شهری در آسمان (قسمت سوم)
آیا نام خرمشهر به همین خانهها و خیابانها و كوچهها و نخلستانهایی اطلاق
میشود كه در آتش كینهی متجاوزان میسوزند؟ و یا نام خرمشهر شایستهی آن
خطهای است كه جوانانش مبعوث شدند تا حقیقت متعالی وجود انسان را ظاهر كنند؟
باد در جسم شهر میوزید و بر آتش كینهی متجاوزان دامن میزد، اما روح شهر،
ققنوسوار از میان خاكستر نخلهای نیمسوخته و خانههای ویران و كوچههای ناامن
سر بر میآورد و زندگی مییافت.
سوختهدلی و سوختهجانی را جز از بازار پرآتش عشق نمیتوان خرید، چرا كه جز
پروانگان بیپروای عشق، كسی جرأت بال سپردن به شعلهی این شمع را ندارد. شهید
ابوالفضل اسماعیلی، و یا آن دیگری، شهید علی لسانی... و شهدای دیگری از این جمع
كه نامشان را نمیدانیم.
و بهراستی آیا زیباتر از این راهی وجود داشت كه خداوند از آن طریق، بهترین
بندگان خویش را برگزیند؟ مجاهدان این تقرب را به بهای چشم فرو بستن بر تعلق
حیات خریدهاند و مگر آن متاع ارزشمند را جز به بهایی چنین گران میتوان خرید؟
محمد نورانی خاطرهای از شهید سید عبدالرضا موسوی تعریف میكند.
شهید سید عبدالرضا موسوی همین واقعه را برایمان باز گفته بود: دوازده سال
پیش. آیا آن روزها میدانستیم كه این سخنها به چه كار خواهد آمد؟
فرماندهی سپاه خرمشهر پس از شهادت سید محمد جهانآرا به شهید عبدالرضا موسوی
واگذار شد. یك بار دیگر، هنگامی كه پس از دوازده سال پا بر این خاك مینهی،
یادهایی كه در باطن این فضا سیلان دارند، اگرچه فراچنگ نمیآیند، اما حضورشان
احساس میشود. گویی نگاه عبدالرضا موسوی از جایی پنهان، اما بسیار نزدیك، نگران
توست كه چه میكنی.
جسم ساختمانها اگرچه سوخته و ویران مانده است، اما روح حماسهی عظیمی كه
پهلوانان میدان عشق آفریدهاند تنها به كسانی هدیه میشود كه این تجربهی روحی
را بشناسند و به آن دل بسپارند. حتی وقایعی كه محمد نورانی و سید صالح موسوی
نقل میكنند بهانهای است برای آنكه روزنهای از آن آسمان بلند به قلبهای
دورافتاده و كور و محروم از نور بتابد و ما را از گورستان عادات و روزمرگیها
بیرون كشد. تو بگو كیست كه زندهتر است: شهید سید عبدالرضا موسوی یا من و تو؟
كیست كه زندهتر است؟
مهر ٥٩، نبرد خیابانی در خرمشهر
تو بگو كه آیا این تصاویر واقعیترند یا روزهایی كه من و تو، واماندگان از
قافلهی عشق، یكی پس از دیگری میگذرانیم؟
پس از آنهمه دویدنها و بالا و پایین رفتنها و ترسها و اضطرابها كه در گیر
و دار نبرد با دشمن روی میكند، وقتی هنگام نماز میرسد حس میكنی كه به مقصد
رسیدهای، و این احساس عین حقیقت است. اما آنان كه این حقیقت را به یقین
آزمودند، دیگر درنگ نكردند و هم اینانند ساكنان شهر آسمانی خرمشهر: ابوالفضل
اسماعیلی، علی لسانی، سید عبدالرضا موسوی، سید محمد جهانآرا، علی هاشمیان... و
دیگرانی كه نوبت سخن عشق به آنان نیز خواهد كشید.