هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
100252
نام: دلتنگ شهدا
شهر: قم
تاریخ: 12/20/2012 11:47:40 AM
کاربر مهمان
  بسمه تعالی



باز دلم ياد شما مي‌کند ياد نواي شهدا مي‌کند
ياد هزاران گل پرپر شده گرد حرم بي‌تن و بي‌سر شده
يا شلمچه که شهيدان او پهلو شکسته همچو مادر شده
خسته‌ام از غصه‌ي جاماندگي راه نداريم بجز بندگي
جز به عبوديت حق بگذرد اجر ندارد دگر اين زندگي
اگر چه درگاه شهادت کنون بسته نگرديده به اهل جنون
ليک فقط راه يکي هست و بس راه به درگاه يکي هست و بس
گر بگذارم قدمي روي "من" بگذرم از خويشتن خويشتن
راه برم سوي نجات و فلاح ورنه نمايم دل خود را تباه
آه شهيدان خدايي و مست دست بگيريد از اين تنگ‌دست
اين دل من دل به شما داده است در قفس نفس چو افتاده است
دعا نمائيد که پرپر شوم در حرمش خاک سراسر شوم.

100251
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 12/20/2012 11:17:49 AM
کاربر مهمان
  سلام بر مهدی

از ناکجای وجود بی مقدارم،
تا آستان بی کران کوی تو،
در میان سیلاب اشک،
پلی از نیاز می زدم.
پلی از انتظار،
از غیبت تا ظهور

خشنودی عزیز دل زهرا صلوات
100250
نام: تنها
شهر: تنهایی
تاریخ: 12/20/2012 11:14:24 AM
کاربر مهمان
  با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دوستان
من خیلی حالم گرفته
میخوام ۱ سال برم مشهد قسمت نمیشه
ولی جور نمیشه برم تنهایی هم اصلا نمیتونم
بدجوری دلم گرفته
یک نفر و دوست داشتم ولی بد جوری بهم ناروو زده
خسته هستم از دست همه
100249
نام: مریم
شهر: تهران
تاریخ: 12/20/2012 11:12:56 AM
کاربر مهمان
  راه تو افتخار
نام تو ماندگار
عزتت پايدار
مرگ سرخت خروش روزگار
اي غمت در جهان
در دل عاشقان
خون تو در جهان
مي‌كند گل فشان
هر بهار، هر بهار

تا محو دشمن
اي همره من
ننشينم از پا
عزم تو يارم
ره مي‌سپارم
تا فتح فردا
اي زنده ياد با توام قرار
در سپيده اولين بهار
100248
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 12/20/2012 11:03:06 AM
کاربر مهمان
  سردرگم

از ویرانه دنیا


با سلام و عرض ادب استخاره خوب بود با توکل به خدا انشالله جواب خواهید گرفت.یاحق
100247
نام: سیف الدوله
شهر: قدس
تاریخ: 12/20/2012 10:59:34 AM
کاربر مهمان
  جان و جوانیم فدای رهبرم

از شهر خدا

سلام و عرض ادب استخاره خیلی خوب بود ولی یک اما و شرط داردو آن اینکه ممکن است جان خود را در این مسیر فدا کند.یاحق
100246
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 12/20/2012 10:50:43 AM
کاربر مهمان
  خدایا

خدایا چگونه باشم در این انتظار
چگونه تحمل کنم این ندیدن را
چگونه باشم در حالی که میدانم او دمی از ما غافل نیست؟
او اکنون کجاست؟
در اینجا؟در ایران؟در عراق؟یا در عربستان؟ و .......................
خدایا دلم گرفت ازاینهمه بهانه گرفتن
دوست دارم ماه باشم تا از آن بالا ببینمت که کجایی.....
و می خواهم از خدا
الا که راز خدایی
خدا کند که بیایی

سلامتی و تعجیل در فرج مولامون صلوات
100245
نام: یه آشنا
شهر: کلید فارس
تاریخ: 12/20/2012 10:49:36 AM
کاربر مهمان
  یا عرض سلام خدمت همه ی دوستان خوبم امیدوارم که حال همتون خوب باشه.دلشکسته عزیز از شهر غریب منظوری نداشتم آخه اینجا عزیزان از واژه تنهایی زیاد استفاده کردن به خاط همین اشتباهی نوشتم.معذرت میخوام ببخشیداگه ناراحت شدین.
اللهم عجل لولیک الفرج.التماس دعا.در ضمن از داستان هایی که نوشتی بهره ی زیادی بردم ممنون.
100244
نام: سوگند
شهر: امان از جدایی
تاریخ: 12/20/2012 10:29:56 AM
کاربر مهمان
  مست عشقم، مست یارم، مست دوست
مست معشوقی که عالم مست اوست

یا صاحب الزمان ادرکنی

سلامتی عزیز دل زهرا صلوات
100243
نام: جا مانده از راه خدا
شهر: تهران
تاریخ: 12/20/2012 10:25:02 AM
کاربر مهمان
  به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به تک تک دوستان خوبم

شب یلداست
شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه ، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما ، شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود .


شب سردی بود . پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه می خریدن .
شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها می ذاشت و انعام می گرفت .
پیرزن باخودش فکر می کرد ، چی می شد ، اونم می تونست میوه بخره ببره خونه.
رفت نزدیک تر .........
چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود .
با خودش گفت : چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه …........
می تونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه و بقیه رو بده به بچه هاش ........…
هم اسراف نمی شد هم بچه هاش شاد می شدن …...
برق خوشحالی توی چشماش دوید .
دیگه سردش نبود ! !
پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه ، تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه !! وَخه برو دُنبال کارت !!
پیرزن زود بلند شد ، خجالت کشید !!
چند تا از مشتریها نگاهش کردند .
صورتش رو قرص گرفت ، دوباره سردش شد !!
راهش رو کشید رفت .
چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان .… مادر جان ! !
پیرزن ایستاد .
برگشت و به زن نگاه کرد .
زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت : اینارو برای شما گرفتم !!
سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه ، موز و پرتغال و انار ….
پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه ، مُو مُستَحق نیستُم !!
زن گفت : اما من مستحقم مادر من …
مستحق دعای خیر ، اگه اینارو نگیری دلمو شکستی !! جون بچه هات بگیر ! !
زن منتظر جواب پیرزن نموند .
میوه ها رو داد دست پیرزن و سریع دور شد .
پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه می کرد .
قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش ، دوباره گرمش شده بود .
با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی !! الهی خیر بیبینی !! ای که عمرت مثل شب چله بلند باشه ، مادر .........
بله دوستان ، شب یلدا همه دور هم در طولانی ترین شب سال سرگرم خوردن آجیل و میوه و گرم گفتگوی های خودمون هستیم ، و دوست داریم که این شب تموم نشه !!
آیا تا به حال فکر کردید کسانی هستن که توی این سرما بدون خونه و سرپناه با شکم گرسنه هستند .

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت .

در پناه خدا باشید .
یا حق
<<ابتدا <قبلی 10031 10030 10029 10028 10027 10026 10025 10024 10023 10022 10021 بعدی> انتها>>



Logo
https://old.aviny.com/guestbook/default.aspx?Page=10026&mode=print