هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:  
ایمیل:  اختیاری
شهر:    
درج مطلب
 
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
102151
نام: صبا
شهر: خرمشهر
تاریخ: 1/16/2013 12:40:45 AM
کاربر مهمان
  فرمايش حضرت ولي عصر(عج): بسيار دعا كنيد براي تعجيل فرج كه ان فرج شماست.
1_اين دعا سبب زياد شدن نعمتها است
2_اظهار محبت قلبي.
3_نشانه انتظار.
4_زنده كردن امرائمه اطهار.
5_مايه ناراحتي ووحشت شيطان لعين.
6_نجات يافتن از فتنه هاي اخرالزمان.
7_ادا كردن قسمتي از حقوق ان حضرت_كه ادا كردن حق هر حقداري واجب ترين امور است.
8_تعظيم خداوندو دين خداوند است.
9_حضرت صاحب الزمان در حق او دعا ميكند.
10_شفاعت ان حضرت را در قيامت شامل حال او ميشود.
11_شفاعت پيغمبر(ص)انشاالله شامل حالش ميشود.
12_اين دعا فرمانبري امر الهي وطلب فضل و عنايت اوست.
13_مايه استجابت دعاميشود.

ادامه دارد ...

((اللهم عجل لوليك الفرج))
102150
نام: زينب سلامات
شهر: اصفهان
تاریخ: 1/16/2013 12:30:54 AM
کاربر مهمان
  سلام خدمت اقا شهاب اميد به رحمت خدا متنت فوق العاده بود تنوع جالبي هس تا حالا نديدم يكي همچين متني رو صفحه گذاشته باشه منتظر متنهاي جالب شما هستم راستي مادرم از شما و سميرا از شيراز بابت صلوات فرستادن خيلي تشكر كرد اگه امكانش هس باز 5 دسته گل صلوات بنام مادرم و 3 دسته بنام خودم بذار ممنون ميشم


سلام مهناز از تنهايي ممنون خدا رو شكر خوبم شما خوبيد؟


سلام جان و جوانيم فداي رهبرم متنات خيلي جالب و خوندي هس


سلام دلشكسته از غريب متنات جالبن البته متناي همتون جالب و خواندي هس من متناي تك تكتون ميخونم حتي اگه وقتم بم اجازه نميده صفحه تو گوشيم ذخيره ميكنم و سرفرصت ميخونم
102149
نام: جزیره ی مجنون
شهر: نا کجا آباد
تاریخ: 1/16/2013 12:14:33 AM
کاربر مهمان
  بسم رب المهدی


دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
« ومن الماء کل شیء حی » همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب ، دل به دریا که می زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست ، لب هر جوی اگر که بی تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه های سردابیم

بی تو یک روز خوش نبود و نرفت آب خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

گفت پیری که از بلندی کوه ، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم « مگر این چند روز دریابیم »

کی بتابی تو یک شب بی ابر ، بر شبستان حوض کوچکمان ؟
و ببینیم باز هم با تو ، غرق تسبیح موج و مهتابیم .....




علی یارتون
102148
نام: راحیل
شهر: کاش کربلا بود...
تاریخ: 1/16/2013 12:04:06 AM
کاربر مهمان
  بسم رب الحسین(ع)

برادرم ، خواهرم برام دعا کن اربابم منو آرزو به دل نگذاره...دلم تنگه غروب کربلاشه..دلم اواره ی گنبد طلاشه...
102147
نام: شيدا
شهر: مشهد
تاریخ: 1/15/2013 11:51:14 PM
کاربر مهمان
  نام:دلشكسته
شهرغريب
متناتونو خيلي دوست دارم

امشب دلم خيلي گرفته اشكم در مياد وقتي كنارم آدماي خوشبختو ميبينم احساس بدبختي ميكنم ولي نه خداياهمينكه تورودارم خوشبختم من ازاين دنياسيرشدم خستگي زيادي تو تنمه هروقت نمازميخونم بعدنمازفقط گريه ميكنم ميترسم باخدا درددل كنم ميترسم حرفي بزنم كه گله باشه خداقهرش بياد تودلم غمگين غمگينم خدايا ميشه تو اين چيزايي كه اينجا نوشتمو نخوني_سختمه كنار كسي زندگي كنم كه فقط بازبون ميگه دوسم داره خدايا سختمه باكسي زندگي كنم كه خودش باعث شد نفرت تو دلم بياد من چجوري اين نفرتو دور كنم خدايامن سختمه زندگي باكسي كه عاشقش نيستم بهم تواين مدت يه عزيزم نگفته خدايامن خسته شدم ازاينكه هروقت رفتم دانشگاه توماشين مردي روديدم كه زنشو بغل گرفته باحسرت ببينم خدايا من فقط تورو ميخام بودن با تو رو و اينكه قلبم فقط براي تو باشه خدايا به اين نتيجه رسيدم فقط بودن با تو خوشبختيست خدايا باخودم گفتم من بدبخت ترينم فقط من مشكل دارم ولي نه همه مشكل داريم مال يكي بزرگ يكي كوچيك آدما خداروتويه مشكلات ميشناسن خدايامن باوجودبدبختيام تورو عاشقانه دوستت دارم توبهترين عشقي_
102146
نام: ققنوس
شهر: ن
تاریخ: 1/15/2013 11:50:48 PM
کاربر مهمان
  نمی دونم چرا بعضی ها اینقدر خودخواه هستند که جز خودشون به هیچ کس دیگه ای فکر نمی کنن و یه کاری رو انجام می دن بدون اینکه فکر کنن این کار باعث میشه لطمه بدی به کسی دیگه بخوره.خدایا چرا مگه ما همه مثل هم نیستیم.ازت خیلی گله دارم می دونم که می دونی .
102145
نام: راستین
شهر: غریبم
تاریخ: 1/15/2013 11:46:33 PM
کاربر مهمان
  سلام آقا شهاب عجب مطلب باحال و خنده داری بود چقد خوبه هر چند وقت یه بار از این چیزا بزارید کلی خندیدم البته ۲ بار خوندم تا همه شو بفهمم:))
خیلی خندیدم.لطفا یه جز واسه من ثبت کنید.
102144
نام: پ
شهر: تهران
تاریخ: 1/15/2013 11:31:45 PM
کاربر مهمان
  دلشکسته گرامی از شهر غریب:
سلام،
از اینکه باعث شدم تا خاطرات تلخ گذشته دوباره برات تداعی بشه و ناراحتت کردم عذرخواهی میکنم. نمی خواستم اینطوری بشه. ممنون از همدردیت . یه زمانی هروقت دلم میگرفت با گریه کردن، یا با خدا راز و نیاز کردن یا قران خواندن اروم میشدم. اما الان دیگه این کارا ارومم نمیکنه. تمام وجودم تنفره. حسی که تا اون موقع فقط اسمشو شنیده بودم ولی لمسش نکرده بودم. وقتی میبینم یه ادم ... اینقدر راحت میتونه ازدواج کنه و خوشش باشه، حتی بدون ذره ای عذاب وجدان، (البته اگه وجدان داشت این کارو با من نمیکرد) و حالا من موندم و .. نمیتونم. بدجوری سوختم و دارم میسوزم. چرا خدا برای بعضی از بنده هاش شرایط رو اینقدر سخت میکنه؟ وقتی دنیای من جهنم شد و اون خدایی که اون بالاست تا حالا این جهنمو برای من بهشت نکرده، وقتی من میبینم خوبیهای من، منو به اینجا رسونده، از کجا معلوم که باز هم خوب بمونم؟ از کجا معلوم کاری نکنم تا اخرت خودم رو هم جهنم نکنم؟ احساس میکنم تمام نمازهایی که تا امروز خوندم، روزه هام، قران خواندن هام، کمکهایم، شکرگزاری هام به درگاه خداوند نتیجه عکس داده. بببین میگن همه چیز به خواست و اراده خداست. اگه خدا نمیخواست برای من چنین اتفاقی نمی افتاد. ولی چرا برای من اینطور خواست نمیدونم. ذهنم پر ازسواله اما سوالهای بدون جواب. تمام اتفاقات خوب و بد زندگیمو تا اینجا قبول کردم اما اینو نمیتونم. میترسم خدا رو شکر کنم خدا بگه خب این ازوضعیتش راضیه ولش کن. میترسم شکوه کنم بگه داری ناشکری میکنی . اینهایی رو هم که دارم ازم بگیره. دیگه مغزم کار نمیکنه. چندین بار تا پای مرگ رفتم و برگشتم ، نه اینکه کاری کرده باشم نه. حالم بد شد. عزیزم دلی که شکست ، شکسته کاریش نمیشه کرد و به هیچ عنوان هم مثل روز اولش نمیشه. تنها امیدم به خداست. درد رو که داد امیدوارم درمانش رو هم بده، قبل ازاینکه دیر شه.
باز هم از همدردیت ممنون والتماس دعا
102143
نام: صبا
شهر: خرمشهر
تاریخ: 1/15/2013 10:37:07 PM
کاربر مهمان
  يا ارحم الراحمين

حكايت دوستان وما

مثل حكايت بركه و ماه!!
دور از هم و در دل هم
102142
نام: ملتمس دعا
شهر: آشوب
تاریخ: 1/15/2013 10:31:00 PM
کاربر مهمان
  سلام
آقا شهاب میشه لطفا ۵ دسته گل محمدی واسه من ثبت کنین. خدا قوت. التماس دعا
بچه ها بخدا خجالت می کشم از بس هر بار اومدم گفتم دعام کنین ، شرمنده. دست خودم نیست میگم شاید با دعا های شما و به حرمت آقا سید مرتضی فرجی بشه.
با اجازه می خوام یه داستان واقعی براتون تعریف کنم.
ماجرای جوونی که ۲۳ سال از ۲۳ سال عمرش خطا رفت. خطاهایی که پشت ظاهر مذهبی خودشو خونواده اش مخفی بودن. اما فقط خودش فریبش رو خورده بود. یه روز به خودش اومد دید شده بازیچه ی جهالت کسایی که اسم خانواده رو یدک می کشن اون موقع ۲۱ سالش بود. سر همین موضوع با خانواده اش حرفش شد ولی مگه میشه تنهایی کاری کرد؟ تحقیر شد. همین روزا بود که دید والدینش بخاطر همون جهالت پای کسایی رو به زندگیش باز کردن که قاتل آرامش و شادی بهترین روزهای کودکی و نوجوانیش بودن. اونم با چه عزت و احترامی؟ شکست،داغون شد، فکر کنم نابود شد. برای اولین بار خیلی جدی با خدا حرف زد خدایا چرا اینطوریه؟؟؟؟؟
جوابی نشنید. وقتی دید زورش به خانواده اش نمیرسه با خدا قهر کرد. گفت عمرا دیگه چیزی ازت بخوام مگه من غرور ندارم که هی خودمو کوچیک کنم یه چیزی بخوام و تو ندی؟ دوسال قهر بود اما هر کاری کرد که نماز نخونه نشد که نشد. یه روز یکی از دوستای دانشگاهیش متوجه شد جوون قصه ما با خدا قهره یک ماه تموم تو گوشش خوند که: خدا مهربونه. ولی مگه می رود میخ آهنین در سنگ؟ همین روزا بود که دوباره سر موضوع های تکراری که واسه خانوادش سرگرمی بودن باهاشون حرفش شد. قاطی کرد عصبانی شد از حرفای بی منطقی که می شنید سرش سوت می کشید. دیوونه شد. رگشو زد. به خودش که اومد اولین چیزی که گفت این بود: فکر کردی مردن به همین راحتیاس؟
حالا با اون حال بد ، شد عاصی. شد خائن. شد سر خود، بعد تنها شد. تنها که شد یه نفر برای چند ثانیه وارد صفحه زندگیش شد و یه چیزی گفت و رفت. گفت: یکی اذیتم کرده اما من نمی خوام قضاوت کنم چون خدا دوست نداره در مورد بنده هاش بد بشنوه.
جوون قصه ی ما با خودش گفت: عجب خدای مهربونی؟
به اون خدا گفت: می ذاری بنده ات بشم که هر کی ناراحتم کرد واسم ناراحت شی؟ با تمام وجود برای یک لحظه تبسم خدا رو حس کرد و دلش گیر کرد با خودش گفت:این خدا کجا و خدای خونه ی ما کجا؟
حالا خدا کم کم گرگهای در کمین واشتباهات زندگیشو بهش نشون میداد.
یا خدا .... چه خبره؟؟با این همه خطا و دشمن چطور سالم اینجا رسیده بود خدا می دونست. خدا یکی رو فرستاد که بهش بفهمونه همه اش بخاطر اون نمازهایی بود که با غرغر و دعوا می خوندی.(می بینین چه خدای با حالیه؟)حالا جوون ما، جوون تنها و اسیر ما۲ ساله مراقبه که خطا نره اما سایه ی شیطانی جهل هنوز پادشاهی میکنه و اون بخاطر اشتباهات گذشته اش که باعث بیشتر شون خودش نیست تو چنان چاه مخوفی افتاده که برا بیرون آمدن از اون باید یه معجزه بشه باید پرواز کردن یاد بگیره.
برا همین ازتون می خواد دعاش کنین
اسمش ملتمس دعاست
یا علی
<<ابتدا <قبلی 10221 10220 10219 10218 10217 10216 10215 10214 10213 10212 10211 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=10216&mode=print