آیت الله محمد تقی اصفهانی

قطره ای از آب حیات

مرحوم آقای نجفی می نويسد :
شبی با کمال پریشانی احوال،ما بین مسجد سهله و کوفه مشغول توجه و تضرع بودم و پریشان احوال، متذکر آیات عذاب بودم.
از آن سمت راه را گم کردم و در زمین پس و بلندی می افتادم. ناگاه باران شدیدی گرفت که مشرف به هلاکت شدم و از حیات خود مأیوس شدم. باد شدیدی هم می آمد که گاهی می افتادم. شخصی از بزرگان دین را دیدم.
دست مرا گرفت و به نزدیک مسجد صعصعه رسانید و در آن جا به قدر یک ساعت نصایح بالغه فرمود... مجلملاً چون خواست غایب شود، ظرفی به من داد که در آن شربتی مثل پالوده بود.
چون آشامیدم، دانستم آن چه را که دانستم. دیگر آن شخص را ندیدم تا در سفر مشهد مقدس در شب اربعین در توضیف خانه او را دیدم و آنچه باید بفرماید شنیدم و به درگاه الهی شاکر شدم.

 

 

 
 
https://old.aviny.com/bozorgan/mohamad-taghiye-esfehani-(agha-najafi)/ghatrei-az-abe-hayat.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved