نظام سیارهای اقتصاد
دربارهی شرکتهای چند ملیتی و حاکمیت شیطانی آنها بر سراسر سیارهی زمین بسیار
گفتهاند و بسیار شنیدهایم، اما هرگز حق مطلب آنچنان که باید ادا نشده است.
شرکتهای چند ملیتی امپراتوران امروز جهان هستند و اگر کسی بپرسد: «پس نقش دولتها
و حکومتها چیست؟» باید پاسخ داد: «اگر حکومتها خود برگزیدهی شرکتهای چند ملیتی
نباشند ـ که غالباً اینچنینند ـ در برابر سیطرهی عمیق و وسیع شرکتهای چند ملیتی
قدرتی ندارند.»
برای آنکه بتوان تصویر درستی از نفوذ و احاطهی شرکتهای چند ملیتی در
دستگاههای حکومتی و بر سیاستمداران جهانی پیدا کرد، باید نخست به نسبتی که
فیمابین اقتصاد و سیاست در جهان امروز وجود دارد توجه کرد و دریافت که آنچه در
تعیین مرزها و معیارهای سیاسی اصالت دارد اقتصاد است. امروزه در سراسر کرهی زمین،
بجز ایران، همان طور که عرض شد افسار سیاست در دست اقتصاد است و آن را به هر سوی که
بخواهد میکشاند و حتی اگر جنگ فیمابین غولهای سیاسی جهان وجود داشته باشد ـ که
ندارد ـ جنگی اقتصادی است و باز هم، همان طور که عرض شد، علت این امر را باید در
این مسئلهی فرهنگی یا مابعدالطبیعی جست و جو کرد: مادهگرایی بشریت. همین
مادهگرایی است که اقتصاد را بر سایر وجوه حیات بشری غلبه داده و همهی جهان را
قلمرو ترکتازی و دیکتاتوری اقتصاد کرده است.
هر چند ما اصل را بر اختصار قرار دادهایم، اما باز هم برای تشریح نسبتی که
فیمابین اقتصاد و سیاست وجود دارد و ترسیم واقعی قدرت جهنمی «چند ملیتیها» به
ناچار باید به شواهدی چند مراجعه کنیم.
روژهگارودی در کتاب «هشدار به زندگان» در تشریح قدرت چند ملیتیها و نفوذ آنها
در سیاست کشور فرانسه میگوید: دشمن نه در چپ است و نه در راست. نه در این حزب است
و نه در آن حزب... در فرانسه، مراکز واقعی تصمیمگیری بیرون از پارلمان است.
گروههای فشار که سیاست واقعی فرانسه را تعیین میکنند... بهخوبی با «مکانیزم» جدید
یا شیوهی نوین قدرت، آشنایی دارند و میدانند که دیگر کانون آن چنانکه در گذشته،
در جمهوریهای سوم و چهارم در «پارلمان» بود، اینک در «پارلمان» نیست و قدرت
پارلمانی قرن هجدهم انگلیس نیز بسر رسیده است...
در میان صدها واحد اقتصادی بسیار نیرومند جهان، کمتر از نصفشان ملی و متعلق به
یک کشور و یک ملتاند، ولی اکثریت آنها متشکل از شرکتهای چند ملیتی هستند. «اکسون»
در میان شرکتهای چند ملیتی جهان از لحاظ سرمایه، اول است (چهل و دو میلیارد دلار) و
«ژنرال موتورز» در مرتبهی دوم قرار دارد زیرا سرمایهاش سی و دو میلیارد دلار است
ولی از لحاظ تعداد کارگر و کارمند که به هفتصد و چهل هزار نفر میرسد، نخستین شرکت
چند ملیتی جهان بهشمار میآید.
بر سیاست اتمی و هستهیی فرانسه، شرکت چند ملیتی «وستینگهاوس» از خارج غلبه دارد
و بر ذخایر سوخت نفتی ما شرکت چند ملیتی «شل» یا «BP» چیره است. بر سازمان
«انفورماتیک» کشوری و نظامی فرانسه شرکت چند ملیتی «ITT» مسلط است، و ما میدانیم
که این شرکتهای چند ملیتی میتوانند «رژیم» کشوری را براندازند و نظام دیگری را
بجای آن بنشانند...
«جان مک کن» که از مدیریت «سیا»(١) به شورای مدیریت «ITT» انتقال یافت، در همان
هنگام که بانکهای جهانی در دورهی زمامداری «آلنده» اعتبارهای خود را در کشور
«شیلی» از سیصدمیلیون دلار به هفده میلیون دلار کاهش دادند، به دست راستیهای افراطی
و مسیحیان دموکرات این کشور بر ضد «آلنده» یاریها میکرد. در دورهی زمامداری
«آلنده» سرمایهگذاریهای مستقیم آمریکا در «شیلی» که یک میلیارد دلار در سال ١٩٦٩
بود، به یک صد میلیون دلار رسید...
هدف سودبرداری و بویژه
زورگرایی سرمایهداری، عوض نشده است ولی قدرت سرمایه خیلی بیشتر متمرکز شده
و در عین حال از انظار خود را پنهان کرده است و بهمان نسبت که از شناسایی مستقیم
بدور مانده، مسلطتر و چیرهگرتر نیز گردیده است. یک نمونهی بسیار برجسته در این
مورد «کولونیالیسم» مجدد یا استعمار نوین کشورهای جهان سوم بتوسط شرکتهای چند ملیتی
است که قدرت بسط این «سیستم» را نشان میدهد.(2)
چگونه شرکتهای چند ملیتی قدرتی این همه یافتهاند که بر سراسر جهان امروز تسلط
پیدا کنند و ملیت همهی اقوام را از معنا تهی کنند؟ و چرا جمهوری اسلامی ایران
توانسته است بر سیطرهی شیطانی شرکتهای چند ملیتی غلبه کند و در راه استقلال قدم
گذارد؟ قصد ما این است که بگوییم بر خلاف تصور غالب، این یک سؤال اقتصادی یا سیاسی
نیست بلکه یک سؤال فلسفی است. اگر مادهگرایی بر بشریت امروز غلبه نیافته بود هرگز
چند ملیتیها از قدرتی اینچنین برخوردار نمیشدند.
مگر شرکتهای چند ملیتی از چه قدرتی برخوردار هستند؟ ارتباط بین مادهگرایی بشر و
قدرت چند ملیتیها چیست؟
شرکتهای چند ملیتی، سه بار ثروتمندتر از همهی بانکهای مرکزی کشورهای صنعتی،
بر اقتصاد جهانی حکم میرانند و امروز نفیکنندهی آزادی اقتصادی بیرنگی هستند که
خود از آن زاییده شدهاند... بسط و گسترش سرطانی آنها پدیدهی نمایان پایان این قرن
بیفریاد است.
یکی از بهترین کارشناسان چند ملیتیها «شارل لون سون»، دبیر کل فدراسیون
بینالمللی شیمی، از اعمال سری این کلانتران جهانی ـ که تنها در ظاهر رقابت
میورزند و رقابت دیرین اروپا، ایالات متحده و اتحاد شوروی برایشان جز بازی
شوخیآمیزی نیست ـ پرده برمیدارد. «لون سون» میگوید: گسترش چند ملیتیها... همه
چیز را در محل تردید قرار میدهد: نظرهای ما را دربارهی دولت، قدرت، پول،
برنامهریزی، ملی کردن، نبرد کارگری، بازرگانی خارجی. همهی آنچه مردان سیاست پشت
این واژهها قرار میدهند قلب و دغل است... مجمع اربابان شرکتهای چند ملیتی، اینک
گرم آن است که بر روی مسألهی تجاوزگری چند ملیتیها، همان سرپوشی را بگذارد که روی
بحران شهری، رشد، آلودگی، و «کیفیت زندگی» گذاشت... صنایع شیمیایی، فلزی و نفتی
آنها، نخست کارگران را، سپس، ساکنان شهرها را و سرانجام، ماهیان دریاها را مسموم
میکند. آنها بههمانگونه که واژهی آلودگی را جانشین این واقعیتهای ملموس
ساختند، اکنون میکوشند مفهوم «شرکت چند ملیتی» را جایگزین واقعیت دیگری سازند. آن
واقعیت دیگر این است: «میشلین» یا «جنرال موتورز»، «آی.بی.ام.» یا «سن گوبن»،
بهرهبرداری در مقیاسی سیارهای را سازمان میدهند، کارخانههایشان را مانند مهره
بر صفحهی شطرنج جابهجا میکنند، خود مختاری «دولت ـ ملت»ها و سیاست حکومتها را
با انگیزههای صنعتی، تجاری، مالی و پولی از محتوا خالی میسازند...
کالاهای «ساخته شده در ژاپن»، در واقع، به دست شاخههای ژاپنی «تراست»های
امریکایی ساخته میشود ـ هجوم به بازار آمریکا بوسیلهی نیویورک از طریق توکیو
رهبری میشود. دشمن کارگران امریکایی، نه کارگر ژاپنی است، نه دولت ژاپن: سرمایهی
امریکایی است که هیچ چیزش، جز ریشه و نام، امریکایی نیست.
...دوربینهای «رولیفلکس» بزودی در سنگاپور مونتاژ خواهد شد [یا هم اکنون شده
است.]، «زیمنس»، همچنین، «آگفا ـ گورت» لوازمشان را در ژاپن میسازند، لوازم خانگی
«سوئدی» از کارخانههای لهستانی بیرون میآید، بخشی از قطعات اتومبیلهای «رنو» در
یوگوسلاوی و رومانی تولید میشود، و دیگر و دیگر... بسیاری از «تراست»های امریکایی،
فعالیتهای صنعتی خود را یکسر به خارج منتقل کردهاند: تمامی دستگاههای عکسبرداری
که در ایالات متحد بهفروش میرود، در خارج ساخته شده است، همچنین ٩٦ درصد ضبط
صوتها، ٩٠ درصد گیرندههای «تی.اس.اف.»، ٧٠ درصد ماشین تحریرهای قابل حمل، ٦٧ درصد
کفشها، ٥٠ درصد دوربینهای تلویزیونی، و دیگر و دیگر...
...تولید چند ملیتیها اکنون دوبار سریعتر از مجموع فعالیت اقتصادی جهانی رشد
میکند. بر پایهی پیشبینیهای کنونی، در ١٩٨٥ سیصد تا چهارصد چند ملیتی، هشتاد
درصد مجموع صنایع جهان سرمایهدار را در چنگ خواهند داشت.
اگر به صنایع [بهاصطلاح] «پیشرفته» نظر افکنید ...تصدیق خواهید کرد که یک مشت
شرکت که بیشتر، به صورت کنسرسیوم یا مجتمع بهم پیوستهاند، اینک بر جهان مستولی
شدهاند: هفت شرکت غولآسا، تمامی صنایع نفتی را زیر نگین دارند، ١٥ غول دیگر،
پتروشیمی را در چنگ گرفتهاند، الکترونیک حرفهیی در اختیار ده شرکت است، صنایع
لاستیکسازی بهدست هشت شرکت اداره میشود، ساخت شیشهی مسطح به دست پنج شرکت،
تولید کاغذ بهدست نه شرکت، و دیگر و دیگر.
و اگر میپندارید که این غولها، چاقو بهدست، برای افزایش سهم خویش در بازار
جهانی با هم میجنگند زود از اشتباه بهدرآیید. بیتردید در موارد و در
مناسبتهایی، بازار رقابت هنوز گرم است، اما در میان شرکتهای جا افتاده، گرایش، به
سوی جنگ نیست، بلکه به سوی توافق «کارتل» است، به سوی تبانی به سبک «جنتلمن»هاست، و
به سوی هم ـ یاری با هدف تحکیم شالودههای استیلا، و راهبندی بر نورسیدگان. مورد
لاستیکسازی را در نظر بگیرید. شاید برایتان گفته باشند که «میشلین» در امریکای
شمالی با دردسرهایی روبروست، زیرا میخواهد در این نیمقاره، کارخانههای بزرگ برپا
کند. بیتردید از این گفته نتیجه میگیرید که جنگ میان غولهای لاستیک ـ «دانلپ ـ
پیرلی»، «گودریچ»، «فایرستون» و «گودیر» آتشین است، اما ناگهان کشف میکنید که
«دانلپ» در بسیاری از کشورها به حساب «گودیر» لاستیک تولید میکند، «میشلین» و
«دانلپ» در قلب مجتمعهای معاملاتی دست به یکی هستند و منتهای شرارت، اینکه یک
کارخانهی ایرلندی که به حساب یک شرکت آمریکایی لاستیک میسازد، متعلق به شرکت
اتریشی «سمپریت» است که زیر نظر شرکت فرانسوی ـ بلژیکی «کلبرـ کولومب» قرار دارد و
شرکت اخیر، زیر نظر شرکت فرانسوی «میشلین» کار میکند که کرسی آن در «بال» سوئیس
است.
باری، وقتی با شما از «نبرد غولها» سخن میگویند، لبخند بزنید: «غولهای واقعی
با یکدیگر نمیجنگند. در این کار، خطرهاست. مناقشههای آنها به شیوهیی
مسالمتآمیز، دور یک قالی سبز حل و فصل میشود. بدینسان است که «شل» در بیست و پنج
و «استاندارد اویل آو نیوجرسی»(3) (اسو) در سی و پنج مجتمع معاملاتی با دیگر
شرکتهای نفتی شریکند...»
تصویر غریبی که از این دادهها بر سر دست میآید تصویر یک «اولیگارشی»
(حکومت متنفذان) جهانی است که از چند صد شرکت بزرگ تشکیل میشود. مدیران این
شرکتها که بزودی مدیران روسی هم بر آنها افزوده خواهند شد، از مدارس واحدی و از
محیط اجتماعی واحدی برآمدهاند، عقاید یکسانی را ابراز میدارند و هدفهای واحدی را
با وسایل واحدی تعقیب میکنند...(4)
حاکمیت پرقدرت شرکتهای چند ملیتی از طریق یک نظام واحد اقتصادی بر سراسر کرهی
زمین، اقتدار و حاکمیت سیاسی همهی دولتها و حکومتها را در شرق و غرب سیاره نفی
میکند. دولتها و حکومتها ـ چه شرقی و چه غربی ـ اگر نقشی هماهنگ و همجهت با این
نظام واحد اقتصاد بر عهده گرفته باشند بر جای میمانند و اگر نه، نابود میشوند.
همهی انقلابهای جهان بعد از پیروزی و به دست گرفتن حکومت ناچار شدهاند که حتی بر
خلاف ایدئولوژی و شعارهای اساسی خویش سیاستهایی اتخاذ کنند که بقای آنان را تضمین
کند، هر چند به قیمت از دست دادن و زیر پا گذاشتن اصولی که بعضا محتوای اصلی انقلاب
را تشکیل میداده است. این یک قاعدهی کلی است و اگر ان شاء الله انقلاب اسلامی
ایران به پیروزی برسد و اسلامیت و استقلال خویش را در برابر شرق و غرب حفظ کند تنها
نمونهای است که از این قاعده مستثنی شده است. این ضربالمثل معروف که «انقلاب
فرزندان خویش را میخورد» از همین جا نتیجه شده است که همواره انقلابها بعد از
پیروزی و تشکیل نظام به صورتی ناخواسته به جانبی کشیده شدهاند که با اصول محتوایی
نهضت مخالفت داشته است.(5)
چرا همهی انقلابهای جهان در قرون اخیر به این سرنوشت محتوم دچار شدهاند؟ آیا
این سرنوشت، جبر یا موجبیتی است که از آن نمیتوان گریخت؟ ما با تکیه به نظام
اعتقادی اسلام میدانیم که اینچنین نیست و انسان در مقام ولایت و خلیفةاللهی
میتواند بر همهی موجبیتها غلبه کند، مشروط بر اینکه نسبت اعتقادی خویش را با ذات
مقدس پروردگار متعال حفظ کند و از محدودهی ایمان و توکل خارج نشود.
نظام اقتصاد جهانی سیستم واحدی است حافظ منافع سیاسی ابرقدرتها و تا کسی از این
سیستم واحد اقتصادی اعراض نکند هرگز نمیتواند به طور کامل از سلطهی سیاسی
ابرقدرتها خارج شود. همهی رهبران انقلابی جهان بعد از پیروزی و تشکیل نظام با این
واقعیت مواجه شدهاند که باید برای حفظ خویش از بحرانهای اقتصادی، به ناچار
تکنوکراتها را بر مصدر امور اجرایی بنشانند و فکر نمیکنم کسی در این معنا تردید
داشته باشد که تکنوکراسی حافظ منافع ابرقدرتهاست. حاکمیت تکنوکراتها ـ خواه
ناخواه ـ نظامهای انقلابی را به جانبی متضاد با شعارهای اساسی انقلاب ـ آزادی و
استقلال _ میکشاند و رفته رفته همان بلایی بر سر نهضتها میآید که در الجزایر و
سوریه و لیبی و کوبا و... شاهد آن بودهایم.
چرا انقلابها بعد از پیروزی نتوانستهاند از حاکمیت تکنوکراتها اعراض کنند؟
جواب این سؤال را باید در نظام واحد اقتصاد جهانی پیدا کرد. رهبران انقلابی همواره
با شعارهای پیشرفتهای گام در میدان گذاشتهاند، اما بعد از پیروزی، در عمل مواجه
با این واقعیت شدهاند که سیاست قلمرو ترکتازی اقتصاد است و بقای سیاسی نظامها در
گرو تمهیدات اقتصادی است و سراسر جهان امروز متأسفانه از این نظام واحد اقتصادی
تبعیت میکند. شوروی و چین نمونههای عبرتانگیزی هستند که میتوانند تا حدی این
معنا را روشن کنند. شوروی و چین، هر دو بعد از پیروزی انقلاب میپنداشتند که
میتوان با یک دیوار آهنین از بقیهی جهان فاصله گرفت و به استقلال دست یافت. اما
آنچه بعدها رخ داد و اکنون ما در شوروی و چین امروز شاهد آن هستیم نشان داد که هیچ
نظامی نمیتواند خود را از سیطرهی نظام اقتصادی جهانی خارج کند. مگر به یک شرط.
مائو میگفت: «اگر هدف ما سرخ است، راه ما نیز باید سرخ باشد.» و ریویزیونیست(6)های
امروزی چین میگویند: «برای گربه چه تفاوتی میکند که موش سرخ بگیرد یا نه؟» آنچه
دیوار آهنین چین کمونیست را ویران کرد دیکتاتوری است به نام اقتصاد که هیچ انقلاب
شناختهشدهای تاکنون راه مبارزه با آن را نیافته است.(7)
روسیه چطور؟
بر اساس اعلام جنگ اقتصادی فراموش ناشدنی روسها در دههی ١٩٥٠، میبایست در سال
١٩٦٥ درآمد کلی شوروی به آمریکا برسد و درآمد سرانهی آن نیز در سال ١٩٧٠ با آمریکا
برابر گردد، ولی بر مبنای دادههای آماری خود سازمان مرکزی آمار شوروی، هم اینک،
یعنی در سال ١٩٧٩، درآمد کلی شوروی ٦٧ درصد آمریکا و درآمد سرانهی مردم آن فقط ٥٦
درصد سرانهی آمریکاست. البته مطابق آمار و تخمینهای منابع آمریکایی، درآمد
سرانهی مردم شوروی از نصف درآمد سرانهی آمریکاییها به مراتب پایینتر است... و
امروزه این نکته را حتی تکنیسینها و روشنفکران روسی مخالف نهضت ناراضیان نیز بوضوح
بیان میکنند: «در زمان تزارها، گندم صادر میکردیم تا تکنولوژی صنعتی بخریم،
امروزه مواد اولیه مثل نفت، گاز، فلزات صادر میکنیم تا هم گندم بخریم و هم
تکنولوژی صنعتی.»(8)
این یکی دیگر از مظاهر غلبهی اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشری است و بعدها البته
خواهیم گفت که اگر ذات اقتصاد، تکنولوژیک نبود ـ یعنی اگر اقتصاد امروز وابستگی
ذاتی به صنایع مدرن نداشت ـ باز هم فاجعه بدین درجه از عمق و گسترش نمیرسید، هر
چند اقتصاد بر سایر وجوه حیات بشری غلبه مییافت.
غلبه اقتصاد کار را تا بدانجا کشانده است که قدرت، تنها در پول متمرکز است و
پولدارها قویترین افراد این عصر هستند.(9) قدرت شرکتهای چند ملیتی به قدرت سرمایه
و پول باز میگردد و آنچه از قدرت پول حراست میکند نیز نظام بانکداری جهانی است.
قصد ما نفی بانک و بانکداری نیست بلکه بیان واقعیاتی است که تمدن غربی بر آن مبتنی
است. شوماخر در توصیف جامعهی غرب جملهی بسیار گویایی دارد که میتواند ما را به
عمق مطلب رهنمون شود. او جامعهی غرب را جامعهای توصیف میکند که «شعار اصلیش خود
را ثروتمند ساز (enrichissez_ vous) باشد و میلیونرها را همچون قهرمانان فرهنگی خود
بزرگ میدارد،»(10) و این گفته عین واقعیت است. برای ادراک کامل این توصیف باید به
عمق معنای پول و بانک رجوع کنیم، چرا که سرمایه و ثروت و سود همه در پول است که
مفهوم پیدا میکند. پول چیست؟
پی نوشت ها:
١. CIA: Central Intelligence Agency، بنگاه مرکزی جاسوسی (ایالات متحدهی آمریکا).
ـ و.
2. هشدار به زندگان، صص ٥١٨ تا ٥٢٦.
3. Standard Oil of New Jersey
4. حسین مهری، صدای پای دگرگونی، امیرکبیر، ١٣٥٧، تهران، صص ١١٢ تا ١١٥.
5. انزوای حزب الله در نظام ما نیز نشانهی خوبی نیست. هر چند که الحمد لله و المن
سایهی مبارک حضرت امام امت همچون ابر رحمتی بر سر ما گسترده است و ما را از بلیات
و خطرات حفظ میکند، اما به هر تقدیر شکی نیست که اکنون در نظام ما حزبالله رفته
رفته به انزوای سیاسی کشیده میشود و کارها به دلباختگان تکنوکراسی واگذار
میگردد. این نشانهای است از همان سرنوشت محتومی که همهی انقلابهای جهان را وا
داشته است تا فرزندان خویش را ببلعند... و خدا آن روز را نیاورد.
6. Revisionist ، تجدید نظر طلب.
7. انقلاب اسلامی ایران ان شاء الله از این قاعدهی کلی مستثنی خواهد شد.
8. آلبرتو رونکی، غولهای بیمار، پیروز ملکی، امیرکبیر، تهران، ١٣٦٠، صص ١١٨ و ١١٩.
9. البته باید متذکر شد که اگر چه شواهد و مصادیق بسیاری در تأیید این حرف وجود
دارد، اما حقیقت امر جز این است. تجربهی پیروزمند انقلاب اسلامی نشان داد که
قویترین افراد، مؤمنی است که مؤید به نصرت خدایی است. غرض ما از پرداختن به قدرت
پول بیان واقعیاتی است که در جهان غربی و غربزده حاکم است. سخن از آنچه هست
میگوییم نه از آنچه باید باشد.
10. کوچک زیباست، ص ١٩٨.
منبع:کتاب توسعه تمدن غرب
برچسب های مرتبط:اقتصاد،سیاست،تکنوکراتی،ابرقدرتها