اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
102212 |
نام:
........
شهر:
........
تاریخ:
1/16/2013 3:20:34 PM
کاربر مهمان
|
الانسان اوله نطفه و آخره جيفه و ما بينهما حامل عذره يعني انا الحقير انا الضعيف انا الذليل...
|
|
102211 |
نام:
کیوان رونما
شهر:
منوجان
تاریخ:
1/16/2013 3:14:34 PM
کاربر مهمان
|
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست/همچنانش در میان جان شیرین منزل است
|
|
102210 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/16/2013 2:57:49 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقا شهاب متوجه این جملتون نشدم: "با اطلاعاتی که دادین خیلی متوجه منظورتون نشدم ، بیشتر توضیح بدین ممکنه بهتر بتونم منظورتون رو بفهمم. " منظورتون کدوم اطلاعات بود؟ همون که گفتم ناراحت و نا امید بودم امروز و منتظر شکستن قفل سکوت کسی؟
چیزی نیست که بتونم بگم. مهم اینه که اونی که باید بدونه خودش می دونه و اما باز سکوت کرده.
اصلا انگار نه صدامو میشنوه ، نه پیامم رو می خونه و ...........
نمی دونم چی بگم اما........ برام دعا کنید که فقط فرصت جبران داشته باشم. حتی یه دقیقه برام کافیه.
راستش من از سکوت متنفرم. ازینکه حرف بزنم و مخاطبم سکوت کنه کلافه می شم.
اگه خدا طرفم باشه که می دونم سکوتش از رو خیر و صلاح منه. اما ...........
دعام کنید لطفا 3 دسته گل صلوات برام به این نیت بذارید. انشاالله خدا کمکم کنه.
|
|
102209 |
نام:
شيدا
شهر:
مشهد
تاریخ:
1/16/2013 2:43:21 PM
کاربر مهمان
|
شهاب عزيز
مرسي بخاطرلينك _يه دنياممنونم ازتون _ خيلي خوبين_ميشه برام توضيح بدين منظورتون ازدسته صلوات چيه ؟؟يعني من بخام 500دسته صلوات ثبت كنم چه بايدكرد؟ دلشكسته عزيز بخداوقتي متنتونونصيحتتون خوندم دلم گرم شد خداروشكرخداروهزار مرتبه شكركه همه مون خداروداريم آره بخدا بايدصبوربودبايدصبر كرد_
|
|
102208 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/16/2013 2:22:35 PM
کاربر مهمان
|
سلام آقا شهاب متوجه این جملتون نشدم: "با اطلاعاتی که دادین خیلی متوجه منظورتون نشدم ، بیشتر توضیح بدین ممکنه بهتر بتونم منظورتون رو بفهمم. " منظورتون کدوم اطلاعات بود؟ همون که گفتم ناراحت و نا امید بودم امروز و منتظر شکستن قفل سکوت کسی؟
چیزی نیست که بتونم بگم. مهم اینه که اونی که باید بدونه خودش می دونه و اما باز سکوت کرده.
اصلا انگار نه صدامو میشنوه ، نه پیامم رو می خونه و ...........
نمی دونم چی بگم اما........ برام دعا کنید که فقط فرصت جبران داشته باشم. حتی یه دقیقه برام کافیه.
راستش من از سکوت متنفرم. ازینکه حرف بزنم و مخاطبم سکوت کنه کلافه می شم.
اگه خدا طرفم باشه که می دونم سکوتش از رو خیر و صلاح منه. اما ...........
دعام کنید لطفا 3 دسته گل صلوات برام به این نیت بذارید. انشاالله خدا کمکم کنه.
|
|
102207 |
نام:
دلشکسته
شهر:
غریب
تاریخ:
1/16/2013 2:02:51 PM
کاربر مهمان
|
سلام مهناز جان از شهر منتظران منجی بابت اون اظهار نظرم راجب شهرت عذر خواهی میکنم حلالم کن عزیز ببخشید بی ادبی کردم التماس دعا مومن ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
روزی هارون به همراه بهلول به حمام رفت . هارون الرشید ازبهلول پرید : اگر من غلام بودم چقدر ارزش داشتم ؟ بهلول گفت ۵٠دینار !!! خلیفه با عصبانیت گفت :ای مردک دیوانه فقط این لُنگی که به کمر من است ۵٠دینار می ارزد . بهلول گفت خوب من هم قیمت لُنگ را حساب کردم وگرنه خلیفه چه ارزشی دارد؟ ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ داستانی از بهلول یک روز بهلول عاقل وارد مجلس اهل سنت شد، بهلول کفشهای خود را از پایش در آورده و زیر بغل گرفت و در بالای مجلس جایی را برای نشستن انتخاب کرد،
بزرگان مجلس که از سنی های متعصب نیز بودند،به وی گفتند: چرا بالای مجلس نشستی و چرا کفشهایت را زیر بغل گرفتی؟ بهلول گفت: این کار داستانی دارد:
یک روز پیامبر خدا وارد مجلسی شد و کفشهایش را در آورد. ابو حنیفه کفشهای پیامبر را دزدید، گفتند: دروغت واضح است. چون ابوحنیفه با پیامبر هم زمان نبوده. بهلول گفت: ببخشید،مالکی دزدیده بود. گفتند باز هم دروغ گفتی چون مالکی هم با پیامبر هم زمان نبوده. بهلول گفت:ببخشید، شافعی کفشهای پیامبر را دزدید، گفتند: باز هم دروغ گفتی چون شافعی هم با پیامبر هم زمان نبوده. آها، حنبلی کفشهای پیامبر را دزدید، گفتند: باز هم دروغ گفتی، چون حنبلی هم با پیامبر هم زمان نبوده. بهلول گفت: واینجا بود که بهلول عاقل صدا زد: ای نا مردانی که همه قبول دارید این 4 تا با پیامبر خدا همزمان نبوده اند، پس چه طور احکام دین خود را از این 4تا میگیرید و علی(ع) و اولاد برحقش را رها میکنید؟؟؟؟ قال رسول الله(ص): من کنت مولاه فهذا علی مولاه
|
|
102206 |
نام:
کیوان رونما
شهر:
منوجان
تاریخ:
1/16/2013 2:01:31 PM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان با توجه به حرف های که نوشتید راه حل این ها رو عراقی میگه: دل از جان و جهان بردار کلی/ نخست آنگه قدم زن درمراحل
|
|
102205 |
نام:
نرگس
شهر:
قزوین
تاریخ:
1/16/2013 1:57:40 PM
کاربر مهمان
|
یا حق* آقا شهاب سلام خدا قوت لطفا برام یه جزءثبت کنید ممنون* التماس دعا
|
|
102204 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/16/2013 1:53:46 PM
کاربر مهمان
|
سلام به مدیریت محترم حرف دل. خسته نباشید.
من اون متن رو من باب خنده نذاشتم.
فقط نیتم این بود که یاد بگیریم ما هم مثه دانشجویان پزشکی دقت و رقت عملمون رو بالا ببریم. چون سال ها پیش جوونای هم سن و سال ما شایدم خیلی کوچکتر از ما (البته از نظر سنی چون اونا روح بزرگی در قالب این جسم زمینی کوچکشون داشتند) تو شرایط بدتر ازین بودند. پدرم بارها از خاطرات جنگ برامون گفته و اینکه چه صحنه هایی رو می دیدن و مجبور بودن تحمل کنند تا به کوری چشم دشمنانمون به اینجا برسیم.
من اون سالها نبودم. اما کتاب دا رو بارها خوندم و همیشه به این فکر می کردم که اگه من اون موقع بودم آیا منم می تونستم برم و مرده بشورم؟
یا حتی اون کارهایی که خواهران و برادرانمون تو سال های جنگ انجام دادند رو انجام بدم؟
تو شرایطی که اونا بودن اگه من قرار می گرفتم چی کار می کردم؟
امروز به صورت اتفاقی این متنو دیدم و گذاشتم تو حرف دل. چون می خواستم بدونم حرف دلی ها چه نظری دارند؟
دوست داشتم بدونم تحمل این لحظه تو کلاس درس پزشکی سخت تره یا تحمل اون همه صحنه های فجیع و دردناک از لحظه لحظه شهادت همرزم ها؟
این خوندن و تحملش سخت تره یا کار اون جوونایی که با دست خودشون روده ها یا مغز متلاشی شده دوستشون رو جمع کردن؟؟؟
فکر نمی کردم متنم مناسب نیست. به هر حال از تذکرتون ممنونم. اما ای کاش اصلا نمی ذاشتید. فکر می کنم اونجوری بهتر بود.
از همه دوستای خوب حرف دلی هم عذر خواهی می کنم.
ایام به کامتان.
|
|
102203 |
نام:
کیوان رونما
شهر:
منوجان
تاریخ:
1/16/2013 1:48:20 PM
کاربر مهمان
|
سلام خانم مهناز از منتظران ایمیل ندارم.
|
|