نوح نبی (ع) و تاریخ تمدن
و لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فلبث فیهم الف سنة الاخمسین عاماً فاخذهم الطوفان و
هم ظالمون فانجیناه و اصحاب السفینة و جعلناها ءایة للعالمین(١)
گزارش باستانشناسی مجلهی ماهانهی «اتفاد نیزوب» شوروی دربارهی کشتی نوح(ع)،
شمارهی تشرین دوم سال ١٩٥٣، یکی از نشانههای روشن این مدعاست که کتب تاریخ نه بر
اساس حقایق که بر مبنای اعتقادات غیر واقعی مورخین عصر جدید نگاشته شدهاند و
متأسفانه این مجعولات را در سراسر جهان به عنوان حقایقی مسلم در مدارس و
دانشگاهها تدریس میکنند. تاریخهای مدون از یکسو تاریخستمگریهای پادشاهان است
و از سوی دیگر، تاریخ یک مبارزهی خیالی بین بشر و طبیعت برای رفع فقر و گرسنگی، و
در این میان آنچه که به طور کامل مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته، راه و تاریخ
انبیا و مبارزات عدالتخواهانهی مؤمنینی است که برای گسترش توحید و اقامهی قسط و
عدل در میان انسانها قیام کردهاند، حال آنکه اگر با چشم حقیقتبین بنگریم، در
تمام طول تاریخِ زندگی بشر بر کرهی زمین آنچه که بیشترین تأثیر را در حیات ظاهری و
باطنی انسان باقی گذاشته و بیشتر از همهی عوامل دیگر مستحق بحث و تحقیق است، راه
انبیا و مبارزات آنهاست.
در گزارش مجلهی «اتفاد نیزوب» آمده است:
هنگامیکه باستانشناسان روسی در منطقهای معروف به «وادی قاف» مشغول حفاری و جستجوی
آثار باستانی بودند در اعماق زمین به چند پاره تختهای قطور و پوسیدهای برخوردند
که بعدا معلوم شد این تختهها قطعات جدا شده از کشتی نوح بوده و بر اثر تحولات
دریائی و زمینی در طول حدود ٥٠٠٠ سال همچنان در دل زمین باقی مانده است برخورد باین
تختهها نظر محققین باستانشناس را آنچنان بخود جلب نمود، که دو سال دیگر به
کنجکاوی و تعقیب عملیات حفاری خود پرداخته و بالاخره در همان منطقه بیک قطعه تخته
دیگری برخوردند که بصورت لوحی طبق کلیشه زیر چندین سطر کوتاه از کهنترین و
ناشناختهترین خطوط بر روی آن منقوش بود.اما بسیار شگفتآور بود که این تخته لوح
بدون اینکه پوسیده یا محجر شده باشد آنچنان سالم و دستنخورده باقی مانده که هم
اکنون در موزهی آثار باستانی مسکو در معرض دید توریستها و تماشاگران خارجی و داخلی
است.
بر اثر این اکتشاف اداره کل باستانشناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و
خواندن آن، هیئتی مرکب از هفتنفر از مهمترین باستانشناسان و اساتید خطشناس و
زباندان روسی و چینی را مأمور تحقیق و بررسی نموده که نام آنها بدینگونه است:
١_ پروفسور سولینوف، استاد زبانهای قدیمی و باستانی در دانشکده مسکو.
٢_ ایفاهان خینو دانشمند و استاد زبانشناس در دانشکده لولوهان چین.
٣_ میشانن لوفارنک مدیر کل آثار باستانی شوروی.
٤_ تانمول گورف استاد لغات در دانشکده کیفزو.
٥_ پرفسور دیراکن استاد باستانشناس در آکادمی علوم لنین.
٦_ ایم احمد کولا مدیر تحقیقات و اکتشافات عمومی شوروی.
٧_ میچرکولتوف رئیس دانشکده استالین
این هیئت پس از ٨ ماه تحقیق و مطالعه و مقایسه حروف آن با نمونه سایر خطوط و کلمات
قدیم متفقاً گزارش زیر را در اختیار باستانشناسی شوروی گذاشت:
١ـ این لوح مخطوط چوبی از جنس همان پاره تختههای مربوط بکاوشهای قبلی و کلاً متعلق
بکشتی نوح بوده است منتها لوح مزبور مثل سایر تختهها آنقدرها پوسیده نشده وطوری
سالم مانده که خواندن خطهای آن بآسانی امکانپذیر میباشد.
٢_ حروف و کلمات این عبارات بلغت سامانی یا سامی است که در حقیقت ام اللغات (ریشه
لغات) و به سامبننوح منسوب میباشد.
٣_ معنای این حروف و کلمات بدین شرح است:
ای خدای من! و ای یاور من!/ برحمت و کرمت مرا یاری نما!/ و بپاس خاطر این نفوس
مقدسه:/ محمد/ ایلیا(علی)/ شبر(حسن)/ شبیر(حسین)/ فاطمه/ آنانکه همه بزرگان و
گرامیاند/ جهان ببرکت آنها برپاست/ باحترام نام آنها مرا یاری کن/ تنها توئی که
میتوانی مرا براه راست هدایت کنی.(2)
قرآن مجید در آیهی مبارکهی پانزدهم از سورهی «قمر» نیز به همین مطلب اشاره
فرموده است: و لقد ترکناها ءایة فهل من مدکر(3).
مقصود ما از ذکر این مطلب هرگز آن نیست که شاهدی برای حقانیت قرآن و اسلام بیاوریم؛
قرآن از شواهدی اینچنین بینیاز است. مراد ما این بود که نشان دهیم تاریخهای
نگاشته شده و محتویات کتب درسی تا چه حد از آنچه که حقیقتاً در کرههی زمین رخ داده
است دور و بیگانه هستند. اگر بخواهیم شواهد دیگری نیز از این قبیل ذکر کنیم باید به
آیات مبارکهی ٣٤ و ٣٥ از سورهی «عنکبوت» مراجعه کرد که میفرماید:
انا منزلون علی اهل هذه القری رجزا من السما بما کانوا یفسقون O و لقد ترکنا منها
ءایة بین لقوم یعقلون(4).خداوند آثار عذابی را که بر قوم لوط نازل شده است نیز
محفوظ داشته و مسلماً در حفریات باستانشناسی به این آثار نیز برخواهند خورد، اما
کتابهای تاریخ هرگز متوجه اینگونه حقایق نخواهند شد.
تاریخ تمدن، تاریخ تکامل ابزار تولید است و از هر آنچه خارج از این سیر قرار گرفته
غفلت دارد و همان طور که گفتیم، نامگذاری اعصار مختلف نیز خود حکایت از همین معنا
دارد. عقل علمی جدید اصلاً با غفلت از آسمان و آنچه آسمانی است بهوجود آمده و
بدینترتیب، نباید انتظار داشت که این مسائل را درک کند. آنها برای نگاشتن تاریخ
تمدن با یک پیشتحلیل داروینیستی از سیر تکامل تدریجی جهان، تنها به سراغ مدارک و
وقایعی رفتهاند که با این سیر تحلیلی سازگار است و بالتبع همهی وقایع دیگر، هر
چند همچون طوفان نوح(ع) جنبهی جهانی داشته باشد، از تاریخ تمدن حذف خواهد شد. اگر
حضرت نوح نبی(ع) کشتی بخار ساخته بود شاید میتوانست جا و مقامی در تاریخ تمدن
بیابد، اما ایشان نیروی بخار را نمیشناخت و آنچنان که در قرآن آمده است کشتی خود
را با بسمالله هدایت میفرمود: بسم الله مجریها و مرسیها(5).
مفهوم تمدن اکنون در فرهنگ عام جهانی با مفهوم تکامل قرین و مترادف شده است، آنچنان
که غالباً لفظ «متمدن» به معنای متکامل و پیشرفته مورد استعمال قرار میگیرد، حال
آنکه تمدن لزوماً با تکامل که اصالتاً امری معنوی است، همراه نیست. این اشتباه عام
در موارد دیگری نیز تکرار شده است چنان که فرضیهی ترانسفورمیسم را فرضیهی تکامل
ترجمه کردهاند. مسلماً چه در بررسی طبیعت و چه در ارزیابی صیرورت تاریخی جوامع
انسانی، ما با نوعی تکامل تدریجی روبرو میشویم که به روشنی مشاهدهپذیر است، اما
سیر این تکامل تدریجی هرگز لزوماً بر سیر تکامل ابزار تولید منطبق نیست. اگر این
انطباق وجود داشت، ما میتوانستیم مفهوم تمدن را با معنای تکامل مترادف بینگاریم،
لکن لازمهی این انگار آن بود که فیالمثل انقلاب صنعتی همزمان با بعثت کاملترین
فرد انسانی یعنی حضرت محمد(ص) رخ میداد، حال آنکه نه تنها اینچنین نیست، بلکه بعثت
حضرت رسول(ص) همزمان با دوران جاهلیت اولی است.(١)
ما باید رفته رفته بیاموزیم که این دو معنای تمدن و تکامل را از یکدیگر تفکیک کنیم.
عقل علمی جدید که با تمدن غرب ظهور پیدا کرده است تنها در حد دانشمندان غربی باقی
نمانده و بر همهی ابنای بشر، جز معدودی انگشتشمار از علمای الهی حاکمیت یافته
است؛ اما اکنون دیگر باید دوران غربزدگی پایان پیدا کند و الفاظ رفته رفته معانی
قرآنی خویش را بازیابند. اگر سیر تکامل ابزار تولید بر صیرورت تکاملی ابنای بشر
منطبق بود لازم میآمد که اکنون کاملترین افراد انسانی بر کرهی زمین زندگی کنند.
لکن نه تنها اینچنین نیست، بلکه ظاهراً ضد این مدعا به حقیقت نزدیکتر است، چرا که
اکنون هر چند تکنولوژی در آخرین مراحل تکاملی خویش است، اما انسان غربی تا مرز
حیوانی بندهی خور و خواب و خشم و شهوت هبوط کرده است.
آنها با فرض یک سیر دترمینیستی تاریخی برای بشر، اینچنین خیال کردهاند که هر چه
زمان میگذرد و ابزار تولید تکامل پیدا میکند انسان نیز کاملتر میشود و اینچنین،
انسان امروز از همهی همنوعان خویش در طول تاریخ مترقیتر است. با این اشتباه عام،
انسانی که از ابزار اولیهی تولید استفاده میکند انسان بدوی نامیده میشود و انسان
ماشینی امروز، انسان پیشرفته. این اشتباه همان طور که گفته شد از آنجا ناشی شده که
در جهانبینی مادیگرای بشر امروز، این انگار راه یافته که بزرگترین مسئلهی بشر
در تمام طول تاریخ، تولید غذا بوده است. بدون شک اگر ما از دریچهی چشم حیوانات به
جهان مینگریستیم چیزی جز این نمیدیدیم و به اعتقاد حقیر این بینش از غلبهی
خصوصیات حیوانی بر بشر امروز منشأ گرفته است.
باید در معنای پیشرفت تجدید نظر کرد و دریافت که «پیش» کجاست و «پس» کجا. آیا غایت
تکاملی بشر در تاریخ، ماشینی شدن ابزار تولید است یا نه، آنچنان که در معارف اسلامی
آمده است باید صیرورت تکاملی انسان را بر اساس این اصل مقدس انا لله و انا الیه
راجعون(6) تحلیل کرد؟ بر این اساس خلقت و تکامل عالم دارای دو قوس صعودی و نزولی
است که بر یکدیگر انطباق دارند. قوس نزولی خلقت (انا) از خلق اول که نور مبارک حضرت
محمد(ص) و خاندان مطهر اوست آغاز میشود و تا حیوانات و نباتات و جمادات نزول
مییابد. در قوس نزول، حیوانات صورتهای نفسانی بشر هستند که از نظر خلقت، از نفس
او منشأ گرفتهاند و در مرتبتی پایینتر از او وجود یافتهاند. اما در قوس صعودی
خلقت (انا الیه راجعون)، آفرینش از هیولی که قابلیت پذیرش صورتهای متکامل دارد
آغاز میگردد و به انسان کامل منتهی میشود.
آن سیر تکامل تدریجی یا صیرورتی که در طبیعت و در جوامع انسانی مشاهده میشود ناشی
از همین حرکتی است که در جوهرهی عالم به سوی غایت وجود، یعنی ذات مقدس الله، سریان
دارد. اگر جهان خلقت را بر این اساس ننگریم، هرگز جواب این سؤال را درنخواهیم یافت
که فیالمثل بین تکامل معنوی انسان و زندگی اجتماعی او (تمدن) چه نسبتی حاکم است و
سیر تکامل تاریخی بشر از کجا آغاز میگردد و به کجا ختم میشود.
حقیقت این است که جوامع امروز انسانی همگی ابنای امت واحدهی حضرت نوح علیهالسلام
هستند. آیات بسیاری در قرآن مجید بر این معنا دلالت دارند که بعد از طوفان نوح(ع)
هیچ انسانی بجز «اصحاب السفین» ـ یعنی آنان که با حضرت نوح(ع) در کشتی بودهاند ـ
بر کرهی زمین باقی نمانده است. یکی از روشنترین این آیات، مبارکهی ٧٧ از سورهی
«صافات» است که میفرماید: و جعلنا ذریته هم الباقین(7).
حضرت علامه طباطبائی(ره) بعد از بحث مفصلی دربارهی عمومیت دعوت حضرت نوح نبی(ع)
میفرمایند:
آیا طوفان در همه جای زمین روی داد؟ پاسخ این سؤال در فصل گذشته معلوم شد، زیرا
عمومی بودن دعوت نوح(ع) میرساند که عذاب هم عمومیت داشته است و این، قرینهی خوبی
است بر آنکه مراد سایر آیاتی که بظاهر بر عمومی بودن عذاب دلالت میکنند، همین است،
(یعنی همچنانکه از ظاهر این آیات برمیآید دلالت بر عمومیت واقعه دارند) مانند: رب
لا تذر علی الأرض من الکافرین دیارآ(8) ـ لا عاصم الیوم من امرالله الا من رحم(9)
این جملهایست که خدا از قول نوح حکایت میکند. ـ و جعلنا ذریته هم الباقین(10)
یکی دیگر از شواهد عمومیت طوفان در کلام خدا اینست که در دو جای قرآن ذکر شده که
خدا بنوح دستور داد از هر موجود جانداری جفتی نر و ماده در کشتی سوار کند و واضح
است که اگر طوفان مخصوص ناحیهی خاصی از نواحی زمین مثلاً ـ بطوریکه گفته شده ـ
عراق بود، بهیچ وجه احتیاجی نبود که از هر جنسی از اجناس جفتی نر و ماده سوار کشتی
کند و مطلب واضح است.(11)
ولی ظواهر آیات به کمک قرائن و تعلیلهائیکه از اهل کتاب به ارث رسیده دلالت بر آن
دارد که در زمان نوح در سراسر روی زمین کس دیگری غیر از قوم نوح وجود نداشت و همهی
آنها بر اثر طوفان هلاک شدند و بعد از نوح کسی جز دودمان او باقی نماند.(12)
قصد ما از نوشتن این مطالب، نگاشتن تاریخ دیگری بر مبنای مدارک قرآنی و روایی نیست،
اگر چه این کار دیر یا زود باید انجام شود و تاریخ حقیقی زندگی بشر بر کرهی زمین،
یعنی آنچه ما آن را «تاریخ انبیا» خواندهایم، از زیر گرد و غبار غفلت خارج شود؛
ولی ظرف محدود این سلسله مباحث گنجایش پرداختن به این کار عظیم را ندارد.
از طرف دیگر، پر روشن است که آیات قرآن مجید فراتر از ظاهر خویش بر معانی تمثیلی و
تأویلی وسیعتری نیز دلالت دارند و اصولاً قرآن مجید بیشتر از آنکه به طبیعیات نظر
داشته باشد متوجه به عالم معناست؛ اما به هر تقدیر، وظیفهی ما به عنوان علمداران
راه انبیا در سراسر جهان امروز اینچنین اقتضا دارد که ما در نور بینهایت قرآن
بههمهی آنچه در ظلمات امروزی فرهنگ غرب به عنوان حقایقی مسلم انگاشته میشود،
نگاهی دوباره بیندازیم و حجاب از حقایق برداریم. همهی احکامی که امروز در کتابهای
علوم انسانی به نام علم در سراسر جهان اشاعه مییابد معالاسف از ظلمات کنونی فرهنگ
غرب منشأ گرفته است و راه جز به ترکستان نمیبرد. بازنگری این احکام و گشودن حقایق
در پرتو نور قرآن و روایات قسمت اعظم از وظیفهای است که ما در جهاد اعتقادی بر
عهده داریم. مسئولیت ما در برابر حق به جهاد نظامی با استکبار خاتمه نمییابد و
برای اشاعهی فرهنگ اسلام در سراسر جهان چاره ای نیست جز اینکه ما با فرهنگ و
فلسفهی غرب به جهاد برخیزیم، فرهنگ و فلسفهای که پشتوانهی حیات سیاسی استکبار و
ریشهی آن است. شناخت مبانی تاریخی تمدن غربی از لوازمی است که ما را به ماهیت
حقیقی این تمدن نزدیک خواهد ساخت و ما فصلهای آیندهی این کتاب را به همین مسئله
اختصاص دادهایم.
در پایان، باید متذکر شد که بر مسئلهی عمومیت طوفان نوح(ع) و مبدأ نژادی جوامع
انسانی، آنچنان که در این فصل مختصراً مورد بحث قرار گرفت، دو اشکال عمده بیان
داشتهاند که یکی سؤال از منشأ تفاوتهای نژادی است و دیگری چگونگی پراکنده شدن
اقوام مختلف انسانی بر سطح کرهی زمین با توجه به ناپیوستگی قارهها.
البته جواب این سؤالات را به صورت پراکنده میتوان در کتابهایی که توسط
جغرافیدانها نوشته شده است پیدا کرد؛ جغرافیدانها عموماً منشأ میشود که مبدأ
انسان را بیش از یک زوج بدانیم، چه آنکه نمیتوان احتمال داد که نسل بومیان آمریکا
که با مسافتی طولانی از ساکنین نیمکرهی شرقی جدا بودهاند، با مردم دیگر از یک
نسل بوده و از یک مبدأ منشأ گرفته باشند؛ ولی باید گفت که این هر دو دلیل نارساست.
اما مسئلهی اختلاف خون که آن را مولود اختلاف رنگ دانستهاند مفید نیست. چه آنکه
بحثهای طبیعی امروز مبنی بر فرضیهی تطور انواع است، و روی این مبنی چگونه میتوان
اطمینان پیدا کرد که اختلاف خون و رنگ مستند به تطورات این نوع نباشد؟(13) و ما
میبینیم که در بسیاری از انواع حیوانات مانند اسب و گوسفند و فیل و غیره، تطورات
مسلمی رخ داده و کاوشهای زمینشناسی هم از این راز پرده برداشته است... و اما
موضوع زندگی انسان در این دنیا، باید دانست که عمر انسان آنطور که علماء طبیعی
نوشتهاند به میلیونها سال میرسد و آنچه را که تاریخ ضبط کرده بیش از شش هزار سال
نیست. بنابراین چه مانعی دارد که حوادثی در ماقبل تاریخ قارهی آمریکا را از سایر
قارهها جدا کرده باشد.(14)
پی نوشت ها:
١. و ما نوح را بهرسالت به سوی قومش فرستادیم و او هزار سال پنجاه سال کم (نهصد و
پنجاه سال) در میان آنان ماند. پس طوفان آنان را فرا گرفت، چرا که ظالم بودند و به
نوح ایمان نیاوردند و تنها خود نوح و اصحاب کشتی را نجات دادیم و آن کشتی را به
مثابه آیتی برای خلق عالم قرار دادیم؛ عنکبوت/ ١٤ و ١٥.
2. به نقل از صص ٦٧٤ تا ٦٧٦ سال دوازدهم نشریهی «مکتب اسلام»؛ در این نشریه به
عنوان تذکر آمده است که این مطالب ترجمهای است از مجلهی «بذره» نجف و کتاب «قبس
من القرآن» تألیف عبداللطیف خطیب بغدادی، چاپ ١٣٨٩ نجف.
3. و ما آن کشتی را محفوظ داشتیم تا آیت عبرت خلق شود. پس کیست که از آن پند و تذکر
یابد؟
4. ما نازل کنندهی عذابی آسمانی بر اهل این قریه هستیم به جزای آنچه فسق
میورزیدهاند. و از آن دیار لوط آثار خرابی را واگذاشتیم تا برای عاقلان نشانهای
روشن باشد؛ عنکبوت/ ٣٤ و ٣٥.
5. هود / ٤١
6. بقره/ ١٥٦
7. و تنها ذریهی او را بر زمین باقی گذاشتیم.
8. نوح/ ٢٦
9. هود/ ٤٣
10. صافات/ ٧٧
11. المیزان، صالحی کرمانی، ج ٢١، صص ١٠٨ و ١٠٩.
12. المیزان، صالحی کرمانی، ج ٢١، ص ١١٠.
13. حقیر تصور میکنم که در ترجمهی مطلب نارسایی وجود دارد؛ منظور حضرت علامه این
است که وقتی در بحثهای طبیعی امروز تطور انواع امر مسلمی انگاشته میشود، دیگر
بروز تطور در یک نوع و تبدیل آن به نژادهای مختلف ضرورتاً محتمل است.
14. المیزان، صالحی کرمانی، ج ٧.
برچسبهای مرتبط : تفاوت نژادی ، تشکیل قاره ها ، کشتی نوح