اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
10232 |
نام:
مهر
شهر:
دل
تاریخ:
8/1/2005 6:36:47 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوباره بعد از چند ماه دوری!
نمیدونم منو یادتون هست یا نه اگر به صفحه های شماری ۳۹۵/۳۹۶/۳۹۴و غیره نگاهی بیندازید که مر بوط به مهر ماه سال گذشته است منو به خاطر میارین
توی یکی از همین صفحه ها از غضق یک طرفه گیلیه کرده بودم والتماس دعا داشتم
من از خوا چیزیو خواستم که به صلاحم نبود وبا اسرار بیش از حد من خدا این لطف را در حق من کرد و حواستمو داد
ولی ای کاش اسرار نمیکردم و منتظر میماندم که خدا خودشان صلاح کار من را نشانم دهند!!!!!!!!!!!!
الان پشیمانم بخواطر اسرار زیادم به خداوند
بعد از چند ماه که گذشته دیدم واقعا درسته که بگیم خدایا سکوی کشتی زندگیم را به دستت سپردم ان را به ساحلی که صلاح میدانی برسان!
اعتماد کنید واین حرف رو به خدا بگید مص من چیزیو با اسرار نخواید که به ضررتونه منم ۱% هم احتمال نمیدادم به ضررم باشه ولی متاسفانه بود!
از خدا تشکر میکنم که باز هم مرا تنها نگذاشت و با اینکه خودم ازش خواسته بودم کمکم کرد.
دوستت دارم پروردگار عزیزم
|
|
10231 |
نام:
گمنام
شهر:
عشق آباد
تاریخ:
8/1/2005 5:38:51 PM
کاربر مهمان
|
به نام مهربانترین مهربانان
لیلای عزیزم
مبتلایی بغم محنت واندوه فراق
ایدل این ناله وافغان تو بی چیزی نیست
*************************
واقعا ناراحت شدم از اینکه مادر عزیزت رو از دست دادی..........
اما میدونم چه دل بزرگی داری
*************************************
خدا همیشه با تو هست و این برات خیلی با ارزشه
***********************************
راستی
یادته یه بار گفتی ماهی ها همیشه میگن
آب آب آب آب آب.......................آب
***************************************
منم دیدم که میگن آب
خوش به حالت که یه ماهی هستی
*****************
شاید دیر و زود داشته باشه اما بالاخره میرسی
به قول حافظ
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراغ
******************************
لیلای عزیزم هرچند که به درد بی پایان دچارم اما
برای خواهر کوچیکت دعا کن
التماس دعا
|
|
10230 |
نام:
گمنام
شهر:
عشق آباد
تاریخ:
8/1/2005 5:17:26 PM
کاربر مهمان
|
به نام مهربان ترین مهربانان
چشمای من میله به گریه داره
میخواد بباره
*********************
دل نمیدونی که چه حالی داره
چه حالی داره
غصه به جز گریه دوا نداره
*******************
هرچی تو دنیا غمه مال منه.............
روزی هزار بار دل من میشکنه
****************
دل دیگه اون طاقتا رو نداره خدا نداره ....
****************
زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام...............
*********************************
یا ارحم الراحمین
|
|
10229 |
نام:
nazanin
شهر:
esfahan
تاریخ:
8/1/2005 4:37:12 PM
کاربر مهمان
|
khoda man azat ghafel misham bazi vaghta .ama to mano tanha nazar hata ye lahze.komakam kon
|
|
10228 |
نام:
مرضیه
شهر:
تهران
تاریخ:
8/1/2005 2:28:21 PM
کاربر مهمان
|
delam tange baray gerye kardan
|
|
10227 |
نام:
علی یونسی پور
شهر:
جزیره کیش
تاریخ:
8/1/2005 1:50:34 PM
کاربر مهمان
|
از این سایت ارزشمند باید بهره برد خداوند به متصدیان آن جزای خیر عطا کند
آمین
|
|
10226 |
نام:
آواز غم
شهر:
خوی
تاریخ:
8/1/2005 11:23:53 AM
کاربر مهمان
|
بنام خدا
به یادت داغ بر دل می نشانم
ز دیده خون به دامن می فشانم
چو نی گر نالم از سوز جدایی
نیستان را به آتش می کشانم
........................
تقدیم به تنها کسم..
|
|
10225 |
نام:
نمیشناسم
شهر:
اصفهان
تاریخ:
8/1/2005 9:45:37 AM
کاربر مهمان
|
سلام. خیلی دلم گرفته... فقط دلم میخواد یه نفر باهام حرف بزنه... خیلی میترسم
|
|
10224 |
نام:
بهمن
شهر:
فردیس
تاریخ:
8/1/2005 9:44:09 AM
کاربر مهمان
|
حسنت به ازل نظر چودر کارم کرد
بنمود جمال وعاشق زارم کرد
من خفته بدم به ناز در کتم عدم
حسن تو به چشم خویش بیدارم کرد
|
|
10223 |
نام:
حلاج
شهر:
تهران
تاریخ:
8/1/2005 9:19:34 AM
کاربر مهمان
|
بنام خدا
در طلوع نگاهی اشکبار ..آنجا که از پس کوه های عصیان ونافرمانی ..خورشید امید به عفوت سر بر می آورد ..تا به یمن کرمت مرغ پر وبال شکسته جانم بال وپری دیگر بگیرد ....ودر انتهای کره خاکی ..جاییکه آخرین نقطه روز وشب در تلاقی است حس غریبی به توام می کشاند .....نه تومی خوانیم ونه خویش دستی بسویت میگشایم ...نه تلاشی و نه اراده ای که ترا بیاری طلبم ..کوشش اندکم جز برای گذران لحظات تنهاییم نتیجه ای در بر نخواهد داشت ...و هر آنچه هست دست وپا زدن است برای احساسِ (بودن ) .
بودنی که تو اینگونه میخواهی ..ومن ناتوان ! سپری کردن این چند صباح که غلطیدن در لذات است و شعف وشادی زود گذر ..!اگر چه با اندک نگاهی نشاط وکامیابی وصال لذتی ابدی خواهد بخشید ..لیک این وجودِ ذی جودِ پادر بندِ دوپا ....نه دستی به ندبه دارد ونه خواهشی والتماسی از چشم ودل تا تو بخوانی ....و نه خویش را در اعماق تباهی میکشاند تا تکلیف بودن ونبودن یکسره شود ..!
چه دلفریب و زیباست خویش را بی خویش کردن واحساس تلاءلوء انوار پاکت را در جسم جاری ساختن تا با این روءیا ..روح نیز کرانه بگیرد ..!
و اما این سرا .......برای ماندنی ابدی است !چون کوثر تو حلاوت بخش دنیایم شده ..لذت دیدن بندگان خالص و نابت .. همانانیکه دائم الذکرند و وجیه المنظر ...بشّاشند و وخوشرو وخوش طینت ..آنانیکه با نگاهشان هماره اولیاء خاصت را یاد آورند و بذر شوق در دل میکارند وبا ندیدنشان نهال ترس واضطراب بر دل مستولی میشود ....و چون اینگونه اند ..تو را متذکر ..!...ای هستی بخش ...بر امیدمان به عفوت بیفزا و شعف دیدارت را بر روحمان جاری ساز ...
یا ارحم الراحمین ..
|
|