اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
101612 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/9/2013 2:04:43 PM
کاربر مهمان
|
مردی با خود زمزمه کرد:
خدایا با من حرف بزن !
یه سار شروع به خواندن کرد....
اما مرد نشنید !
مرد فریاد بر آورد خدایا با من حرف بزن ........
آذرخش در آسمان غرید اما مرد اعتنایی نکرد!
مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت : پس تو کجایی؟؟؟
بگذار تو را ببینم......
ستاره ای درخشید اما مرد ندید.
مرد فریاد کشید:" خدایا یک معجزه به من نشان بده"........
کودکی متولد شد اما مرد باز توجهی نکرد!
مرد در نهایت یاس فریاد زد:
خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم........
از تو خواهش می کنم.....
پروانه ای رو ی دست مردنشست!
و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد.....
ما خدا را گم می کنیم در حالی که او کنار نفس های ما جریان دارد.....
خدا اغلب در شادی های ما سهیم نیست ......
تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟
تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟
که چه قدرهمه چیز خوب است ......
که چه خوب که او هست.....
خدا همراه همیشگی سختی ها و خستگی های ماست
زمانی که خسته و در مانده به طرفش می رویم
خیال می کنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم، او ما را دیده و حس کرده
اما...................
گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه او به ماست.
به خورشید ایمان دارم حتی اگر نتابد
به عشق ایمان دارم حتی اگر او را حس نکنم
به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد.....
تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست!
|
|
101611 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبر
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/9/2013 1:36:01 PM
کاربر مهمان
|
سلام شکسته دل عزیزم. این چیزا کاملا طبیعیه. وقتی آدم جوونه هزار جور ازین موقعیت ها براش پیش میاد. اما مهم اینه که عاقلانه با این قضیه برخورد کنی. عاقلانه برخورد کردن هم به این معنی نیست که ببینی کدوم بهتره واسه دوستی و بهش جواب مثبت بدی.البته به اون که نه، در واقع با دوستی با یکی از اونا به شیطان جواب مثبت بدی!! می دونم شرایط سختی داری. می تونم حالت رو درک کنم. می دونم چی تو دلت می گذره. شبا قبل از خواب با فکر و خیال زیبا و عاشقانه می خوابی و صبح ها با انرژی مضاعف از خواب پا میشی . بعضی وقتام که داری خواب قشنگ عاشقانه میبینی معترضی که چرا زود صبح شد. اما ازت خواهش می کنم که خوب فکر کنی و عاقلانه تصمیم بگیری.
نذار یه تصمیم اشتباه تمام زندگیتو بهم بزنه. من نمی دونم شما و یا اون آقایون محترم که فرمودید چند سالتونه. اما این رو خوب می دونم که اگه پسری واقعا دوست داشته باشه بهت پیشنهاد دوستی نمی ده. مثه یه مرد میاد جلو و با خانوادت این قضیه رو مطرح می کنه.
نگو که موقعیت نداره. شرایطش واسه ازدواج مناسب نیست و یا از خانواده می ترسیم و .... اینا همش بهانه هاییه که خود ما جوونا واسه سرپوش گذاشتن رو خطاهامون میگیم. یعنی شیطون میگه و ما تکرار می کنیم. چون اگه عشق واقعی در میون باشه هیچ وقت اون پسر حاضر نمیشه با دوستی و ارتباط نامشروع حتی در حد صحبت تلفنی آبروت رو جلوی همه مخصوصا خدا ببره .
شاید از حرفام ناراحت شی اما گلم من بخاطر خودت می گم چون برام عزیزی دوست ندارم جوونیت رو با خطا و اشتباه سپری کنی.
اول از خدا کمک بخواه و همه چیز رو به خدا بسپار. موقعیت خوب تو زندگی یه دختر زیاد پیش میاد. فکر نکن اگه به اینا نه بگی دیگه کسی پیدا نمیشه. منم که سنم کمتر بود ازین فکر ها داشتم. فکر می کردم اگه کسی که الان بهم پیشنهاد داد بره دیگه ممکنه هیچ وقت کسی خواستگاریم نیاد. اما خدا آنقدر خوب و مهربونه که اگه جایی بتونی خطا کنی ولی چشمت رو رو اون خطا و گناه ببندی حتما برات به بهترین شکل ممکن جبران می کنه. عزیزدلم به هر جفتشون بگو اگه واقعاً دوست دارن بیان خواستگاری و مثه یه مرد و یه عاشق واقعی با خانوادت صحبت کنن. هر کدوم که اومد بدون راست گفته. اما خودت هم همه اینا رو برای خانوادت بگو. نمیگم صاف بذار کف دست بابا یا داداشت که خب شرم و حیای دختر و غیرت پدر و برادر این اجازه رو نمیده.اما با مادرت حتماً در میون بذار.
مطمئن باش اگه از بزرگترها کمک بخوای و به خدا توکل کنی اون که بهترینه واست پیش میاد و تو این معامله ضرر نمی کنی.
ببخش اگه باعث ناراحتیت شدم. موفق باشی
|
|
101610 |
نام:
سوگند
شهر:
امان از جدایی
تاریخ:
1/9/2013 1:25:17 PM
کاربر مهمان
|
" یا لطیف "
پیش ازآنکه دست های درخت به نوربرسد پاهایش تاریکی راتجربه کرده... گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد......!
یا حق
|
|
101609 |
نام:
سردرگم
شهر:
ویرانه دنیا
تاریخ:
1/9/2013 1:25:04 PM
کاربر مهمان
|
سلام ممنونم از همه دوستانی که راهنماییم کردند خدا خیرتان دهد دلشکسته از غریب * من وقتی با مادرم از این گفتم که شاید نفرین اون بوده گریه کرد و گفت یعنی خدا همه بد رفتاری ها و گستاخی های اونو نمی بینه مگه ما دوست داریم دخترمون مطلقه بشه اون کاری کرده که به اینجا رسونده .دعا بکن برایم .او با من بسیار خوب بود ولی با پدرو مادرم و بقیه خیلی بد رفتار می کرد
سیف الدوله از قدس* شما راست می گید اون بسیار میگه اخلاقم را درست می کنم ولی همین که پدرم باز مخالفتش از ازدواج ما را بیان می کند حرف زننده و زشتی می زند و بی احترامی می کند. شما از خداوند بخواهید بهترین راه را به من نشان دهد و دلم را آرام کند توبه کردم بخدا خداهم بخشیدمنو از تهران * ممنونم من بسیار حرف زدم با خانوادم نتیجش فقط دعوا بوده و حتی به کتک زدن من هم رسیده در صورتی که تا الان که 27 سال دارم دست پدرو مادرم روم بلند نشده بود
غریب از تنهایی* ممنونم از شما ولی همسرم هر بزرگتری را که واسطه می کند تا می شنوند که او قبلا معتاد بوده می گویند بهتر است همین حالا جدا شوند و اینکه خانواده من راضی نمی شوند و می گویند زندگی که در دوران عقد به این حرفها و دادگاه کشیده دیگر فایده ندارد . شما دعا کنید تا خداوند معجزه ی بکند و زندگیم را نجات دهد
همانند اسمم بسیار سردرگم هستم از همه می خواهم دعا کنند خداوند راه درست را به من نشان دهد. اگر خیر من و همسرم به این زندگیست زود تر آشتی بین ما بیایید و از هم جدا نشویم و اگر جدایی صلاح ماست زود تر همه چیز تمام شود و دلم را خداوند آرام کند
منو همسرم هر دو از امام رضا خواسته بودیم تا همسری مناسب به ما بدهد و اون امام با کرامت ما را بهم رساند از همه شما دوستان می خواهم در این ایام از امام رضا(ع) بخواهید که دوباره خودش همه چیز را درست کند.
|
|
101608 |
نام:
علی
شهر:
بیرجند
تاریخ:
1/9/2013 1:09:29 PM
کاربر مهمان
|
دلم گرفته دلم به اندازه تمام دنیا گرفته آسید مرتضی پس کی می خواهی بیایی؟؟؟؟!!!!کی چشمم به جمالت می افتد من فقط جواب سوالم را از تو می خواهم......تا تو نیایی زندگی م معلق خواهد ماند مانند یک حباب...
|
|
101607 |
نام:
جان و جوانیم فدای رهبرم
شهر:
شهر خدا
تاریخ:
1/9/2013 12:41:50 PM
کاربر مهمان
|
سلام آندیای عزیزم از ساوه
من نمی دونم ماجرا چیه پس باید منو ببخشی بخاطر نظر دادن درباره چیزی که اطلاعی از موضوعش ندارم
سعی کن از روی خشم و کینه درباره دیگران نظر ندی و عملی رو در این راستا مرتکب نشی. به خدا توکل کن و آرامشت رو از خدا بخواه. اون وقت مشکلت رو با خدای خودت که بهترین سنگ صبور و همدمته بیان کن. مطمئن باش خودش می دونه چی کار کنه که دلت شاد شه. و می دونه چی برات از همه بهتره.
من هر وقت از کسی دلگیر میشم این جمله رو با خودم مدام تکرار میکنم.
نیازی به انتقام نیست...
فقط منتظر بمان...
آن ها که آزارت می دهند ، سرانجام به خود آسیب می زنند....
و اگر بخت مدد کند خداوند اجازه می دهد تماشاگرشان باشی........
کافیه صبر کنی عزیز دلم. صبر چاره کاره.
|
|
101606 |
نام:
زينب سلامات
شهر:
اصفهان
تاریخ:
1/9/2013 12:30:44 PM
کاربر مهمان
|
سلام خدمت جناب سيف الدوله از قدس دست شما درد نكنه از راهنمايي شما اين قران قديمي هس شايد 27 سال بشه مال پدربزرگم خدا رحمتش كنه و خدا همه اموات رحمت كنه من هر وقت خونه دايم ميرم باش ميخونم و اينبار زن دايم بم پيشنهاد داد ببرمش باش بخونم چون اونا غير از اين قران ديگه دارن باش ميخونن و اين قران گذاشتن فقط ماه رمضان باش ميخونن بم گفت پيشت باشه ماه رمضان ازت ميبرمش ولي من بش گفتم بذار بپرسم شايد جايز نيس ببرم
(سلام دوستان يوقت فكر نكنيد چون دير به دير متن ميذارم به اين معني بياد همتون نيستم نه اينطور نيس چون من دوست بي وفا يا بي معرفت نيستم متن همتون ميخونم و برا همتون دعا ميكنم در ختم صلوات و قران هستم پا به پاي همتون چون من عاشق اينچيزام فقط در خواست ثبت نكردم چون نميتونم عدد خاصي بخوام تا بگردنم نمونه راستي امروز پدر و مادرم برميگردن كربلا بودن
|
|
101605 |
نام:
فاطمه
شهر:
مشهد
تاریخ:
1/9/2013 12:28:29 PM
کاربر مهمان
|
سلام بچه ها خیلی بهتون عادت کردم-تو این چندروزی که سرکار نمیومدم از طریق گوشیم مطالباتونو میخوندم خداروشکر کم کم داره مشکلاتم رفع میشه دوستون دارم
|
|
101604 |
نام:
پ
شهر:
تهران
تاریخ:
1/9/2013 12:15:16 PM
کاربر مهمان
|
با سلام خدمت آقای سیف الدوله از شهر قدس و دوست عزیز، خانم / آقای دلشکسته از شهر غریب: ممنون از پاسخ هایی که دادید. درسته خودم میدونم ایمانم ضعیف شده دیدگاهم نسبت به خدا عوض شده اما تقصیر من نیست . اما هنوز هم به نظر خودم با خدا هستم ولی نه مثل قبل. خیلی سخته آدم تو خودش دنبال عیب و ایراد بگرده نا به خودش بقبولاند که اتفاقاتی که توزندگیش افتاده تاوان اشتباهاتی است که مرتکب شده. خیلی دلم میخواد سفره دلمو باز کنم و حرف بزنم ولی افسوس که نمیتونم حتی از اینکه ذره ای بهش اشاره هم کنم میترسم. فقط خواهشا برایم دعا کنید.
|
|
101603 |
نام:
فاطمه
شهر:
مشهد
تاریخ:
1/9/2013 12:08:43 PM
کاربر مهمان
|
نمیدانم از درمانده من برای کمک به تو ی مطالی رو فرستادم باز فکرکنم طبق معمول تائید نشده ایشالا مشکلت حل شه
|
|