هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
102181
نام: شيدا
شهر: مشهد
تاریخ: 1/16/2013 11:24:00 AM
کاربر مهمان
  پ ازتهران :

سلام عزيزم من جرأت حرف زدن درموردشما به خودم نميدم به عنوان يه خواهر اگه ناراحت شدي ازحرفام منوببخش عزيزم متنتو كه برا دلشكسته عزيز نوشتي خوندم ميدوني اشكال ما آدما چيه؟ فك ميكنيم يكي رو كه عاشقانه دوسش داريم وقتي بره دنيا به آخر ميرسه تلقين بدترين چيزيه كه ماداريم منم عاشق يكي بودم براي هم مي مرديم من بدونش نميتونستم لحظه اي باشم اما مجبور بودم بهش بگم برو دنبال زندگيت حتي اس دادم بهش گفتم من ازت بدم مياد.
باورش شد از اونروز خبري ازش ندارم نمي دونم زنده است يا مرده من اونو از خودم طرد كردم اوني كه يه ثانيه ازم جدا نبود خطمو شكستم فك ميكني من دوسش ندارم يانامردي كردم نه بخدااينطور نيس
بخداالان يه ماهه بهش فك ميكنم بخدادعاش ميكنم چون ازدواج ما مشكلاتي داشت من ازدواج كردم من بهش گفتم برو ولي نميدونه قلبم همش برااونه _بدون اونم چاره نداشته توهم تلقين نكن كه فقط اون _اون مجبوربوده دليلي كه شايد نتونسته بهت بگه منوببخش
102180
نام: بی کس
شهر: تنها
تاریخ: 1/16/2013 11:12:47 AM
کاربر مهمان
  سلام
تازه با سایت شما اشنا شدم
دوست دارم حرفای دلمو بزنم
۵سال با یک نفری دوست بودم تریپ ازدواج بودیم اما خانواده پسره معتاد بود خانوادم قبول نکردن و ردشون کردن
دختر دایی من تازه عقد کرده گفت پریا شمارش رو بده من اشتی تون بدم گفتم باشه
دادم دیگه جواب منو نمیده
چندروز پیش عکسش رو توگوشی دختر داییم دیدم
اسم اساشونو یواشکی خوندم
حالا دختر داییم میخاد از شوهرش طلاق بگیره با اون ازدواج کنه
چیکارکنم دارم دیوونه میشم خسته شدم از زندگی از ادمای دورو خسته شدم.

**************************
مدیریت حرف دل

با عرض سلام و خیرمقدم به شما در بخش حرف دل
متاسفانه یکی از آسیب های آخرالزمان که دچار شده ایم در مورد زن و مردهای متاهلی هست که خیلی به زندگیشان وابستگی ندارند و همین که با کس دیگری دم خور شوند قید زندگی مشترک خودشان را می زنند و اکثراً تا آخر عمر روزگار خوشی در زندگی ندارند.

خداوند ما را از آسیب ها و ابتلائات سنگین آخرالزمان در امان دارد.

در مورد مشکلتان هم به نظر می آید اون آدم اصلا قابل ستایش و اعتماد کردن در زندگی نمی باشد و متاسفانه 5سال از عمر گران بهای خود را در این زمینه هدر داده اید.
البته این که باید از امروز چه کرد صحبت مفصلی است که انشالله اگر مایل بودید دوستان و مشاوران حاضر در این بخش به شما کمک خواهند کرد.

ومن الله التوفیق
102179
نام: جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر: شهر خدا
تاریخ: 1/16/2013 11:01:09 AM
کاربر مهمان
  چگونه می توان به تاول های پا گفت که تمام مسیر طی شده اشتباه بوده است؟
102178
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 1/16/2013 10:54:05 AM
کاربر مهمان
  پاییز به راحتی گذشت و خدا از دل برگ خبرها دارد:
ای برگ ستم دیده پاییزی/آخر تو ز گلشن که چها دیدی/ای عاشق شیدا/دلداده رسوا
102177
نام: جا مانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 1/16/2013 10:32:37 AM
کاربر مهمان
  به نام خداوند یکتا و بخشنده مهربان


سلام به تک تک دوستان جدید و قدیمی حرف دل



تا کریسمس چند روز بیشتر نمانده بود .

و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه کریسمس روزبه روز بیشتر می شد .

من هم به فروشگاه رفته بودم و برای پرداخت پول هدایایی که خریده بودم ، در صف صندوق ایستاده بودم .

جلوی من دو بچه کوچک ، پسری پنج ساله و دختری کوچک تراز او ایستاده بودند .

پسرک لباس مندرسی بر تن داشت ، کفشهایش پاره بود و چند اسکناس را در دستهایش می فشرد .

لباس های دخترک هم دست کمی از مال برادرش نداشت ولی یک جفت کفش نو در دست داشت .

وقتی به صندوق رسیدیم، دخترک آهسته کفشها را روی پیشخوان گذاشت .

چنان رفتار می کرد که انگار گنجینه ای پر ارزش را در دست دارد .

صندوقدار قیمت کفش ها را گفت : شش دلار .

پسرک پولهایش را روی پیشخوان ریخت و آنها را شمرد : سه دلار و پانزده سنت .

بعد رو به خواهرش کرد و گفت : فکر کنم باید کفشها را بگذاری سر جایش !!

دخترک با شنیدن این حرف به شدت بغض کرد و با گریه گفت : نه !! نه !!
پس مامان تو بهشت با چی راه بره ؟؟

پسرک جواب داد : گریه نکن ، شاید فردا بتوانیم پول کفشها را در بیاوریم .

من که شاهد ماجرا بودم ، به سرعت سه دلار از کیفم بیرون آوردم و به صندوقدار دادم .

دخترک دو بازوی کوچکش را دور من حلقه کرد و با شادی گفت : متشکرم آقا .

به طرفش خم شدم و پرسیدم : منظورت چی بود که گفتی ، پس مامان تو بهشت با چی راه بره ؟؟

پسرک جواب داد : مامان خیلی مریض است و بابا گفته که ممکنه قبل از عید کریسمس به بهشت بره ؟؟

دخترک ادامه داد : معلم ما گفته که رنگ خیابانهای بهشت طلایی است .

به نظر شما اگه مامان با این کفشهای طلایی تو خیابانهای بهشت قدم بزنه ، خوشگل نمی شه ؟؟

چشمانم پر از اشک شد و در حالی که به چشمان دخترک نگاه می کردم ، گفتم : چرا عزیزم ، حق با تو است .

مطمئنم که مامان شما با این کفشها تو بهشت خیلی قشنگ میشه !!



در پناه خدا باشید .

یا حق



102176
نام: شيدا
شهر: م
تاریخ: 1/16/2013 10:19:37 AM
کاربر مهمان
  تقاضاي كمك
باعرض سلام خدمت بچه هاي حرف دل ومديريت محترم
من دنبال ياهومسنجربراگوشيم هستم ولي تاكنون موفق به دريافت لينكش نشدم آياكسي ميتونه كمك كنه گوشيم مدلش سوني اريكسون j10i2 هست يه دنياممنون ميشم كسي كمكم كنه
102175
نام: نرگس
شهر: کرمان
تاریخ: 1/16/2013 10:12:57 AM
کاربر مهمان
  سلام من مدتی است که با شخصی دوست شدم و این رابطه دوستی ما خوب بود تا اینکه من برای دوستم پیغام فرستادم شارژموبایلم داره تمام میشه و تا سر برج نمیتونم از موبایلم زنگ بزنم
از محل کارم باهات تماس میگیرم به خاطر همین حرف رابطه دوستی بهم زد و گفت تو من به اندازه شارژ موبایلت دوست داری و برام ارزش قائل نیستی
منم گفتم که داره اشتباه میکنه گفتم اگر بهت نمی گفتم بازم ناراحت میشدی من فقط میخواستم تو جریان کار باشی که دلخوری پیش نیاد ولی قبول نکرد و من و اطرافیانم رو زیر سوال برد و سر و صدا کرد احساس کردم انسانی بیهوده هستم و بعد از مدتی دوباره باهام تماس گرفت و گفت پشیمونه
اون یکی از بهترین دوستام بود حالا دیگه نمی دونم چی کار کنم بهش اعتماد کنم یا نه اطرافیانم که شاهد ماجرا بودند خواستار قطع رابطه شدند گفتند کسی که نتونه عصبانیت کنترل کنه ودر موقعیت ناراحتی بدو بیراه بگه ارزش دوستی نداره
نمیگم من بی تقصیر هستم شاید اگر از کلمات بهتر استفاده میکردم این رابطه بهم نمیخورد و الان من بین دل خودم و رابطه دوستیام و قطع رابطه مانده ام
کمکم کنید.
102174
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 1/16/2013 10:09:26 AM
کاربر مهمان
  کیوان رونما از شهر منو جان
سلام و عرض ادب
۱- دلشکسته : چون خلق خدا دلمو شکست من بادل شکسته وارد حرف دل شدم ۰۰مرهم دلم و یارو یاورم خداست ۰۰دلم شکست بیشتر پیداش کردم خدارو میگم ۰۰چون سره دل شکستنم یه مقدار از خدا دور شده بودم چون واقعا فشار بهم اومد۰۰الان خدا رو شکر بهترم گوش شیطان کر و چشمش کور

۲- غریب : نمیدونم چرا گذاشتم غریب چون اوایل حالم بد بود شاید احساس غربت میکرد خواستم چند بار عوض کنم ادم تا خدارو داره که غریب نیست هیچی عوض نکردم میخوام تا اخر همین باشه ۰۰

آدم تا خدا رو داره مگه غریبه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
غریب و بی کس اونه که خدا رهاش کرده باشه ۰۰
بعضی وقتا:
تو اوج نا امیدی...
تو اوج بدبختی...
تو اوج نداری...
تو اوج غم...
وقتی،به آخر خط رسیدی
وقتی زدی به سیم آخر
وقتی دیگه نمیکشی
وقتی که واقعا از این روزگار و همه بدیاش خسته شدی
وقتی که فکر میکنی دیگه کسیو نداری
.
.
.
.
اون بالایی منتظره تا صداش کنی
بسم الله


التماس دعا برادر یاعلی
102173
نام: غریب
شهر: تنهایی
تاریخ: 1/16/2013 10:06:46 AM
کاربر مهمان
  چقدر سخته که پدرت آرزوی مرگتو داشته باشه وبهت بگه بمیر که راحت بشیم از دستت
خدا چیکار کنم خوب من که اون زمان که منو بردن اتاق عمل که خیر سرم خوب بشم اگه میدونستم خوب نمیشمو پدرم هر وقت ازم عصبی میشه سرم منت میزاره ویا میدونستم خوب نمیشم که حاضر نمیشدم عملم کنند.
تقصیر منه وقتی سرنوشتم اینطوریه که بهتر نشدم خدا خودت میدونی که تواین چند سال من مگر چطور بشه که بگم خداچرا خوب نشدم وگذاشتم به حساب قسمت ولی اینا میزارن به حساب بدی من ووووودیشب ازم چیزی پرسیدن من جوابشو دادم که با برادرام دست به یکی شدن که تونمیفهمی عقل نداری اشتباه کردی حتی قسم خوردم که حاضرم فرداباهاتون بیام و ثابتتون کنم ولی قبول نکردن وگقتن حرف مفت نزن انشالله که بمیری راحت بشیم ازت
مادرم شام اورد که شام بخوریم که گفت مرگ بخور دیگه نتونستم تحمل کنم
خب اگه جاشونو تنگ دارم چرا منو نمیکشه خدا دیگه رفتم بخوابم بدون شام هرچی اونجاگریه کردم هرچی هم زیر پتو دیگه داشت سرم از درد منفجر میشد چشم راستمم داشته از درد از حدقه میزد بیرون انقدر که درد داشت.
تصمیم گرفتم خودکشی کنم چه با قرص چه با هر چی بشه ولی به خداوندی خودش از خدا ترسیدم گفتم خداپس خودت مرگمو برسون
بچه ها بابام وداداشم ازم پول میخوان وهر وقت باهام دعوا میکنن این پولو مثل پتک به سرم میزنند دعام کنید دستمم خالی دعا کنید خدایک پولی بهم بده که پولشونو بهشون بدم که انقدر سرکوفتم نزنند
از یک نفری هم پول میخوام که بهم نمیده دعا کنید پولمو پس بده دیگه دارم داغون میشم خیر سرم بچه ارشد خانوادم ولی اندازه یک بچه کوچیک برام احترام قائل نیستند
صبح که بیدار شدم گفتم خدامن که زندم چرا پس مرگمو نمیرسونی حس کردم یک چشمم خیلی ورم داره رفتم جلو ایینه دیدم از خیلی هم گذشته چشم راستم یک زره باز بود چشم چپمم ورم داشت
از طرفی هم نمیخوام عاقشون بشم خب خدا خودت کاری کن خدادیگه نمیتونم بنویسم اشک کل صورتمو گرفته دیگه طاقت ندارم خودت کاری کن به حق ائمه
سید جان تورو خدا ازخدا بخواه کمکم کنه از مادرت زهرا بخواه کمکم کنه از اقاحسین بخواه کمکم کنه منم ادمم دل دارم خودت برام معجزه ای کن که بجات پیدا کنم
102172
نام: کیوان رونما
شهر: منوجان
تاریخ: 1/16/2013 9:58:50 AM
کاربر مهمان
  اگر چون گل خورده داری خدا را صرف عشرت کن/که قارون را غلطها داد سودای زر اندوزی
<<ابتدا <قبلی 10224 10223 10222 10221 10220 10219 10218 10217 10216 10215 10214 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=10219&mode=print