطفا 1 دسته صلوات به نیت سلامتی مولا و سرورم امام خامنه ای (روحی فداه) به نام بنده ثبت کنید.
|
|
104135 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
2/4/2013 2:19:37 AM
کاربر مهمان
|
سلام الهام ،خواهر مظلومم،به احترام همه ی مصیبت هایی که کشیدی سکوت میکنم...چون چیزی برا گفتن ندارم واقعا...
الهی بمیرم برات که درد من دلتنگیه و درد تو... ولی خدا بزرگه خواهری.
*دلشکسته عزیز دلت بدجور شکسته اما از خدا میخوام هیچوقت دیگه دلت نشکنه،چشم صبر میکنم اما اگه دلتنگی هامو اینجا نگم سکته میکنم درد دلمو فقط به شما میگم دیگه کسی گوش شنوا واسه این حرفام نداره،ببخشید که انقد تلخم بعضی وقتا خیلی دلم میگیره.اما خوشحالم که خدا این نعمتو بهم داد که با همه ی وجود عاشقش باشم و بگم خدایا شکرت.
***مخلص شهید سید مرتضی آوینی هم هستیم...***
|
|
104134 |
نام:
راستین
شهر:
غریبم
تاریخ:
2/4/2013 1:48:44 AM
کاربر مهمان
|
سلام.بچه ها یه چیزی بگم دعوام نمیکنید؟؟؟ من میخوام از امام خامنه ای بیشتر بدونم وقتی میبینم شما اینطوری دوستش دارین منم میخوام دوستش داشته باشم اما چیزی درباره شون نمیدونم لطفا صادقانه بگید حتی شده با یه داستان یا خاطره،به خدا من اصلا نمیخوام مبارزه یا بی احترامی کنم ها فقط میخوام از ایشون بدونم اینکه چی باعث شده که اینجوری دوستش دارین؟
|
|
104133 |
نام:
فرشته
شهر:
غم
تاریخ:
2/4/2013 1:28:23 AM
کاربر مهمان
|
قحطی همدم است ! من به خوش امد گویی تابلوی خیابان هم دلخوشم.......
|
|