جناب سید هاشم حداد
علامه تهرانی می گویند:
یک روز با ماشین دوستی به همراه جناب حداد به جایی می رفتیم.
در بین راه چون آن دوست در دانشگاه تهران کاری داشت، در کناری ماشین را
نگه داشت و به دنبال کارش رفت. آقا در این حین خيلی خوشحال شدند و
فرمودند:
عجب جانهای مستعدی از جوانان، در این محیط می باشد! حیف است که انسان
نمی تواند لب بگشاید و از اسرار و مخفیات پرده بر دارد!