تعليم و تربيت
تعليم و تربيت
بايد به فكر آن روز [آينده] بود و آن روز دست شماست؛
دست آموزش و پرورش، دست معلّمين و مربيان است. شما
هستيد كه بايد امروز، آن روز را ترسيم كنيد. با چى؟ با
تربيت جوان. شما اين عامل و اين گلوله را پرتاب
مىكنيد؛ خودش به هدف مىخورد. شما بايد ماشه را
بچكانيد و اين، همين كار تربيتى است كه شما بايد امروز
انجام بدهيد.
دانشآموزانِ نونهالى كه در اختيار دستگاه فرهنگى كشور
قرار دارند، عزيزترين و سرشارترين سرمايه و ذخيرهى
آيندهى اين ملتند.
در بلندمدت، هيچ چيز به اندازهى تعليم و تربيت اهميت
ندارد.
در محيط آموزش و پرورش بايد كارى بشود كه حتى يك
استعداد، از ميان اين ميليونها نوجوان و جوان ايرانى
هدر نرود.
شما مسئولان آموزش و پرورش، به حيث اينكه معلمان و
برنامهها و بقيهى ابزار و ادوات كار در اختيار
شماست، اولين سنگِ بناهاى شخصيت فكرى هر موجود بشرى را
كه در اين كشور پهناور و بزرگ رو به رشد است، داريد
مىگذاريد.
قدر تعليم و تربيت و معلمى كه يك سنگر فرهنگى است را
بدانيد.
مردم هم، قدر معلمان و كارگزاران تعليم و تربيت را
بدانند.
من به شما فرهنگيان عزيز مىگويم كه مسئلهى فرهنگ و
تعليم و تربيت، مسئلهى اول در نظام ماست.
امروز دشمنان نمىخواهند دانشگاه و درس و مدرسه و معلم
باشد.
دانشگاه
دانشگاه جهتدار و ديندار، به شدت متمايل به ارزشهاى
انقلابى و اسلامى است.
دانشگاه كه قوام اصلى آن به استاد و دانشجوست، حقيقتاً
پايهيى براى آيندهى كشور محسوب مىشود.
محيط دانشگاه، بايد محيط دينى باشد. بايد اين را تأمين
كنيم. و اين نمىشود، مگر اينكه شما كه رؤسا و
مسئولان دستگاههاى دانشگاهى كشور هستيد ... صددرصد با
تعصب دينى و انقلابى و پايبندى شديد و اصرار بر اينكه
بايد دين حاكميت پيدا كند و چترى بر زندگى محيط
دانشگاه بزند، اين هدف را تعقيب كنيد. از كلمهى تعصب
نترسيد. تعصب جاهلى بد است. عصبيتى كه از روى جهالت
نباشد، خيلى هم خوب است. عصبيت، معنايش جهالت نيست.
دانشگاه نظام جمهورى اسلامى، بايد كسانى را تربيت بكند
كه تكيهى اين نظام، به آنها باشد. يعنى اين نظام، از
لحاظ علمى و عملى و مديريت و گشودن گرههاى ريز و درشت
بر سر راه زندگى اين ملت، به آنها تكيه كند.
دانشجو
به نظر من، دانشجوى موفق كسى است كه خوب درس بخواند،
خوب تهذيب اخلاق بكند و خوب ورزش بكند.
دانشجويان به عنوان نيروهاى متخصص در آينده كشور نقش
مهمى خواهند داشت.
استاد
اگر آن استاد، يا آن مسئولى كه با اين معيارها تطبيق
مىكند، مىگذاريد، اين را بايد ديگر همه احترامش كنند
و واقعاً روى چشم بگذارند. دانشجو هم بايد او را
احترام كند.
اگر دانشگاه ما دانشگاه اسلامى است، يكى از بزرگترين
مظاهرش بايستى احترام بيش از حد معمول دنيا به اساتيد
باشد؛ مخصوصاً از طرف شاگردان. شاگرد بايد به استاد،
بىقيد و شرط احترام كند. اگر آن استاد بد هم است،
بايد او را احترام كنند. فرض كنيد استاد كافرى را
آوردند و در يك كلاس پُرحزباللهى گذاشتند. آيا اين
حزباللهىها بايد به اين كافر احترام كنند، يا بايد
اهانت نمايند؟ نخير، بايد احترامش كنند، از او تجليل
نمايند، او را بر خودشان مقدّم بدارند؛ چون استاد
آنهاست، هيچ دليل ديگر نمىخواهد. اين درحالى است كه
گفتيم اين شخص اصلاً معتقد به اعتقاد اينها نيست؛ چه
رسد كه استادى مؤمن و مسلمان باشد. بههرحال، احترام
استاد در محيط دانشجويى و دانشگاهى بايستى خيلى محفوظ
باشد.
علم و پژوهش
من شنيدهام كه در برخى از محافل سياسى حساس دنيا گفته
شده كه ما نخواهيم گذاشت يك ژاپن اسلامى در اين منطقه
بهوجود بيايد. آن ژاپن اسلامى، شما هستيد. اين حرف
بيخود هم گفته نشده است؛ براى خاطر اينكه كشور ما بر
حسب آمار از لحاظ - به قول رايج معروف - نرخ سرعت رشد
علمى و تحقيقى در بُرههيى از زمان و در همين چند
ساله، بالاترين نرخ رشد را در دنيا داشته است.
در بعضى از مراكز سياسى يا سياسى - علمىِ امريكا
گفتهاند ما نمىخواهيم يك ژاپن اسلامى بهوجود بيايد!
ژاپن اسلامى يعنى شما. گفتهاند نمىخواهيم بگذاريم
ملت ايران از خود پيشرفت علمى نشان دهد. اينها حركت
ملت ايران را مىبينند؛ اين خودباورى را مىبينند.
آنچه موجب نگرانى است، اين است كه مبادا نيروهاى مؤمن
ما، ارزش كار علمى را در اين مملكت دست كم بگيرند.
اسلام دين «علم» و «پايبندى به ارزشهاى معنوى» است.
بايد علم و پژوهش را به عنوان يك باور عمومى در
بياوريم تا يك همت همگانى بر اين كار گماشته شود؛ يعنى
حقيقتاً مسئلهى كل نظام بشود.
بنده چند سال است مرتب به دانشگاهها سفارش مىكنم كه
بياييد توليد علم كنيد؛ كار هم دارند مىكنند، اما اين
كار اگر با روحيهى علمباورى و بارور شدن ذهن انسان
براى توليد علم همراه نباشد، ابتر خواهد بود.
در دانشگاههاى ما به طور جدى بايد روى آن چيزهايى كه
مربوط به بخش پژوهش است، تكيه شود. مىتوان دانش فنى
را وارد كرد - كمااينكه الان داريم اين كار را
مىكنيم؛ دانش فنىِ يك پديدهى صنعتى را وارد مىكنيم
- ليكن اين مثل آن است كه ما در چاهى آب دستى بريزيم
تا بتوانيم بعد همان آب را استخراج كنيم؛ براى بلند
مدت، اين كار فايدهيى ندارد؛ بايد علم از درون بجوشد؛
آن هم بر طبق آنچه كه مورد احتياج كشور است. بنابراين
بايد بر جريان علم در كشور، درونزايى حاكم باشد؛ اين
كار بايد در دانشگاهها جدى گرفته شود؛ افزايش سهم
بودجهى پژوهش، يكى از اين كارهاست.
علم و پژوهش، براى كشاورزى و صنعت و معدن و بسيارى از
بخشهاى ديگر كشور مقدمه است.
مسئلهى علم و توليد علم و شكوفا كردن استعدادها در
داخل، يك امر جدى و حياتى است.
ملت ايران به دنيا كم، چيز ياد نداده است. ملت ما چند
قرن، دانش، صنعت، پيشرفت، علم، فرهنگ و فلسفهى خود را
به دنيا ياد داده است.
موضوع علم و پژوهش در كشور، يك موضوع جدى است؛ ... از
جملهى چيزهايى است كه زيرساخت همهى پيشرفتهاى كشور
در امور توسعهى مادى و صنعتى و به تبع آن مالى و
سياسى و بينالمللى است.
ما بايد از محاصرهى موجود كه كشورهاى جهان سوم در آن
قرار گرفتهاند، خودمان را خارج كنيم. اين فقط وظيفهى
ما نيست، بلكه وظيفهى همهى ملتهاى دنياست كه در
دورهيى از كاروان علم عقب ماندند. من اعتقاد راسخم -
كه اين اعتقاد با نظر خبرگان و كارشناسان فن تأييد شده
است - اين است كه ما مىتوانيم اين كار را بكنيم. اين
مُهر «نمىتوانيم» و «نمىتوانيد» را كه يكى از
بخشهاى عمدهى سياست فرهنگى دشمنان بوده، بايستى از
ذهن خودمان پاك كنيم.
جنبش نرمافزارى
ما شعار نهضت نوآورى علمى و جنبش نرمافزارى را مطرح
كردهايم؛ انتظار اين بوده است كه اهل علم، اهل دين،
اهل قلم، اهل دانشگاه و اهل حوزه در اين جهت حركت
كنند، و بسيارى حركت كردهاند؛ اما مىبينيم بعضى با
اين نياز حقيقى - كه حركت علمى، نياز حقيقىِ اين كشور
است - همراهى نكردند.
دانشگاه بايد بتواند يك جنبش نرمافزارىِ همهجانبه و
عميق در اختيار اين كشور و اين ملت بگذارد تا آن كسانى
كه اهل كار و تلاش هستند، با پيشنهادها و با قالبها و
نوآوريهاى علمىِ خودى بتوانند بناى حقيقى يك جامعهى
آباد و عادلانهى مبتنى بر تفكرات و ارزشهاى اسلامى را
بالا ببرند.
اين خود يك حقيقت و توقع بجايى است كه بايد اهل علم در
محيط دانشگاه به توليد علم، به نگاه مبتكرانه و سازنده
در زمينهى علم - به همان چيزى كه بنده از آن به نهضت
نرمافزارى در محيط علمى تعبير كردم - بپردازند؛ ما
نياز به اين موضوع داريم. البته دستگاههاى دولتى
بزرگترين مسئوليت را دارند.
نسل دانشپژوه و محقق و پژوهندهى كشور ما بداند؛
امروز اگر برترى علمى با غربىهاست، در آيندهى نه
چندان دورى با همت و ارادهى شما مىتوان كارى كرد كه
فردا آنها از شما ياد بگيرند.
مرزهاى دانش را بشكنيد. اينكه من مىگويم نهضت
نرمافزارى، انتظار من از شما جوانها و اساتيد اين
است. توليد علم كنيد. به سراغ مرزهاى دانش برويد. فكر
كنيد. كار كنيد. با كار و تلاش مىشود از مرزهايى كه
امروز دانش دارد، عبور كرد؛ در بعضى رشتهها زودتر و
در بعضى رشتهها ديرتر.
حوزه
روحانيت
[روحانيت] بودند كه با ستمگران به مبارزه برخاستند و
پناه مظلومان و مستضعفان شدند.
از خصوصيات روحانيت شيعه اين بوده كه هميشه با مردم
بوده است.
اگر زحمات حوزههاى علميه از آغاز تا امروز نبود،
يقيناً چيزى از دين و حقايق دينى باقى نمىماند.
بهعقيدهى من يكى از واجبات هر طلبهيى اين است كه
كتابهاى آقاى مطهرى را يك دور از اول تا آخر با دقت
بخواند و مباحثه كند.
حوزههاى علميه، مزرع علماى دين و پرورشگاه نهالهاى
بالندهى فقاهت در آينده است.
روحانيون بايد دانشجويان را همانند فرزندان خود مورد
محبت و عطوفت قرار دهند.
روحانيون مظهر اسلام هستند.
طلبه و روحانى، بايستى ساده باشند و مظهر سادگى
روحانيت هم، سادگى طلبگى است.
عالم دين بايد فكر سياسى روشن و زنده و متناسب با زمان
داشته باشد.
محبوبيت روحانيت در تجمل و اشرافيگرى او نيست، در
سادگى و بىپيرايگى اوست.
نسبت شهدايى كه بعد از انقلاب، در كسوت روحانيت به
شهادت رسيدند؛ بيش از دو برابر نسبت شهدايى است كه از
بقيهى قشرهاى مردم، به شهادت رسيدند.
وحدت دين و سياست اين است كه حوزههاى علميه هرگز از
سياست دور نشوند.
وحدت حوزه و دانشگاه
وحدت حوزه و دانشگاه خيلى دشمن دارد. از كثرت دشمن،
كشف كنيد كثرت اهميت را.
تبليغ
بايد با عمل و زبان تبليغ كرد.
برادرها، اگر پول و امكانات هنرى نداريم، اگر فعلاً
ترجمهى قرآن، به زبان سعدى زمانه نداريم؛ مىتوانيم
كه اخلاق داشته باشيم؛ «المؤمن بُشره فى وجهه و حزنِه
فى قلبه». آن چيزى را كه بايد ابراز كنيد، با اخلاق
سراغ دلهاى جوانان برويد؛ ما يك راه ميانبُر داريم و
آن، زبان خوش است. روحهاى جوانها، وراى قالبهاى
آنهاست؛ آن وقت، تبليغ انجام خواهد شد.
گاهى اوقات يك مبلّغ، كارى مىكند كه صد فقيه
نمىتوانند آن كار را بكنند.
فلسفه
آميزش عرفان با فلسفه در فلسفهى جديد - يعنى فلسفهى
ملاصدرا - بهخاطر اين است كه فلسفه وسيله و نردبانى
است كه انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛ پالايش
مىكند و در انسان اخلاق بهوجود مىآورد.
راه فلسفه بايد راه تدين و افزايش ارتباط و اتصال
انسان به خدا باشد؛ اين را بايد در آموزش فلسفه، در
تدوين كتاب فلسفى، در دروس فلسفى و در انجمن فلسفه
رعايت كرد.
«فلسفه» براى نزديك شدن به خدا و پيدا كردن يك معرفتِ
درست از حقايق عالم وجود است؛ لذا بهترين فلاسفهى ما
- مثل ابنسينا و ملاصدرا - عارف هم بودهاند.
فلسفه و كلام و عرفان وجوه تفارقى دارند، وجوه اشتراكى
هم دارند؛ ما بايد اينها را به عنوان علوم عقلى يا به
يك معنا حكمت، كه شامل همهى اينها بشود، مورد توجه
قرار دهيم و دنبال كنيم.
فلسفهى اسلامى پايه و دستگاهى بوده كه انسان را به
دين، خدا و معرفت دينى نزديك مىكرده است.
نبايد بگذاريم فلسفه به يك سلسله ذهنيات مجرد از
معنويت و خدا و عرفان تبديل شود؛ راهش هم تقويت
فلسفهى ملاصدراست؛ يعنى راهى كه ملاصدرا آمده، راه
درستى است. آن فلسفه است كه انسان را وادار مىكند هفت
سفر پياده به حج برود و به همهى زخارف دنيوى
بىاعتنايى كند.
فقه
آن اسلامى كه متكى به فقاهت و فقها نباشد، اسلام
انقلاب نيست.
اسلام واقعى، اسلامى متكى بر دانش و بينش فقهاى اسلامى
است.
فقاهت شيعه پايههاى بسيار مستحكمى داشته و دارد.
فقه سنتى يعنى فقهى كه بر اساس اسلام، حديث، متون و
احكام اسلامى استخراج شود.
ما بايد به طرف هرچه بيشتر پياده كردن فقه اسلامى
برويم.
دانش
آموز
آيندهى مملكت در دست دانشآموزان است.
اينكه من روى مسائل مربوط به دانشآموز و آموزش و
پرورش و مسائل تحصيل و تربيت، اين همه تكيه مىكنم و
هرجا و با هر كسى كه احساس بكنم به نحوى با مسائل
تعليم و تربيت ربط دارد ارتباط برقرار مىكنم و نظرم
را مىگويم، دنبال كار را مىگيرم، به خاطر اين است که
من از آينده مىترسم.
دانشآموزان نونهالى كه در اختيار دستگاه فرهنگى كشور
قرار دارند، عزيزترين و سرشارترين سرمايه و ذخيرهى
آيندهى اين ملتند.
سربازان حقيقى انقلاب شما هستيد و انقلاب، چشمانتظارِ
شماست.
كتاب و كتابخوانى
لازم است كه مردم را كتاب خوان بكنيم؛ اما از اين
واجبتر، آن است كه استعداد نويسندگى را در بين مردم
پيدا كنيم و توليد كتاب بكنيم.
امروز كتابخوانى و علمآموزى، نه تنها يك وظيفهى ملى،
كه يك واجب دينى است.
براى يك ملت، خسارتى بزرگ است كه افراد آن، با كتاب سر
و كارى نداشته باشد.
توقع من از همهى مردم اين است كه كتاب و كتابخوانى را
جدى بگيرند.
در جامعهى اسلامى، كتابخوانى بايد همگانى و فراگير
شود.
در جامعهى كتابخوان، پديدآورندهى كتاب و
عرضهكنندهى آن، بايد گرامى داشته شود.
دين و دنياى بشر و جسم و جان انسان، به بركت كتاب
تأمين و تغذيه مىشود.
فرآيند كمال بشرى به وسيلهى كتاب تحقق مىيابد.
كتاب خواندن براى يك ملت، يك فريضه و يك واجب است.
كتابخوانى بايد همانند كارهاى روزانه در زندگى مردم
وارد شود.
كتاب خوب، يكى از بهترين ابزارهاى كمال بشرى است.
كتاب، دروازهيى به سوى جهان گستردهى دانش و معرفت
است.
كتاب، مادر تمدنها و نيز عصارهى آنها است.
كتاب يكى از ارزشمندترين فرآوردههاى بشرى و گنجينهى
بزرگترين ثروتهاى بشر، يعنى دانش و تحقيق است.
من مىگويم بايستى جوانان، پيران، مردان، زنان،
شهريها، روستاييها و هر كسى كه با كتاب مىتواند
ارتباط برقرار كند، بايد كتاب را در جيبش داشته باشد و
تا يك جا بيكار نشست - مثل اتوبوس، تاكسى، مطب پزشك،
اداره، درِ دكان وقتى كه مشترى نيست، در خانه به هنگام
اوقات فراغت - كتاب را دربياورد و بخواند.
روشنفكر
اين روشنفكرىِ دوران قاجار است كه بيمار متولد شد.
روشنفكرى ايران متأسفانه بيمار و وابسته متولد شد يك
چند نفر هم كه آدمهاى سالم و خالصى بودند، گم شدند.
بعضى از آنها وابسته به روسيهى آن روز - مثل ميرزا
فتحعلى آخوند زاده - يا وابستهى به اروپا و غرب - مثل
ميرزا ملكم خان و امثال آنها - بودند.
به نظر ما روشنفكرى، نه ضديت با مذهب دارد، نه ضديت با
تعبّد. انسان مىتواند روشنفكر باشد و «بهشتى» يا
«مطهرى» يا «باهنر» بشود.
تقليدِ حرفِ اين و آنكه روشنفكرى نيست! روشنفكر اين
جوانِ مسلمانى است كه امروز دارد حرفى مىزند كه هنوز
كه هنوز است، شرق و غرب دنيا در فهم حقيقت آن،
درماندهاند! قبول دارند كه اين انقلاب هست، ولى هنوز
نمىدانند چيست!
در روشنفكرى حقيقى، آفرينش هست، نوآورى هست، اتكا به
جوشش درونى هست.
روشنفكر حقيقى، جماعت حزباللَّهاند. روشنفكر اينها
هستند. غير جماعت حزباللَّه، يا مرتجعند، يا
وابستهاند، يا مقلدند؛ آن هم مقلدهاى بد و زشت!
غربِ مسلطِ به تكنولوژى و علم، آن روزى كه خواست در
ايران، پايگاه تسلط خود را مستحكم بكند، از راه
روشنفكرى وارد شد. از ميرزا ملكم خانها و امثال آنها،
تا تقىزادهها استفاده مىكرد.
من همينقدر به شما بگويم كه من سالهاى سال با محيط
روشنفكرى كشور، دمساز و دمخور بودهام، آدمهايش را
ديدهام، آدمهاى خوبى را كه در اين محيط وارد شدند،
ديدهام؛ و بعد چگونه خارج شدهاند! يعنى محيط
روشنفكرى يك محيط عجيبى است؛ و روى اين محيط خيلى سايش
هست.
كامپيوتر، ارتباطات
امروز دنيا دنياى امواج است. با امواج و كامپيوتر
همهى مفاهيم از اين طرف به آن طرف دنيا منتقل مىشود.
زمانهى ما زمانهى ارتباطات نزديك است، اما اين
ارتباطات نزديك هميشه به سود شيطان و شيطنتها نيست؛ به
سود معنويتها و اصالتها هم هست.
فنآورى پيشرفته و دانش پيچيدهى بشرى همان قدر كه
سهولت و سرعت را در اختيار مردم عادى گذاشته، به همان
اندازه و بيشتر، امكانات و سهولت و سرعت را در اختيار
انگيزههاى ناپاك قرار داده است.
كامپيوتر براى دورهى آينده مثل خط است؛ بايد بتوانيد
از آن استفاده كنيد. اين ابزارى است كه همهى دنيا را
در خودش مُندَمِج مىكند.
كامپيوتر براى دورهى آينده مثل خط است؛ همچنان كه
امروز اگر كسى بلد نباشد بخواند و بنويسد، در مقابل او
هيچ چيز نيست.
سوادآموزى
اگر نتوانيم معضل بىسوادى را حل كنيم، اصل انقلاب و
ايدههاى آن لطمه خواهد خورد.
براى گسترش سواد و زدودن بىسوادى، همهى دستگاهها و
كل نظام بايد حركت و احساس مسئوليت كنند.
بىسوادى لكه ننگ براى يك ملت است.
نهضت سوادآموزى، يك نهضت دينى و يك وظيفهى اسلامى است
و كسانى كه در اين راه تلاش مىكنند، بايد با اين نيت
گام بردارند.