اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
103982 |
نام:
دلشکسته
شهر:
غریب
تاریخ:
2/2/2013 6:12:07 PM
کاربر مهمان
|
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبرو بایار وفادار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت زبی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
|
|
103981 |
نام:
دلشکسته
شهر:
غریب
تاریخ:
2/2/2013 6:07:18 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدمت بزرگوار جان و جوانیم فدای رهبرم
بنده هم به شخصه اگه تندی کردم نسبت به شما عذر خواهی میکنم و بنده سراپاتقصیر را عفو بفرمائید تشکر التماس دعا یاعلی
|
|
103980 |
نام:
پروین
شهر:
تبریز
تاریخ:
2/2/2013 5:46:30 PM
کاربر مهمان
|
می خواستم از سایت خوبتان تشکر کنم خیلی خوب کار شده من به سایت شما سر میزنم خسته نباشید
|
|
103979 |
نام:
ساجده
شهر:
انتظار
تاریخ:
2/2/2013 5:43:12 PM
کاربر مهمان
|
حکیمی در گذرگاه خود مردی را دید که در کنار جوی آب روی زمین دراز کشیده و سر را در جوی خوابانده و مشغول نوشیدن آب است.
حکیم گفت: «ای برادر، با این ترتیب آب خوردن عقل کم می شود.»
آن مرد پرسید: «عقل چیست؟»
حکیم که چنین دید گفت: «عقل یعنی ادامه بده تا سیراب شوی.»
|
|
103978 |
نام:
یه آشنا
شهر:
کلید فارس
تاریخ:
2/2/2013 5:42:47 PM
کاربر مهمان
|
حرفاي يواشكي با خدا:: گفتم: خستهام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله .:: از رحمت خدا نا امید نشید (زمر/۵۳) ::.
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه .:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/۲۴) ::.
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید .:: ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق/۱۶) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم .:: منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/۱۵۲) ::.
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا .:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/۶۳) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل .:: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/۱۰۹) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم .:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/۲۱۶) ::.
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم .:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/۱۴۳) ::.
گفتم: دلم گرفته.
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا .:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/۵۸) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین .:: خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره (آل عمران/۱۵۹) ::.
گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره .:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن (حج/۱۱) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهایی میکنم.
گفتی: فانی قریب .:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش میشد بهت نزدیک شم.
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق میخواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی.
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه .:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار میتونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده .:: مگه نمیدونید خداست که توبه رو از بندههاش قبول میکنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم.
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزندهی گناه هست و پذیرندهی توبه (غافر/۲-۳) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا .:: خدا همهی گناهها رو میبخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو میبخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله .:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمر
|
|
103977 |
نام:
شیدا
شهر:
مشهد
تاریخ:
2/2/2013 5:41:55 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان
به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان میدهم که حجاب را ، حجاب را، حجاب را رعایت کنید
ای پیامبربه زنان ودختران خود وزنان مومن بگوکه خویشتن رابه چادرفروپوشند.(احزاب ۵۹)
خواهرم حجاب تومشت محکمی بردهان منافقین ودشمنان اسلام می زند.(شهید بهرام یادگاری)
خواهرم ازبی حجابی است اگرعمرگل کم استنهفته باش وهمیشه گل باش (شهید حمیدرضا نظام)
توای خواهرم ۰۰۰حجاب توکوبنده ترازخون سرخ من است. (شهیدابوالفضل سنگ راشان)
شماخواهرانم ومادرانم : حجاب شما ، جامعه راازفساد به سوی معنویت وصفامی کشند(شهید علی رضاییان)
تبلیغات جالب مصری ها برای ترویج حجاب : نمیتوانی جلوی پریدن آنها( مگس ها) رابگیری اما میتوانی خودت را ازگزندشان حفظ نکنی یاچترحجاب رابرسربکش یابه توحجوم خواهند آورد
حفظ حجاب همچون جهاد در راه خداست (شهید محمدکریم غفرانی)
ازتمام خواهرانم میخواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند(شهید سید محمدتقی میرغفوریان)
وتوای خواهردینی ام: چادرسیاهی که تورا احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تراست.(شهید عبدالله محمودی)
بابی حجابی دل امام زمان رابه درد نیاوریم.
|
|
103976 |
نام:
ستاره غریب
شهر:
کربلا
تاریخ:
2/2/2013 5:36:00 PM
کاربر مهمان
|
شاعر / نويسنده : عبدالجبار كاكايي موضوع :اشعار درباره امام خميني(ره) به آن چشم بيدار در خون نشسته مريد نگاه توأم چشم بسته
نصيب من از دست بيابان چشمت لبي سخت تشنه، تني سخت خسته
گذشتند دلبستگان نگاهت پرستو وش از بامها دسته دسته
تو آيينه اي، آتشي، آفتابي شكوفا و شفاف و از خويش رسته
نگاه مرا برده تا بي نهايت درآن چشم آيينه اي نقش بسته
شكوفا شد از موسم چشمهايت بهاري كه در شاخه هايم نشسته
منبع : كتاب مريد نگاه (مجموعه شعر شاعران استان ايلام) به كوشش : علي اديب
|
|
103975 |
نام:
مهدي
شهر:
آذر..
تاریخ:
2/2/2013 5:33:41 PM
کاربر مهمان
|
حرف دل بي كسي تنهايي بددردي هست قدرخانواده بده خودرابدانيد....
|
|
103974 |
نام:
کیوان رونما
شهر:
منوجان
تاریخ:
2/2/2013 5:33:15 PM
کاربر مهمان
|
شبی مست و خرامان می گذشتم ز میخانه ای/در سیاهی چشمم افتاد به در خانه ای/پدر پیر و فلج افتاده در گوشه ای/مادر مات و پریشان همچو پروانه ای/پسرک ز سوز سرما زند دندان به هم/دخترک عیش و نوش با بیگانه ای/بعد از آن قسم خوردم که ره نپویم به میخانه ای/تا دختری عصمت فروشد بهر نان خانه ای
|
|
103973 |
نام:
زينب سلامات
شهر:
اصفهان
تاریخ:
2/2/2013 5:30:14 PM
کاربر مهمان
|
سلام به بچه هاي جديد و قديم انشاالله همه خوب و سرحال هستن ببخشيد چند روزي به سايت سر نزدم روز پنج شنبه چهلم عموم بود خدا رحمتش كنه و رفتگان همه رحمت كنه و همچنين الان دو روزه سرماخوردگی امان بريده به همين خاطر اينجا نتونستم بيام
|
|