آیت الله سید حسن مدرس

حاج نورالله مسجد شاهی، مدرس و گروهی دیگر به طور مخفیانه انجمنی تحت عنوان «انجمن ولایتی» تشکیل داده بودند. در این انجمن، مدرس ضمن تدریس به « نایب رییسی» انتخاب شد.

بعد از غائله های سال 1326 ه.ق. در اصفهان ، به مدرس اطلاع داند که حاکم اصفهان افرادی را به جرم اخاذی شلاق زده است ، مدرس از این وضع بشدت ناراحت شده، گفت:
«حاکم چنین حقی ندارد، اگر شلاق بدن حد شرعی است، پس در صلاحیت مجتهد می باشد و اینها دیروز به نام استبداد و امروز به نام مشروطه مردم را کتک می زنند.»

و به نقل دیگر مدرس گفته است:
«این دزد در مسند مشروطه عمل به استبداد می کند.»

صمصام السطلنه با مشاهده این وضع کینه مدرس را به دل گرفته، تصمیم می گیرد سید را از سر راه خود بردارد .
به دنبال این فکر شوم دستور توقیف  و تبعید مدرس مبارز را صادر میکند.
زمانی که مدرس از مجلس درس مدرسه جده کوچک به منزل باز می گشت  ده نفر سوار بختیاری که از قبل درانتظار مدرس لحظه شماری میکردند، به وی اعلام می کنند که خود را برای خروج از اصفهان و اقامت در خارج از شهر آماده سازد!
مدرس بدون تأمل کفشهایش را از پیرون آورده، به زیر بغل می گذارد و با پای برهنه پیشاپیش سواران صمصام به راه می افتد و به آنها می گوید: «هر کجا می خواهید می روم.»!
 

http://www.salehin.com/images/slimi/momennom02.gif


در طول مسیر، مردم که چنین وضعی را آن هم نسبت به مدرس مشاهده می کنند، با حالتی پرخاش گونه و عصبانی بر گرد مدرس و سواران حلقه می زنند.
تعداد جمعیت هر لحظه افزایش می یابد، به طوری که سواران بختیاری آشفته می شوند، زیرا بیم آن می رفت که مردم به آنان یورش برده، تفنگداران را از پای در آورند.
مدرس که با تیزبینی و کنجکاوی خاصی نظاره گر این اوضاع بود و احساس می کرد ممکن است نزاع خونینی در گیرد، به انبوه جمعیت می گوید: «دوست ندارم بین شما و سواران حاکم اصفهان درگیری ایجاد شود » و از حاضران می خواهد که متفرق شده، به سر کارهای خود برگردند.

آنگاه با صدایی بلند به مردم اعلام میکند:
«من به تخت پولاد می روم تا تکلیف قطعی معلوم شود!»

 مدرس با این جمله کوتاه، اهالی اصفهان را از دو موضوع مهم آگاه می سازد؛ یکی محل تبعید خود و دیگری اینکه اعلام می نماید تا روشن شدن تکلیف نهایی، مبارزه وی با صمصام السلطنه ادامه خواهد داشت.
ماجرای تبعید مدرس چون صدای توپ در اصفهان می پیچد، بازار و مراکز کسب و کار تعطیل می شود و مردم به دنبال مدرس حرکت می کنند، پس از عبور از پل خواجو، جمعیت به حدی می رسد که کارگزاران صمصام را به شدت نگران می کند.
خبر به حاکم اصفهان می رسد، او با حالتی متوحش و مضطرب به دوستان مدرس از جمله حاج نورالله اصفهانی متوسل می شود.

حاج نورالله در تخت فولاد به مدرس می رسد و به او می گوید:
«دیگر بس است. حاکم به اندازه کافی تنبیه شد»!
بدین گونه آن مجتهد مبارز در میان فریادهای پرخروش مردم که می گفتند: «زنده باد مدرس» به اصفهان بر میگردد.

از فعالیتهای دیگر مدرس در آن ایام، رسیدگی به وضع طلاب و مدارس علمیه اصفهان و موقوفات آنها بود. وی متولیان را تحت فشار قرار داد که باید درآمد موقوفات به مصرب طلاب برسد.
 

 

 

 
 
https://old.aviny.com/bozorgan/ayatollah-seyed-hasane-modares/aghaz-mobareze.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved